از هشتمین کنفرانس تبادل تجربه اینترنتی برای تمرینکنندگان در چین
درود بر استاد گرامی ما
درود بر هممریدان
میخواهم از معلم تشکر کنم که به تمرینکنندگان فالون گونگ در چین فرصتی دادند تا تجارب و بینش کسب شده از تزکیه را در اینترنت با یکدیگر درمیان گذاریم و تزکیه خود را بهبود بخشیم. این چهارمین باری است که در مورد تجارب تزکیه خود مقالهای نوشتهام و در این مدت به ترس ناشی از ناتوانی در نوشتن به علت تحصیلات کم خود غلبه کردم و همچنین بر وابستگی شهرت مربوط به تمایلم برای انتخابشدن مقالهام و وابستگی تعصب مربوط به اینکه مقاله خود را منتخب بیابم غلبه کردم. اینبار میبایست با خالصترین ذهن بنویسم تا تجارب تزکیه مستحکم خود حین مطالعه فا و انجام سهکار را به معلم ارائه دهم.
۱- انجام سهکار، فرآیند تزکیه مستحکم است
پس از آنکه حزب کمونیست چین (سیسیپی) شروع به آزار و شکنجه فالون گونگ در چین کرد، یک تمرینکننده با نام مستعار آماندا، علاقمند به روشنگری حقیقت شد. من از اینکه او برای فالون گونگ خیلی زحمت کشیده و به خوبی تزکیه کرده بود، بسیار احساس حسادت میکردم. بعداً او به دلیل بیماری فوت کرد. ما خیلی اندوهگین شدیم. من بهتکرار فا را مطالعه کرده بودم، افکار درست فرستاده، بینشهای تزکیه خود را مبادله کرده و با آماندا درون را جستجو کرده بودم. آماندا، فا را مکرراً مطالعه میکرد و به طور روزانه در زمانهای مقرر افکار درست میفرستاد. اما هنگامیکه به جستجوی درون میرسید، اقرار میکرد که ناآگاه است. نمیتوانست دلیل ریشهای مشکلاتی که باعث رنجش میشدند را شناسائی کند، همچنین نمیدانست که چگونه شینشینگ خود را بهبود دهد. او گفت که دیگر خیلی دیر است و در افسوس و پشیمانی درگذشت.
این اتفاق مرا سخت تکان داد و یک زنگ بیداری برای من بود. من دریافتم که عمل تزکیه جدی است. تنها وقتیکه فا را مطالعه کنم، درون را جستجو کنم و به طور مستحکم تزکیه کنم، تنها این زمان است که من در حال تزکیه مستحکم هستم. معلم بیان کرد:
"فا را مطالعه کنید و فا را بدست آورید،
بر چگونگی مطالعه و تزکیه خود تمرکز کنید،
هر چیز و همه چیز را
با فا بسنجید.
تنها آنزمان و با آن،
این واقعاً تزکیه است."
("تزکیه مستحکم" از هُنگ یین)
معلم بیان کرد:
"... باید مطمئن باشید که فای سطح بالا را بهطور تمام و کمال مطالعه میکنید و بدانید که چگونه تزکیه کنید." ("چیزهایی که معلمتان به شاگردانش داده است" از سخنرانی سوم جوآن فالون)
من فهمیدم که مطالعه فا برای تمرین تزکیۀ یک شخص یک امر بنیادی است. تصمیم گرفتم که باید فا را مطالعه کنم، فا را کسب کنم و برای مطالعۀ واقعی فا، از فا پیروی کنم.
هنگامی که معلم به ما گفت که سهکار را انجام دهیم، او از قبل برای هر کدام از ما، راه تزکیه مشخصی را ترتیب داده بود. ما باید مسئولیتهایمان را انجام دهیم، مأموریتهای خود را کامل کنیم، موجودات ذیشعورمان را نجات دهیم، و تمام وابستگیها، برداشتها و خواستههای بشری را از طریق انجام سهکار از بین ببریم.
معلم بیان کرد:
"با حرکت دست یک بودا، تمام بیماریهای نژاد بشری میتوانست پاک شود و آنان قطعاً توانایی انجام این کار را دارند." ("توانایی فوقطبیعی آگاهی پیش از وقوع و آگاهی پس از وقوع" از سخنرانی دوم جوآن فالون)
معلم میتواند هر کاری را به انجام برساند. چرا معلم از ما میخواهد که سهکار را انجام دهیم و مردم را نجات دهیم؟ بهاین دلیل که معلم به ما فرصتهایی داده است تا چیزهایی را برای خود کسب کنیم. معلم مهربانی و رحمت عظیم خود را نشان میدهد. هنگامیکه به درک فوق روشنبین شدم، تصمیم گرفتم که فرصت خود برای تزکیه را عزیز شمارم. تصمیم گرفتم که فا را بیشتر مطالعه کنم. میبایست نقطۀ شروع خود را ارزیابی میکردم – صِرف به انجام رساندن سهکار به معنی تزکیه کردن خودم نیست. در فرایند انجام سهکار است که من شروع به تزکیۀ مستحکم خود میکنم. هنگامیکه حقیقت را روشن میکنم، مطالب مربوط به روشنگری حقیقت را پخش میکنم و با دیگر تمرینکنندگان برای انجام کارهای دافا هماهنگی میکنم، میبایست تمام برداشتهای بشری که به سطح آمدهاند را از بین ببرم و ذهنم را اصلاح کنم. فرآیند انجام سهکار همان فرآیند تزکیه کردن خودمان میباشد.
۲- تزکیۀ خودم با پخش مطالب مربوط به روشنگری حقیقت
یک روز ما دو گروه دو نفره را تشکیل دادیم تا دیویدیهای شنیون را در چهار دهکدۀ بزرگ مختلف پخش کنیم. من با تمرینکنندهای همگروه بودم که از من بزرگتر بود. تمام دهکدههایی که ما به آنها سفر کردیم، تنها دو مسیر عبوری داشتند که یکی از آنها بتنی و دیگری خاکی بود. راه رفتن روی مسیر خاکی مشکلتر است. در دو دهکده من به آرامی در مسیر خاکی راه رفتم. این معلم است که بهطور مستقیم شنیون را تولید کرد. این یک ابزار فا برای نجات مردم است. من از اینکه میتوانستم دیویدیها را پخش کنم، احساس رحمت میکردم. زمانی که ما به دهکدۀ سوم رسیدیم، احساس کردم که این ناعادلانه است. ما دیگر جوان نیستیم. چرا او پیشنهاد نکرد که مسیر عبوریمان را عوض کنیم؟ من شروع به شکایت و انتقاد از او کردم.
روز بعد او مرا صدا کرد و گفت: "مشاجره نکن. تو وظیفه را کامل کردهای. چرا هنوز درباره گذشته شکایت میکنی؟ آیا باید فداکاریت را به همه نشان دهی؟" در آن موقع به او گفتم که از اینکه نقصان مرا نشان داده بود خوشحال بودم، اما با این وجود ناراحت شدم. در واقع من پس از ترک او بیشتر ناراحت شدم: "من در مسیر خاکی راه رفتم. پول تاکسی را من دادم. حالا تو از من انتقاد میکنی؟" خیلی ناراحت بودم اما کلمات معلم را بهیاد آوردم:
"اما ما وابستگیها را هدف قرار میدهیم و بهطور حقیقی به آنها اشاره میکنیم بهطوری که بتوانیم آنها را از بین ببریم، و بهاین طریق در تزکیه رشد سریعی خواهیم داشت." ("تبرک" از سخنرانی پنجم جوآن فالون)
سخنان معلم مرا بیدار کرد. معلم وابستگیهای مرا دید و از این سفر استفاده کرد که بگذارد آنها ظاهر شوند. توسط اظهارات آن تمرینکننده، معلم این وابستگیها را متذکر شدند. من درون را جستجو کردم و برداشتهای انسانی بسیاری یافتم مانند رنجش، خودخواهی، وابستگی به راحتی، عدم پذیرش انتقاد و تمایل به حمایت از علاقههای شخصی. این خود واقعی من نبود که ناراحت بود. وابستگیها بودند که باعث ناراحتی من میشدند. چرا آنها را حمایت میکردم؟ چرا من آنها را بهسرعت از بین نبردم؟
همچنین درمورد نظر دوم او درباره نمایش دادن چگونگی فداکاریام فکر کردم. عمیقأ درون را جستجو کردم و متوجه شدم که ذهن من بر روی فا نبوده است. از خود پرسیدم که آیا خودنمایی میکردم. با توزیع دیویدیهای شنیون، ما فقط پیغامبر معلم هستیم. ما میبایست عاری از نفس شویم تا مردم را نجات بخشیم. من باور کردم که قصد اولیۀ من راستین بود. اما آن تمرین کننده احساس کرد که در رفتارم، همه چیز در ارتباط با خود میباشد. با اینکه این کار را از عمد انجام ندادم، معلم میبایست دیده باشد که من خودنمایی میکردم و وابسته به شهرت و قدردانی بودم. معلم از طریق آن تمرینکننده به آنها اشاره کرد طوری که من بتوانم آن وابستگیها را از بین ببرم. استاد زمان و زحمت زیادی برای من صرف نموده است. تنها زمانیکه من برداشتهای بشری و عناصر بد را از بین ببرم و شینشینگ خود را ارتقا دهم است که مقدسترین کار را انجام خواهم داد.
چرا من نسبت به آنچه مردم در مورد من میگفتند حساس بودم؟ چرا نسبت به احساساتم آنقدر حساس بودم؟ حقیقت این است که خودمحور هستم. من خودخواه بودهام. خودم را بهطور کامل در فا جذب نکردم. در عین حال نیروهای کهن از خودخواهی من استفاده کرده تا بین تمرینکنندگان فاصله اندازند تا اینکه ما را از پخش دیویدیهای شنیون متوقف کنند. من به یاد قولی افتادم که به معلم داده بودم: "بدون توجه به اینکه چگونه تمرینکنندگان ممکن است با من رفتار کنند، میبایست از خود بگذرم، به نحوی که هیچ عملی انجام ندهم که باعث ایجاد ناهماهنگی بین من و دیگر تمرینکنندگان شود، معلم را مأیوس کند و یا نیروهای کهن را راضی و خوشنود کند."
بعدأ از آن تمرینکننده عذرخواهی کردم. ما با هم خوب کار کردهایم. من بهخاطر ازخودگذشتگی و بیپردهگویی او، واقعأ از او تشکر کردم. او برای تمرین تزکیه من مفید بوده است.
۳- تزکیه درهنگام روشنگری حقیقت
در حین روشنگری حقیقت، بسیاری از برداشتهای انسانی را از بین بردهام. هنگام توضیح واقعیتها، با انواع مختلفی از مردم مواجه میشوم. یک روز داشتم در مقابل یک بیمارستان شهر برای یک مادر و دختر روشنگری واقعیت میکردم. چیزی نگذشت که آن دختر که از مادرش نگهداری میکرد، شروع به فریاد و توهین به من کرد. او کلمات زشت توهینآمیز به من گفت. یک رهگذر مداخله کرد و گفت: "شما مجبور نیستی گوش کنی، اما نیازی به توهین بهاو نیست." من خیلی تحقیر شدم. ناراحت شدم از اینکه نتوانستم او را نجات دهم و بهاندازه کافی نیکخواهی و شفقت نداشتم. همچنین، از اینکه آنقدر تحقیر شدم، احساس افسردگی کردم.
بعد از آن واقعه، درون را جستجو کردم. قبل از اینکه تمرین فالونگونگ را شروع کنم، من بسیار خودپسند و مغرور بودم. آنچه اتفاق افتاده بود، به هیچ وجه یک اتفاق نبود. آن بهسمت برداشتهای انسانی من تنظیم شده بود. از معلم درخواست کردم تا افکار درست مرا مستحکم سازد تا کمک به از بین بردن این وابستگیها نماید. از آن به بعد، تجربههای من در روشنگری حقیقت به خوبی پیش رفتهاند.
روزی من و سه تمرینکننده دیگر برای روشنگری حقیقت و توزیع دیویدیهای شنیون به یک روستا سفر کردیم. من و یک تمرین کننده مسنتر مسئولیت دو خیابان در این دهکده بزرگ را بعهده گرفتیم. اولین خیابان خوب بود. تقریبأ با هر کسی که صحبت کردیم از سیسیپی و یا آن دو سازمان دانشآموزی که قبلأ عضو آن بودند، خارج شدند. هنگامی که به خیابان دوم رسیدیم، خیلی از اهالی دهکده بیرون آمدند. خیلی از آنها دوستانه عقاید خود را بیان میکردند و بعضی دیگر نظرات منفی داشتند. من و آن تمرینکننده به فرستادن افکار درست ادامه دادیم و از معلم درخواست کردیم که ما را تقویت کند طوری که آنها هیچ گناهی را در مورد فا انجام ندهند. آن تمرین کننده دیگر پرسید: "آیا ادامه دهیم؟" هر دو گفتیم: "ادامه دهیم." بالاخره ما آنجا بودیم تا مردم را نجات دهیم. وقتی به آخرین خانۀ آن خیابان رسیدیم، فقط یک نفر در آن خانه بود. او خیلی پذیرا بود و تصمیم گرفت اسم اصلی خود را استفاده نکند. اما همینکه آنجا را ترک کردیم، من اسم او را فراموش کردم. آن تمرینکننده پرسید: "چطور توانستی اسم او را فراموش کنی؟" من فکر کردم: "تو هم فراموش کردی. من روشنگری حقیقت کردم، بنابراین تو میبایست اسم آن مرد را بهیاد میسپردی." اما من بلافاصله فهمیدم که آن فکر اشتباه بود. من نباید هیچگاه شکایت کنم. صادقانه جواب دادم: "دفعه بعد با تمام وجود اسمها را بهخاطر میسپارم."
هنگامیکه به خانه برگشتم، پس از مطالعه فا، درون را جستجو کردم. وابستگیهایم را که در این سفر به سطح آمده بودند را مشخص کردم. بعد از گذر از خیابان اول، پر از شور و اشتیاق شده بودم. سپس وقتی مردم زیادی در خیابان دوم خارج از خانههایشان ازدحام کردند، من آرامی و وقار خود را از دست دادم. من بعلت ترس، جرأت نکردم بههیچ مغازهای وارد شوم. هنگامیکه هر دویمان اسم آن مرد را فراموش کردیم، من آن تمرینکننده را مقصر دانستم. این وابستگیها کوهی ایجاد کرده بودند که اگر آنها را از بین نمیبردم، من را در مسیر تزکیهام متوقف میکرد.
۴- تزکیۀ هر فکر
اخیرا هنگام نصب سیستم عامل برای تعداد زیادی کامپیوتر، با مشکلاتی مواجه شدم. این مشکلات هرگز اتفاق نیفتاده بودند. برای مدت زیادی نتوانستم برخی از این مشکلات را رفع کنم.
این مسئله عادی نبود، چون حتی وقتی یک تکنسین تازهکار بودم هم با این همه مشکل مواجه نمیشدم. تمام کامپیوترهایی را که خریدهایم، ابزار فا هستند. چطور میتوانند مشکلاتی ایجاد کنند اگر آنها جهت استفاده برای فا انتخاب شدهاند؟
من بیرون را جستجو کردم و چک کردم که آیا صاحب کامپیوترها به خوبی تزکیه میکرد؟ گهگاهی و بهطور سطحی درون را جستجو میکردم. در نتیجه هیچ تغییری حاصل نشد. نهایتاً مجبور شدم با پشتیبانی فنی تماس بگیرم. پس از وقوع بسیاری از چنین مشکلاتی، من و تمرینکنندۀ دیگری که مشابه من عمل میکرد، هر دو بسیار عاجز و مأیوس شدیم.
یک روز صبح، من و یک همتمرینکننده با هم فا را مطالعه کردیم که این کار به من کمک کرد که حقیقت را ببینم. معلم بیان کرد:
"هر پروژه یا هر کار را، اگر تصمیم میگیرید که انجام ندهید، پس آنرا انجام ندهید؛ و اگر تصمیم میگیرید که آنرا انجام دهید، آنگاه قطعاً مجبورید که آن را بهخوبی انجام دهید و آن را تا انتها بهانجام برسانید. اگر غیراینصورت عمل کنید، چگونه میتواند وقت و زمانی را که تلف کردید در کتابچۀ تاریخ ثبت شود؟ هر چیزی که بهسرانجام رسانده نشود، به منزلهی شکست است. اما اینطور نیست که بگوییم یک کار بخصوص باید برطبق ایدههای شما انجام شود و فقط اگر آن موفق شد، شما تقوای عظیم بنیان خواهید گذاشت. بلکه، این عملِ همکاری شما و افکاری که همراهی میکنند و چگونگی پرداختنِ شما به امور در روند همکاری است که روند تزکیه به حساب میآید." ("آموزش فا ارائه شده در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۰")
پس از خواندن این قسمت از فا، متوجه شدم که یک فکر نادرست من علت ریشهای بوده است.
پشتیبان فنی اغلب بهما دو نفر یادآور میشد که مقالات در مورد فنآوری کامپیوتر را بخوانیم. من علاقمند نبودم. هنگامیکه آن مقالات را میخواندم، خوابآلوده میشدم. در واقع هیچ عقیدهای نبود که این مشکل را بهوجود آورد. من حتی به آن تمرینکننده دیگر گفتم که دیگر نمیخواهم فنآوری کامپیوتر را یاد بگیرم زیرا آنچه از قبل میدانم کفایت میکند. هنگامیکه با مشکلاتی مواجه شدم، با پشتیبانی فنی تماس گرفتم. این فکر نادرست من بود که باعث این مداخلهها شد و وقت خیلی از افراد را تلف کرد. من واقعاً از این متأسف شدم. معلم بیان کرد:
"... گفتهایم که مردم این مشکلات را فرا میخوانند فقط بهخاطر اینکه نیتی که دارند صحیح نیست و افکار آنها درست نیست." ("به تسخیر روح یا حیوان در آمدن" در سخنرانی سوم از جوآن فالون)
عقیده نادرست از کجا آمد؟ من عمیقاً در درون جستجو کردم و متوجه شدم که: اولاً، من آنقدر گرفتار انجام سهکار بودم که فا را مطالعه نکردم و یا افکار درست را با تمام وجود نفرستادم. من سهکار را مانند یک غیرتمرینکننده انجام داده بودم. دوم اینکه، قلبم بر روی فا نبود. در نتیجه، خودخواهیِ نیروهای کهن باعث شد که من کارهای مشکل را بهدیگران واگذار کنم. من نمیخواستم تلاش کنم زیرا در جستجوی راحتی بودم. سوم اینکه، من از آنچه از قبل میدانستم، ازخودراضی شده بودم. من از این کلمات معلم پیروی نکرده بودم، "....هر کاری انجام میدهید، شما میبایست تا انتها آن را انجام دهید و آن را بهخوبی انجام دهید." (یک مرید دافا چیست؟)
چهارم اینکه، تنبل بودم و نمیخواستم از ذهنم استفاده کنم. کارها را با افکار انسانی انجام دادم و افکار درست نداشتم. عناصر شیطانی از راه فرار استفاده کردند و مرا بسیار مشغول نگاه داشتند تا سهکار را انجام ندهم.
برای یک تزکیه کننده، جستجوی درون حقیقتاً یک ابزار بسیار ارزشمند است. اگر این وابستگیها را مشخص نمیکردم و خود را بهموقع اصلاح نمیکردم، خود را در یک وضعیت بسیار خطرناک گذاشته بودم. بسیار مشغولبودنِ من در سطح، علامتی بود که من از فا منحرف شدهام. من مثل یک غیرتمرینکننده نرمافزار نصب کرده بودم. من قدم به مسیری گذاشته بودم که بوسیلۀ نیروهای کهن ترتیب داده شده بود. به این دلیل که خودخواه بودم. صرفنظر از اینکه چه مقدار کار انجام دادهام، هنوز خود را تزکیه نکردهام. معلم بیان کرد:
"ما میگوییم که یک پیامد خوب یا بد از یک فکر آنی میآید. تفاوت در یک فکر، به نتایج مختلفی منجر میشود." (جوآن فالون)
بسیار مهم است که مواظب تمام و همۀ افکارمان باشیم.
۵ – نظرات همتمرینکنندگان را ارج نهیم
قبل از اینکه شروع به تمرین فالونگونگ کنم، بسیار مغرور بودم و انتقاد را بهخوبی پذیرا نمیشدم. اگر اشتباهی میکردم، نمیتوانستم بهخوبی غذا بخورم و یا بخوابم. من وابستگی قوی به شهرت، غرور و خودنمایی داشتم. خوشحال نمیبودم مگر اینکه در محل کار بهخوبی عمل میکردم، احترام مدیرم را کسب کرده و از طرف دیگران تمجید میشدم. چند سال قبل وقفهای بین مطالعۀ فای من و عمل تزکیهام پیش آمد. نمیدانستم چگونه فا را دنبال کنم. فکر میکردم که هنگامی که کارهایی برای روشنگری حقیقت انجام میدهم، دارم تزکیه میکنم. مطالعه فا یک چیز بود در حالیکه تزکیه چیز دیگری بود. نمیدانستم که چگونه از فا برای راهنمایی در تزکیه استفاده کنم. هنگامیکه همتمرینکنندگان به وابستگیهایم اشاره میکردند، من متأسف میشدم؛ مخصوصاً وقتیکه احساس میکردم که برای روشنگری حقیقت، خیلی کار کردهام. احساس بیعدالتی و اندوه ذهنم را پر میکرد. حتی در مورد همتمرینکنندگانی که به وابستگیهایم اشاره کردند، عقایدی منفی پیدا میکردم.
همانطور که بیشتر فا را مطالعه کردم، مخصوصاً هنگامیکه شروع به حفظ کردن فا کردم، فهمیدم که یک تزکیهکننده نخواهم بود اگر فقط فا را مطالعه کنم ولی فا را کسب نکنم و یا اینکه اگر فقط سه کار را انجام دهم اما خودم را تزکیه نکنم. زمانی که مقالۀ "آموزش فا در کانادا سال ۲۰۰۶" را خواندم، هشیار و بیدار شدم. دانستم که معلم در مورد من صحبت میکرد، بنابراین تمام چند سطر مربوط در مقاله را از بر نمودم. این کار بهمن کمک کرد که خیلی از وابستگیهای مربوط به رنجش از اظهارات منفی و تمایل به تمجید را از بین ببرم. به تدریج یاد گرفتم به واکنشهای همتمرینکنندگان گوش کنم و آنها را ارج نهم. این به راستی فرآیند تزکیه مستحکم خویشتن میباشد.
یک روز درحالیکه با یکی از همتمرینکنندگان مشغول پخش مطالب به تمرینکنندگان دیگر که در مناطق روستایی زندگی میکردند بودم، در ماشین پیشنهادی را مطرح کردم. آن تمرینکننده گفت: "تو نباید به آسانی توسط پیشنهاد هواداری یا جابجایی مورد سوءاستفاده قرار بگیری. خودآگاه اصلی تو به اندازه کافی قوی نیست". من در جواب چیزی نگفتم اما کمی به من بر خورد. با این حال، تقریباً به سرعت فهمیدم که این وابستگی من به انکار واکنشها بود که داشت عمل میکرد. این وابستگی بود که مورد توهین قرار گرفته بود نه من. من شروع به خواندن فای معلم مرتبط با رد کردن انتقاد کردم. فهمیدم که این مرتبط با وابستگی شهرت، تعصب، خودنمایی و خودپسندی بود. مجدداً درون را جستجو کردم و متوجه شدم که من حقیقتاً به آسانی مورد سوءاستفاده قرارگرفتم. بعضی اوقات هشیاری اصلی من به اندازه کافی قوی نبود. خیلی ترس و نگرانی داشتم. آنها با تلاشهای من در انجام سهکار تداخل میکردند. از صمیم قلب از معلم بهخاطر متذکرشدن وابستگیهایم از طریق آن تمرینکننده و همچنین بهخاطر از خودگذشتگی و صداقت آن تمرینکننده تشکر کردم.
یک روز به یک مطالعه گروهی فا رفتم. قبل از شروع، بهطور خلاصه توضیح دادم که چگونه در زمانی که اخیراً به مشکلی برخوردم، درون را جستجو کردم. قبل از اینکه صحبت خود را تمام کنم، یک تمرینکننده صحبتم را قطع نمود و گفت: "تو در تزکیۀ شخصیات ماندهای. باید از خود بگذری تا در بدن واحد ایجاد هارمونی و هماهنگی کنی و اهداف معلم را کامل کنی." من احساس کردم که او منظورم را نفهمیده بود و خیلی زود قضاوت کرد، اما از خود دفاع نکردم.
بعد از بازگشت به خانه، درون را جستجو کردم و از خود پرسیدم که آیا خیلی به خود وابسته بودم، با همتمرینکنندگان همکاری نمیکنم و یا خواستههای معلم را برآورده نمیکنم. وقتی درون را جستجو کردم، از آنچه کشف کردم متحیر شدم.
امسال من اغلب به مناطق روستایی سفر کردم تا بصیرتهای تزکیه را با تمرینکنندگان روستایی در میان بگذارم. ۳۷ شهر و ناحیه وجود دارد، اما تعداد زیادی تمرینکننده در این مناطق نیست و تعداد کمتری از آنها قدم پیشگذاشتهاند تا حقیقت را روشنگری نمایند. در خیلی از ناحیهها، تمرینکنندگان گروهی را تشکیل ندادهاند. من بصیرتهای تزکیه را در انجام سه کار با آنها درمیان گذاشتم و حتی کامپیوترهای آنها را تعمیر کردم. اغلب بهخود یادآوری میکنم که هنگام در میانگذاشتن بصیرتهای تزکیه با آنها، از فا بهعنوان معلم استفاده کنم. اما در مورد آنها نگران هستم. هنگام صحبت با آنها با برتری رفتار میکردم و با بیان بصیرتهای شخصیام خودنمایی میکردم. هنگامیکه کامپیوترهای آنها را تعمیر کردم، احساس برتری کردم. من مهارتهایم که بهوسیلۀ معلم بهمن داده شده را بهرخ میکشیدم. آن مهارتها جهت استفاده برای فا ایجاد شده بودند. اگر بهخوبی عمل نکنم، نخواهم توانست مأموریت خود را کامل کنم. چطور میتوانستم آن مهارتها را به رخ بکشم؟ وابستگی خودنمایی عمل میکرده است. من از صمیم قلب از معلم تشکر کردم برای اینکه ترتیب داد که یک تمرینکننده بسیار خوب با من همکاری کند. آن تمرینکننده اغلب به وابستگیهای من اشاره میکند. معلم! بهدلیل اینکه وابستگیهای زیادی دارم، زمان زیادی از شما برای من صرف شده است.
متوجه شدم که اگر از خود بگذرم و فا را در قلبم نگاه دارم، خواهم توانست وابستگی مرتبط با انتقادپذیری را از بین ببرم. من در مورد اثرات مثبت و منفی آن اندیشیدم و مشکلات بسیاری که از آنها ناآگاه بودم را کشف کردم. تا زمانیکه به تزکیه ادامه دهم، به رشد شینشینگ خود ادامه خواهم داد. میبایست نظرات منفی را ارج نهم.
۶ – تزکیه برای از بین بردن ترس
متوجه شدم که بزرگترین مانع در تزکیۀ من، ترس است. هنگام ترس، نمیتوانستم بهدرستی فکر کنم، پاهایم میلرزیدند و انگار که قلبم از سینه بیرون میزد. آن ترس، غیر قابل کنترل بود. قبل از اینکه کاری انجام دهم، بهخاطر ترس، بدترین فکرها به ذهنم میآمد. احساس میکردم که خطر قریبالوقوع است. میدانستم که غلبه بر ترس، بزرگترین آزمایش برای من است.
هنگامیکه برای اولین بار مطالب مربوط به روشنگری حقیقت را پخش میکردم، فقط سه نسخه با خود بردم. با یک دوچرخه درطول شهر سفر میکردم. احساس کردم که چشمهایی همه جا مرا نگاه میکردند. سرانجام توانستم دو نسخه را تحویل دهم و خیس عرق بودم. با خود فکر کردم: "احتمالاً زیاد پیش نرفتهام. قدم به قدم. بگذار ببینم تا کجا میتوانم بروم."
همانطور که فا را بیشتر مطالعه کردم، مخصوصاً زمانیکه شروع به از بر کردن فا کردم، فهمیدم که من نمیتوانم مسیر تزکیهام را خود ترتیب دهم و میبایست از خود بگذرم. میبایست کلمات معلم و مسیری که معلم برای من ترتیب داده است را دنبال کنم. میبایست در مسیر بمانم و بهخوبی مسیر را بپیمایم. میبایست بر آزمایش مرگبار ترس غلبه کنم. هنگامیکه به فا روشنبین شدم، خود را در بدن واحد حل کردم و شروع به توزیع "نُه شرح و تفسیر بر حزب کمونیست" و دیویدیهای شنیون کردم. معلم فرصتهایی برایم ایجاد کرد تا ترسم را از بین ببرم. با جستجوی درون و تزکیۀ مستحکم، حقیقتاً ترس را به مقدار زیادی از بین بردم. ترس از اینکه من را به پلیس گزارش دهند، ترس از اینکه با ماشینهای گشت پلیس برخورد کنم، ترس از سگها، ترس از حشرات، ترس از سختی و غیره. بر همۀ اینها غلبه کردم. قادر هستم که سهکار را به آرامی انجام دهم. این یک فرآیند پرچالش بود، در عینحال این فرآیند، محافظت معلم و قدرت خارقالعادۀ فالونگونگ را نشان داد.
در ژوئن ۲۰۱۱، اداره محلی ۶۱۰، یک مرکز شستشوی مغزی اجباری را تأسیس کرد. آنها سعی کردند که مرا وارد آن مرکز کنند اما موفق نشدند. با این حال، ترس دوباره بر من غلبه کرد. افکار نادرست مرتباً به سراغم میآمدند. من فا را مطالعه میکردم و افکار درست را با تناوب بیشتری میفرستادم، اما ترس همچنان وجود داشت. من در انواع و اقسام افکار بد غرق شده بودم. دلیل اصلی چه بود؟
از زمان کودکی، من نسبت به بیماری آسیبپذیر و مستعد بودم. همیشه خیلی خجالتی بودم. دومین خواهرم از من سه سال بزرگتر است. او همیشه نسبت به من زورگویی میکرد. بخاطر او، پس از اتمام مدرسه، از رفتن به خانه امتناع میکردم. بدلیل این زورگویی درازمدت، درونگرا و خجالتی شدم و اعتماد بهنفس نداشتم. من صدها ایده در ذهنم داشتم ولی هیچکدام را واقعیت نبخشیدم. جستجوی درون مشخص کرد که این کارمای فکری است. نیروهای کهن از آن استفاده کردند تا با تمرین و تزکیۀ من مداخله کنند. هنگام مطالعۀ فا، فرستادن افکار درست یا زمان تمرینکردن، کارمای فکری وارد عمل میشد. در نتیجه نمیتوانستم به حالت آرامش و سکون وارد شوم. هنگامیکه میخواستم سهکار را انجام دهم، آن به سطح میآمد و مرا میترساند. برای زمان زیادی، متوجه نشدم که نیروهای کهن از آن استفاده میکنند تا مرا مورد آزار و اذیت قرار دهند. من فکر کردم که این صرفاً کارمای فکری بود. اینبار معلم آنرا بهمن نشان داد تا فرصتی داشته باشم که به آن روشنبین شوم. نیروهای کهن از رابطۀ تقدیری من با خواهرم استفاده میکردند تا مرا به پائین بکشند و تزکیه مرا نابود کنند.
معلم بیان کرد:
"البته ما هیچ یک از چیزهایی را که نیروهای کهن نظم و ترتیب دادند تصدیق نمیکنیم – من به عنوان استادتان آنها را تصدیق نمیکنم و مریدان دافا نیز البته آنها را تصدیق نمیکنند." (آموزش فا در کنفرانس فای شیکاگو ۲۰۰۴)
صحبت کردن با عمل کردن فرق میکند. متوجه شدم که باید از خود بگذرم و در مسیری که معلم برایم ترتیب داده است، گام بردارم. هنگامیکه تصمیم گرفتم روشنگری کنم و دیویدیهای شنیون را توزیع کنم، معلم مرا تشویق کرد. هنگامیکه به قسمت "هر کسی که تزکیه کند گونک را بهدست میآورد" در سخنرانی هشتم جوآن فالون رسیدم، معلم یک وضعیت فوقطبیعی برای من آشکار نمود. در آن زمان، ذهنم خالی بود. احساس کردم با انرژی قویای احاطه شدهام بهطوری که فراسوی این بعد و فضا میروم. بطور غیرقابل توصیفی شوکه شدم. معلم بیان کرد:
"روزی فناناپذیر مشهور، لودونگ بین گفت: "من ترجیح میدهم یک حیوان را نجات دهم بهجای اینکه یک انسان را نجات دهم." برای مردم بسیار مشکل است که آگاه شوند. زیرا مردم عادی در توهم جامعۀ عادی بشری گم شدهاند." ("هر کسی که تزکیه کند گونگ را بهدست میآورد" از سخنرانی هشتم جوآن فالون)
مهربانی عظیم معلم را از ته قلبم احساس کردم. معلم برای ما انسانهای گمشده، فداکاریهای عظیمی کرده است. کلمات بیانگر احساسات و قدردانی من نیستند. تا زمانیکه آن بخش از فا را تمام نکرده بودم، نتوانستم گریهام را قطع کنم. از آن روز به بعد، دیگر هرگز نترسیدم. احساس کردم که معلم، عامل ترس را از بین برده است. هنگام نوشتن این پاراگراف، اشک از صورتم سرازیر شده است. میخواهم از معلم بهخاطر مهربانی عظیم او تشکر کنم.
هنوز وابستگیهای بسیاری دارم که میبایست از بین برده شوند. احساس میکنم که میتوانستم در کمک به معلم برای نجات مردم بهتر عمل کنم، اما سختتر تلاش خواهم کرد. میبایست فا را مطالعه کنم و سهکار را با تمام وجود و از صمیم قلب انجام دهم تا معلم زیاد نگران من نباشد. دوست دارم که با معلم به خانۀ راستین خود باز گردم. معلم، شما بارها زندگی مرا از خطر نجات دادید. باز متشکرم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.