دو همتمرینکننده هستند که هر دوی آنها محکم و استوار به استاد و دافا باور دارند و مدتها پیش وابستگی به مرگ و زندگی را زمین گذاشتند. به این خاطر که وقتی نزدیک بود شکنجه شوند ذهنیتهایشان متفاوت بود، نتایج پایانی متفاوت از کار درآمد.
بالادستها تمرینکنندهی الف را تهدید کردند و گفتند، "ما تو را اینطور و آنطور شکنجه خواهیم کرد". تمرینکنندهی الف بلافاصله گفت، "من از مرگ نمیترسم، چه رسد به شکنجههای شما. بیایید، هرکاری میخواهید بکنید". آنها مبادرت به شکنجهی او به شکلی غیرانسانی کردند. بعداً او به درون نگاه کرد تا سعی کند دلیل این را بفهمد که چرا شکنجه شد. او وابستگیهای زیادی پیدا کرد، مثل طرز برخورد قهرمانوار و ذهنیت خودنمایی داشتن و خواستار اعتبار بخشیدن به خود بودن. او پی برد که داشت از آنها تقاضا میکرد که شکنجهاش کنند، و در واقع در حال پیروی کردن از نظم و ترتیبهای نیروهای کهن بود.
وقتی بالادستها تمرینکنندهی ب را تهدید کردند و گفتند، "ما تو را اینطور و آنطور شکنجه خواهیم کرد"، او بیدرنگ پاسخ داد، "ممکن نیست، من مطلقاً به شما اجازه نخواهم داد که شکنجهام کنید"! آنها هیچ کاری نسبت به او انجام ندادند.
در هنگام مواجه شدن با شیطان، ذهنیتهای متفاوت "ممکن نیست" و "بیایید" منتج به عواقبی شد که بسیار بسیار متفاوت بودند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه تزکیه