بیش از ده سال است که فالون گونگ را تمرین می‌کنم. به این خاطر که فالون گونگ را تمرین می‌کنم چندین بار به طور غیر قانونی به زندان انداخته شده‌ام. چه در مرکز شستشوی مغزی بود یا در یک مرکز بازداشت، من شکنجه و نظم و ترتیب‌های نیروهای کهن را رد کردم و نپذیرفتم. هر بار به خاطر افکار درست و اعمال درست قادر بودم که بیرون بیایم. در اینجا، می‌خواهم دو مورد از درک‌های خود را به اشتراک بگذارم.

۱. درک من از نیاز به افکار صحیح

به هنگام صحبت با مردم درباره‌ی فالون گونگ، اغلب به آن‌ها درباره‌ی این می‌گفتم که چگونه حزب کمونیست چین، فالون گونگ را آزار و شکنجه کرده است. به آن‌ها می‌گفتم که چگونه ما تمرین‌کنندگان خطر دستگیر شدن، به زندان افتادن، محکوم به حبس شدن، یا حتی زیر شکنجه کشته شدن را-- حتی صرفاً برای صحبت کردن با مردمی مثل آن‌ها و آشکار کردن حقیقت-- به جان می‌خریم. به آن‌ها می‌گفتم که ما زندگی‌مان را به خطر می‌اندازیم تا برای نجات دادن مردم حقیقت را آشکار کنیم .

یک روز ناگهان پی بردم که گفتن این به افراد غیرتمرین‌کننده حین آشکارسازی حقیقت خوب است. ولی اگر به گفتن این ادامه دهم، ممکن است رفته رفته این را در ذهنم بپذیرم. آنگاه در سطح ذره‌بینی شکنجه را تصدیق کرده‌ام، چرا که ماده و ذهن یکی هستند. وقتی که برای آشکارسازی حقیقت بیرون می‌رفتم، گاهی اوقات افکار نادرست به طور پیوسته در ذهنم ظاهر می‌شدند، امثال این افکار که چگونه با افراد پلیدکار برخورد کنم و چگونه وقتی که دارند دنبالم می‌کنند بدوم. حتی رویاهایی داشتم که در آن‌ها توسط گروهی از افراد بد دنبال می‌شدم. داشتم به اطراف می‌دویم تا مکانی برای مخفی شدن پیدا کنم، و خیس عرق از خواب بیدار می‌شدم. چندین بار این را در زندگی واقعی نیز تجربه کردم.

همین که پی بردم این‌ها افکار اشتباهی هستند، شروع به رد کردن و از بین بردن آن‌ها کردم. آنچه که انجام می‌دهم درست‌ترین و بزرگ‌ترین چیز در جهان است. نباید شکنجه و آزار شوم. باید مسیر اصلاح- فایی را که معلم برای من نظم و ترتیب داد بپیمایم. به محض اینکه افکار نادرست پدیدار شدند، افکار درست فرستادم تا بلافاصله آن‌ها را از بین ببرم، و آن‌ها را تصدیق نکردم.

در بعدهای دیگر، همه چیز زنده است. خود فکر بد نیز یک ماده‌ی بد است. وقتی که در این سطح بشری منعکس می‌شود، ممکن است یک واقعیت شود. به همین دلیل، ما باید به طور محکم هر فکرمان را کنترل کنیم.

۲. حفظ کردن ذهنیت یک تزکیه‌کننده

تقریباً ده سال از زمانی که آزار و شکنجه شروع شد می‌گذرد. به هر حال، بعضی از تمرین‌کنندگان هنوز نمی‌توانند در مواجهه با آزار و شکنجه آن‌طور که باید، عمل کنند. حتی بعضی از تمرین‌کنندگانی که وقتی آزاد بودند خیلی خوب انجام دادند، زمانی که به زندان انداخته شدند سقوط کردند، و برخی هرگز دوباره برنخواسته‌اند.

معلم گفتند،

"در مقطع زمانی به‌خصوصی، مجبور خواهید شد که نتوانید به وضوح تشخیص دهید آیا چیزی درست است یا نه، آیا گونگ‌تان وجود دارد یا نه، آیا می‌توانید عمل تزکیه را انجام دهید و در آن موفق شوید یا نه، یا آیا بوداها وجود دارند و اینکه آیا واقعی هستند یا نه. در آینده، این اوضاع دوباره ظاهر خواهد شد تا در شما این تأثیر دروغین را به وجود آورند و سبب شوند که این‌طور احساس کنید که آن‌ها وجود ندارند و همگی کاذب هستند - برای این است که دیده شود آیا مصمم هستید یا نه. می‌گویید که باید محکم و ثابت قدم باشم. با این عزم راسخ، اگر واقعاً بتوانید در آن نقطه محکم پابرجا بمانید، به طور طبیعی خوب عمل خواهید کرد زیرا شین‌شینگ شما هم‌اکنون رشد کرده است. اما شما در حال حاضر هنوز آن اندازه استوار نیستید. اگر این محنت هم‌اکنون به شما داده شود، اصلاً به آن روشن‌بین نخواهید شد، و نیز به هیچ وجه قادر نخواهید بود عمل تزکیه را انجام دهید. محنت‌ها ممکن است در زمینه‌های مختلفی رخ دهند." (سخنرانی ششم، "افکار شما باید درست باشد"، جوآن فالون)

نخستین درک من از این فا این بود که ما نباید کارهای بد انجام دهیم و باید شین‌شینگ خود را حفظ کنیم. وقتی آزار و شکنجه سرگرفت، فهمیدم که ما باید از ذهن تزکیه‌کننده‌ای خود تحت این فشار شدید حفاظت کنیم. به همین سادگی است.

معلم همچنین گفتند،

"آنگاه، یک آزمایش بحرانی از مرگ و زندگی است. اگر شخصی نتواند نگرانی‌اش در خصوص مرگ و زندگی را رها کند، مطلقاً قادر نخواهد بود به کمال برسد." ("آموزش فا در کنفرانس سنگاپور")

متوجه شدم که معنی واقعی یک آزمایش مرگ و زندگی درباره‌ی وابستگی بشری است. اگر ما تمام وابستگی‌ها رها کنیم، آزمایشی نخواهد بود که نتوانیم بگذرانیم. فکر می‌کنم که این موضع خیلی اهمیت دارد. اگر فردی بمیرد، از چه ترس خواهد داشت؟ چیزی نیست که نتواند از آن دست بکشد، چه وابستگی احساسی باشد، شهرت، علایق و غیره. و حتی اگر نخواهد، مجبور است که آن را رها کند. تا وقتی به طور واقعی همه چیز را ره کنیم، می‌توانیم آزمایش مرگ و زندگی را بگذرانیم. آیا دیگر "تبدیل کردن" وجود خواهد داشت؟ وقتی با شکنجه شدید روبرو شدم، مصممانه ذهنیت تزکیه‌ام را حفظ کردم. نتیجه این بود که آن افراد پلیدکار گفتند "دیگر قصد نداریم سعی کنیم تو را "تبدیل" کنیم". این پایان آزمایش است.

معلم همچنین گفتند،

"برخی افراد محنت‌های‌شان را در عمل تزکیه خیلی بزرگ می‌یابند، اما در حقیقت آن‌ها بزرگ نیستند. هر قدر آن‌ها را بزرگ‌تر بیابید، بزرگ‌تر خواهند شد و شما کوچک‌تر خواهید شد. اگر اهمیتی ندهید و آن‌ها را در ذهن خود جای ندهید، با استاد و فا در اینجا، چه چیزی برای ترس وجود دارد؟ تا زمانی که کوه‌های سرسبز باقی‌اند، ترسی از نداشتن هیزم برای سوزاندن نیست. نادیده‌شان بگیرید! یک‌بار که رهای‌شان کنید، درخواهید یافت که محنت‌ها کوچک‌تر شده‌اند و شما بزرگ‌تر شده‌اید. با یک قدم بر آن‌ها غلبه خواهید کرد، و محنت‌ها هیچ خواهند شدند. تضمین می‌شود که به این صورت باشد." ("سخنرانی در سیدنی")

چیزی که به بهترین شکل درک کرده‌ام این است که باید در هر وضعیتی به طور محکم به معلم و دافا باور داشته باشیم. بیایید کلمات معلم را دنبال کنیم و سه کار را به خوبی انجام دهیم، تا بتوانیم خود را به خوبی تزکیه کرده و همچنین افراد بیشتری را نجات دهیم.