من تمرینکنندهای از شمال شرق چین هستم. میخواهم برخی از تجربیاتم را در میان بگذارم که نشان میدهد امنترین کاری که میتوان انجام داد چیست.
براستی اهمیت دادن به دیگران خطر را به ایمنی تبدیل میکند
در سال ۲۰۰۵ متوجه شدم که قائم مقامِ بخش امنیت داخلی از یک خانوادهی فقیر روستایی آمده است. او پس از پایان تحصیلات دانشگاهیاش در ادارهی پلیس کاری پیدا کرده بود. برای او بدست آوردن این موقعیت آسان نبود. من تصمیم گرفتم او را نجات دهم و اجازه ندهم تا شیطان او را به تباهی بکشاند. با یک نسخه از " نُه شرح و تفسیر بر حزب کمونیست چین" به ادارهی پلیس رفتم تا با او صحبت کنم. بلافاصله با دیدن من گفت، "چطور جرأت کردی به اینجا بیایی؟ ما دنبال تو میگشتیم."
آنها مرا درآنجا نگه داشتند و این باعث شد که احساسات به هم آمیختهای مانند عصبانیت، پشیمانی و ترس در من بوجود بیاید. اما بلافاصله فهمیدم که باید افکار درست بفرستم و نباید آزار و اذیت را تصدیق کنم. ناگهان او دچار سردرد شد و تصمیم گرفت در اتاق دیگری چرت کوتاهی بزند و افسر دیگری برای مراقبت از من گمارده شد. من به فرستادن افکار درست ادامه دادم. در این فکر بودم که آنها چه موقعیت رقتانگیزی دارند که مجبورند برای امرار معاش، تمرینکنندگان فالون گونگ را مورد آزار و اذیت قرار بدهند. بعد از بیدار شدن قائم مقام، او برگشت و به من گفت "بیا برویم" و با خودش هیچ افسر دیگری را نیاورد، با هم سوار ماشین شدیم و مرا جلوی خانهام پیاده کرد.
افکار بشری موجب ظاهر شدن "شبح" شد
در سال جدید چینیِ ۲۰۱۱ چند تمرینکننده تعداد زیادی کوپلتهای دافا (۱) را بطور دستساز تهیه کردند، ما آنها را برای خشک شدن در آپارتمان آویزان کردیم. زمانی که ما همه در یک وضعیت خوبی بودیم، میتوانستیم بهسرعت این اشعار را با کیفیت خوب درست کنیم، وگرنه یا نوشتهها واضح نبودند یا آغشته به لکههای جوهر بودند.
یکروز که مدیر ساختمان آمده بود تا برای جواز ثبت پول جمع کند، باعث دستپاچه شدن بعضی از تمرینکنندگان شد. روز دیگری، تمرین کننده "ب" متوجه شد یکنفر فراموش کرده که در را قفل کند و نگران شده بود که مبادا تهیهی کاغذهای شعر برملا شود. سپس سومین نمونه اتفاق افتاد. به منظور ساختن کاغذهای شعر بیشتر، ما مکان دیگری را در نزدیکی ساختمان در همان حیاط مسکونی دایر کردیم، جایی که ما میتوانستیم کاغذها را با استفاده از سیستم گرمایی ساختمان خشک کنیم.
آنروز یک شخص ناشناس (یک "شبح") به مکان جدید آمد، نگاهی به اطراف انداخت و بدون گفتن چیزی آنجا را ترک کرد. تمرینکنندگانی که در آن آپارتمان کار میکردند بخاطر امنیت آنجا خیلی نگران بودند. دو روز بعد تمام کوپلتها در آن آپارتمان خراب شد و تمام قفسهها فرو ریختند. تمرینکنندگان، دیگر از آنجا استفاده نکردند. حقیقت ماجرا به این شکل بود: شخص ناشناس پدرم بود، که در ضمن او هم تمرینکننده است، او رفته بود به آن آپارتمان تا ببیند که آیا میتواند کمکی کند. بهرحال آنروز تمرینکنندگان در آپارتمان از مکانهای دیگری بودند و پدرم هیچکدام را نمیشناخت. او فکر کرد همه چیز روبراه است و آنجا را بدون معرفی خودش ترک کرد.
بعد از تبادل تجربه با تمرینکنندگان، همگی ما متوجه شدیم از آنجا که ما بهترین و درستترین کار را در جهان انجام میدهیم، نباید به نیروهای کهن اجازهی مداخله دهیم. ما استفادهی مجدد از مکان دوم را از سر گرفتیم.
درشب عیدِ سال جدید چینی، ابتدا یک کوپلت را در بیرون درِ آپارتمان من آویزان کردیم. سپس من و پدرم برای آویزان کردن کوپلتها در ورودی ساختمانها به آپارتمانهای مختلف رفتیم. یکمرتبه یک نفر به طرف ما آمد و پرسید که چکار میکنیم. من با لبخند گفتم کوپلتها را آویزان میکنیم. مرد سری تکان داد و رفت. از آنجا که او مرا میشناخت، افکار منفی به سرم آمد. من و پدرم تصمیم گرفتیم که به حیاط دیگری که حد فاصل بین دو ساختمان بود، برویم. به محض اینکه میخواستیم وسایل را بیرون بیاوریم، ماشینی آمد و جلوی ما نگاه داشت و شخصی که داخل ماشین بود به ما نگاه کرد. ما فهمیدیم که در وضعیت خوبی قرار نداریم و تصمیم گرفتیم که به خانه برویم.
در خانه تبادل نظر کردیم و وضعیتمان را تنظیم کردیم. من متوجه شدم کوپلتهایی که جلوی در آپارتمانم آویزان بود به اندازهی کافی خوب نبودند و برخی از کلمات خوب چاپ نشده بود. من آن را با کوپلت بزرگتری تعویض کردم. یکی از آشنایان آن را دید و گفت: "آیا کار درستی است که آن را بیرون آویزان کنی؟" این عبارات مدام به سمت من میآمدند و باعث میشدند آرامش گذشته را نداشته باشم.
یکروز وقتی به خانه آمدم متوجه شدم که کوپلت ناپدید شدهاست. مدیر ساختمان آنها را پایین آورده بود. در حین اینکه افکارم را با مادرم در میان میگذاشتم متوجهی وابستگی ترس در خودم شدم. با خود گفتم "هدف از آویزان کردن کوپلتها انتشار حقیقت و نجات موجودات ذیشعور است". من کلمات استاد را به یاد آوردم که:
"موقعیت خودتان را در بین مردم عادی خیلی جدی نگیرید. فکر نکنید اگر دافا را یاد بگیرید دیگران نمیتوانند شما را درک کنند. دربارهی این بیندیشید: حتی ادعای مردم که آنها در ابتدا میمون بودهاند میتوانند بسیار قابل احترام باشند. اما شما با وجود این دافای بزرگ جهان، احساس خجالت میکنید که آن را در موقعیت صحیحی قرار دهید- شرم و خجالت اصلی انسان این است." ( "محیط" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
متوجه شدم که من میبایست کوپلتها را به صورت آشکارا و باابهت بر در خانه آویزان میکردم.
افکار درست قدرتهای عظیم را آشکار میسازد
در سال ۲۰۰۱ از کارم اخراج شدم و بدلیل ترس نمیتوانستم به کارخانهی محل کارم بروم و پروندهی پرسنلیام را از آنها درخواست کنم. در سال ۲۰۰۴ من و پدرم برای درخواست آن به کارخانه رفتیم. اما رییس حزب کمونیست چینِ کارخانه از دیدن ما امتناع کرد. سپس ما به خانهاش رفتیم تا در رابطه با فالون دافا و آزار و اذیت، حقیقت را روشن کنیم. با اینکه در خانه نبود، این فرصت را داشتیم تا با همسر و فرزندش صحبت کنیم. روز بعد او موافقت کرد تا با ما در دفترش ملاقات کند و کمک نماید تا پروندهی پرسنلیام را از کارخانه خارج کنم.
روز بعد از اینکه آن عضو هیئت مدیرهی ساختمان، کوپلت را از در آپارتمان من برد، به منزل آن خانم رفتم که حقیقت را برای او روشن کنم. من به او گفتم که مردم سراسر دنیا فالون دافا را تمرین میکنند. در ماه اوت من و پدرم دوباره به خانهاش رفتیم. شوهرش به پدرم گفت: "اگر خوب است به تمرین ]فالون دافا[ ادامه دهید." پدرم به او توصیه کرد که حزب کمونیست چین را ترک کند و او موافقت کرد.
استاد بیان کرده است:
"... برای مریدان دافای ما اشکالی ندارد که وابستگیهای بشری داشته باشند، اما اینکه چگونه از پس این برمیآیید که افکار درست خود را بنا کنید نکتهی کلیدی است. اگر افکار درست شما قوی باشند و هر لحظه مثل یک تزکیهکننده باشید – یا به جای گفتن "هر لحظه"، بگذارید بگوییم وقتی که با امور معینی برخورد میکنید بتوانید طوری عمل کنید که یک مرید دافا عمل میکند – آنگاه خواهید دانست که چگونه امور را اداره کنید، معجزه میآفرینید، شگفتی به نمایش میگذارید، میتوانید درست را از غلط تشخیص دهید، و میتوانید همه چیز را به خوبی انجام دهید." ("آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دیسی ۲۰۰۴")
داستان بالا جزیی از تجربیات من در تزکیه است. لطفاً هر چیز نامناسب را تذکر دهید.
یادداشت:
(۱) کوپلت - در جشنهای سال جدید چینی، خانوادهها با نوشتن شعرهایی با محتوای آرزوهای مثبت و شاد روی کاغذهای قرمز، در و دیوارها را تزیین میکنند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه تزکیه