قبل از اینکه شروع به تمرین فالون دافا کنم، در دیدگاههایم سرسخت بودم و خود را خیلی بالا میگرفتم. در مدرسه سرآمد بودم و تمام تکالیف را بهموقع تحویل میدادم. ازخودراضی و متکبر بودم و اصلاً به حرف دیگران گوش نمیکردم. علاوه براین، اگر کسی نظراتم را نمیپذیرفت، خشمگین میشدم.
در بهار ۱۹۹۵، شروع به تمرین فالون دافا کردم. دافا به من نشان داد که میبایست خود را به عکس آنچه که بودم تغییر دهم. اما این بسیار سختتر از آنچه پیشبینی میشد بود، و من نمیتوانستم موفق شوم چون به سختی به وابستگیهایم چسبیده بودم. هنوز متکبر بودم، نمیتوانستم به درون نگاه کنم تا عقاید و تصوراتی که به سختی آنها را نگاه داشته بودم پیدا کنم و هنوز نمیتوانستم پیشنهادات و انتقادها را بپذیرم. زمانیکه دیگر تمرینکنندگان به درون مینگریستند و بر وابستگیهایشان غلبه میکردند بسیار احساس خجالت میکردم.
۱. نگاه به درون هنگام مواجهه با تضادهایی با پدر و مادرم
من هیچوقت رابطۀ خوبی با پدر و مادرم نداشتم. احساس میکردم که آنها سعی در مخالفت با من دارند و سر راهم دام پهن میکردند که منجر میشد با مشکلاتی مواجه شوم. من مدام این فرصت برای بهبود مشکلات شینشینگیام را از دست میدادم و عمیقاً افسوس میخوردم، ضمن اینکه به خود گوشزد میکردم که دفعه بعد بهتر عمل کنم. با این حال، هنگامیکه با تضادی مواجه میشدم، همچنان در بند احساسات میبودم و نمیتوانستم به درون نگاه کنم. برای احتراز از این مسئله، سعی کردم تا از رویارویی با پدر و مادرم اجتناب کنم، اما این راهکار آنطور که انتظار میکشیدم، راهگشا نبود. حتی زمانی که تنها بودم، ناسازگاریهای با پدر و مادرم در گذشته، به طور مداوم به فکرم وارد میشدند و مرا آزار میدادند.
یک روز فکری به ذهنم رسید که معلم دارد سعی میکند شینشینگ مرا بهبود دهد. فهمیدم که چون تمرینکننده هستم، مورد آزمایش قرار میگیرم تا وقتی که سرانجام آزمایش را به خوبی رد کنم! چطور میتوانستم با منزوی بودن از بقیۀ جهان، وابستگیهایم را رها کنم؟ این یک وابستگی به راحتطلبی بود. با احتراز از پدر و مادرم، نمیتوانستم خشم و غرورم را رها کنم. این خود من بود که میبایست تلاش میکرد و بر آنچه مرا عقب نگاه داشته بود غلبه میکرد.
تا آنجا که به یاد دارم، هرگز به پدر و مادرم نگفته بودم: "من اشتباه کردم و متاسفم. لطفاً عصبانی نباشید." نمیتوانستم بهخاطر آنچه آنها در عصبانیت گفتند، آنها را ببخشم. اگر تمرینکننده نبودم، هر رابطهای با آنها را قطع کرده بودم. من فقط در طلب راحتی بودم و حتی یکبار فکر احترام به پدر و مادرم نکرده بودم. من تنها خلق و خوی بدی داشتم و حتی بدتر از یک فرد عادی بودم.
پس از اینکه یک تمرینکننده شدم، اصول فالون دافا را پیروی کردم. هنگامیکه به فکر پدر و مادرم افتادم و سعی کردم احساساتم را رها کنم، افکار خشمگین من تبدیل به افکار خوب شدند. سعی کردم نسبت به آنها مهربان باشم. آنها تغییر ناگهانی در من که پس از تمرینکننده شدن من ایجاد شده بود را متوجه شدند و زیبایی فالون دافا را دیدند. هرچه باشد، پدر و مادرم مرا بزرگ کرده بودند و مرا عمیقاً دوست داشتند. نهایتاً فهمیدم که همۀ پدر و مادرها برای فرزندانشان فداکاری میکنند.
فالون دافا را به آنها معرفی کردم. اوایل، آنها به آنچه گفتم باور نمیآوردند. بعداً، نظرشان نسبت به فالون دافا مثبت شد و باور کردند که فالون دافا خوب است. اما آنها کتابهای فالون دافا را نخواندند از ترس اینکه مورد سرکوب و آزار و اذیت قرار گیرند. سپس، بعد از مدتی، آنها به سخنرانیهای معلم گوش دادند و از حزب کمونیست چین (ح ک چ) و سازمانهای وابسته به آن بیرون آمدند. تمام اینها به دلیل مهربانی و ازخودگذشتگی عظیم معلم و آرزوی نجات موجودات ذیشعور اتفاق افتاد.
از معلم به خاطر نجات من، برای کمک به من در دیدن وابستگیها در خود، برای غنیسازی من با اصول حقیقت – نیکخواهی – بردباری و برای کمک به درک فا تشکر میکنم. علاوه بر این، ممنونم برای شانس وارد شدن به دنیای آینده و اینکه یک موجود روشنبین شوم. هر وقت به آنچه معلم به من داده است فکر میکنم، صورتم تماماً پر از اشک میشود و هیچ کلمهای نمیتواند قدردانی مرا بیان کند.
۲. نگاه به درون هنگام مواجهه با تضاد با خواهرانم
۱) با خواهر بزرگتر با مهربانی رفتار کردن
من و خواهرانم هر وقت همدیگر را میدیدیم، با هم دعوا میکردیم. من با خواهر بزرگترم نامهربان بودم، با تحقیر با او رفتار میکردم و فکر میکردم او نادان است. بعد از اینکه تمرینها را شروع کردم، رفتارم تغییر کرد. فالون دافا را به او معرفی کردم و بهطور غیر قابل انتظار او خیلی تمایل به خواندن کتابهای دافا داشت. او پنج تمرین را از کتاب راه بزرگ کمال فالون دافا یاد گرفت و به طور روزانه فا را مطالعه نمود. بیش از ده سال است او یک تمرینکننده شده است. هنگامی که با او بداخلاقی میکردم، فقط به آرامی گوش میکرد بدون اینکه پاسخی دهد.
مدتی قبل، دیدم که او دارد قرص خواب مصرف میکند. ناراحت شدم و گفتم: "تزکیه نکن و کتابها را به من بده. آیا کتابها را خواندهای؟ آیا نمیخواهی تزکیه کنی؟" خواهرم فوراً پاسخ داد: "البته. من به طور روزانه کتابها را میخوانم و هر زمان که وقت دارم تمرین میکنم." فوراً از آنچه گفته بودم پشیمان شدم چون مثل یک تمرینکننده رفتار نکرده بودم و با خانوادهام مهربان نبودم. خواهر بزرگترم شانس تحصیلات خوب را نداشت، اما میتوانست بخواند. از بعضی لحاظ او تزکیه کنندهای بهتر از من بود.
یاد گرفتم که با خواهر بزرگترم مهربان باشم و با او دربارۀ فرستادن افکار درست و روشنگری حقایق فالون گونگ صحبت کردم و هر وقت مقالۀ جدیدی از معلم منتشر میشد، یک کپی از آن را به او میدادم. ما الان با هم خوب هستیم و در این مورد باید از مواظبت مهربانانۀ معلم تشکر کنیم.
۲) از بین بردن احساسات
خواهر کوچکتر من و دخترش که دانشآموز دبیرستان است و در خوابگاه زندگی میکند، بیش از ۱۰ سال است که فالون گونگ را تمرین میکنند. من اغلب تضادهایی که با آنها داشتم را با احساسات انسانی جواب میدادم و به درون نگاه نمیکردم.
من خواهرزادهام را خیلی دوست داشتم. اما وقتی به حرفم گوش نمیداد عصبانی میشدم و بدون توجه به اینکه او چه احساسی دارد کلمات آزاردهنده به او میگفتم. گاهگاهی حتی در مقابل خواهرم او را شدیداً سرزنش میکردم.
به تدریج فهمیدم که رفتارم غلط بود. مهربان نبودم، در مورد آنها غیبت میکردم و به درون نگاه نمیکردم. به خواهرم گفتم: "باید از دخترت بخواهیم که بیشتر فا را مطالعه کند تا اینکه بتواند در فا جذب شود." من اشتباه میکردم و مثل یک تمرینکننده عمل نکردم.
من مداخله میکردم و وقتی آنها موافق نبودند، احساس میکردم که با من بیانصافی شده است و اینکه آنها مرا درک نمیکنند. در واقع، من درگیر بسیاری از اصول انسانی بودم شامل وابستگی به خانواده، در طلب پاداش بودن، جر و بحث کردن، مظنون بودن، بیملاحظه بودن، جلب کردن احترام دیگران، غرور بیش از حد، جدال کردن و حسادت.
میبایست خود را عوض میکردم و از خواهر و خواهرزادهام عذرخواهی میکردم. سپس گفتم: "اگر به خاطر فالون دافا نبود، درمانده و ناامید میشدم. دافا مرا تغییر داد و من الان میتوانم اشتباهاتم را تشخیص دهم."
معلم مرا نجات داد و من الان مثل یک انسان واقعی عمل میکنم. ما همگی وابستگیهایمان را پیدا کردیم و به کمک معلم خود را تغییر دادیم.
معلم بیان کرد:
"به عنوان یک انسان، فقط اگر از سرشت جهان، حقیقت، نیکخواهی، بردباری، پیروی کنید، فقط در این صورت است که میتوانید خود را یک شخص خوب بنامید. شخصی که از این سرشت منحرف میشود، کسی است که واقعاً بد میباشد. شاید در محل کار یا در اجتماع کسی بگوید که بد هستید. اما شاید واقعاً بد نباشید. یا شاید کسی بگوید که خوب هستید. شاید برعکس واقعاً خوب نباشید. به عنوان یک تزکیهکننده، اگر کاملاً با این سرشت یکسان شوید، کسی هستید که دائو را کسب کرده است. واقعاً حقیقت آن به این سادگی است." (جوآن فالون)
من به دقت کلمات معلم را در هر لحظه از زندگی به یاد خواهم داشت و سعی میکنم در مسیر تزکیه با جدیت پیشرفت کنم.
۳. نگاه به درون هنگام تعامل با شوهرم
من همچنین هنگام تعامل با همسرم، با آزمایشات شینشینگ مواجه شدم. او استاندارد اخلاقی خوبی دارد، فردی بسیار مسئول است، با افراد مسن مهربان است و پرکار میباشد. او تزکیه نمیکند، اما با تزکیهی دافای من مخالفت نمیکند. او میگوید: "من با تو مداخله نمیکنم، اما سعی نکن که مرا وادار به تزکیهی فالون دافا کنی."
من موضع او را قبول کردم، اما از اینکه علاقهای به تزکیهی فالون دافا نداشت، نگران بودم. من از هر موقعیتی برای صحبت با او دربارهی فالون دافا استفاده کردم. بعد، او را مجبور کردم که به من گوش کند و هنگامی که به من توجه نمیکرد، صدایم را بلند میکردم. همسرم گفت: "کتاب نگفته که میتوانی مردم را مجبور به تزکیه کنی! آیا ما توافق نکردیم که با یکدیگر مداخله نکنیم؟" راست میگفت، و من تحت فشار قرار دادن او را متوقف کردم.
درواقع، او یکبار در سال ۲۰۰۴ جوآنفالون را خوانده بود. همچنین یکبار به سخنرانی فای معلم در گوانگژو گوش داده بود. گفت: "کتاب بسیار خوب است. اما شماها اصول آنرا پیروی نمیکنید." او اشاره به تمرین کنندگانی میکرد که بازداشت شده بودند.
این یک زنگ بیداری بود و من با جدیت سه کار را انجام دادم، همانطور که معلم خواسته بود شامل مطالعهی فا با جدیت و بهبود شینشینگم. روابط خود با خانوادهام را موزون نمودم و شکافهایی که به نیروهای کهن اجازهی شکنجهی مرا میداد را بستم.
به وضوح متوجه شدم که این اجتنابناپذیر است که در مسیر تزکیه لغزش داشته باشی. نکتهی کلیدی ایناست که آیا شخص هنگام مواجهه با مشکلات، به درون نگاه میکند. باید اذعان کنم که برایم بسیار مشکل است که به درون نگاه کنم.
گهگاهی، به راستی احساس میکردم که وابستگی متعصبانه به عدم اقرار به اشتباه، خودِ واقعی من نبود، اما نمیتوانستم آن را رها کنم. به دلیل اینکه هنوز به راحتی عصبانی میشدم و بسیار خودرأی بودم، با همسرم جر و بحث میکردم. زمانهایی که بدرفتاری میکردم او میگفت: "آیا تو یک تزکیه کننده هستی؟ آیا داری بردباری را تمرین میکنی؟ تو وانمود میکنی که بهتر از هر کس هستی اما آنچه انجام میدهی، بدتر از عمل دیگران است." یا او گفت: "دیگران میتوانند بودا را تزکیه کنند اما تو نمیتوانی!"
در آن اوقات، متوجه شدم که الزامات فا را رعایت نمیکنم. در واقع، معلم از همسرم استفاده کرد تا نقصانهایم را به من یادآوری کند. مشکل این بود که من فقط گوش میکردم و بعد آنرا فراموش میکردم.
بارها و بارها من به روشهای بشری جنگ و جدال برمیگشتم. در آن اوقات، همسرم میگفت: "الان داری دوباره آن کار را انجام میدهی! نمیتوانی به نرمی صحبت کنی؟ با این بداخلاقی، چگونه میتوانی این مسئله را حل کنی؟ هر وقت چیزی را که نمیخواهی بشنوی گفته میشود، عصبانی میشوی." من میبایست آرام باشم و در پاسخ، مشاجره نکنم. میدانستم که بد عمل کردهام و احساس خجالت میکردم. برای مدتی طولانی جرأت نمیکردم تزکیه کردن را به او بگویم، چون از این نگران بودم که مشکلات مرا به من یادآوری کند.
فا را با جدیت مطالعه کردم و سخنرانیهای ویدیوئی معلم را نگاه کردم. سپس سعی کردم به درون نگاه کنم. ابتدا از خود پرسیدم: "چرا نمی توانم به درون نگاه کنم؟ چرا آنقدر سخت است که اشتباهاتم را اذعان کنم. فقط زمانی که اشتباهاتم را اذعان کنم است که میتوانم از آنها رهایی یابم. اگر آنها را نپذیرم، دارم آنها را مخفی میکنم. چه کسی از دیدن آن خوشحال خواهد شد؟ آیا آن مثل نیروهای کهن نیست؟"
معلم بیان نمود:
"اگر از عهدهی این برآیید که مسائل را بهآرامی اداره کنید بدون توجه به اینکه ممکن است چقدر احساس کنید با شما بیانصافی شده است، اگر بتوانید تحتتأثیرقرارنگرفته باقی بمانید و سعی نکنید برای خودتان نوعی عذر و بهانه درست کنید، آنگاه درخصوص بسیاری از چیزها حتی نیازی نخواهید داشت که جر و بحث کنید. این بدین دلیل است که در مسیر تزکیهتان هیچ چیزی تصادفی نیست. بنابراین، وقتی در بحث داغی میافتید و آن چیزهایی را در شما تحریک میکند، یا درخصوص چیزی درگیر تضادی میشوید که علایق حیاتی شما را نگران میکند، شاید عوامل پشت آن توسط استاد آنجا گذاشته شد. شاید فقط وقتی رنجیده و ناراحت میشوید که کسی چیزی بگوید که واقعاً شما را برانگیخته کند یا به نکتهی دردآور شما اشاره کند. و شاید آن شخص واقعاً به ناحق با شما رفتار کرده باشد. اما، آن کلمات ضرورتاً توسط آن شخص گفته نشده باشد. شاید آنها توسط من گفته شدند... میخواهم ببینم در آن زمان چگونه مسائل را اداره میکنید. وقتی با آن شخص شدیداً مشاجره میکنید، درواقع معادل این است که با من شدیداً مشاجره میکنید... برای امروز همهاش همین است. من میتوانم بهطور کامل آن چیز مادی را برای شما بردارم، اما عاداتی که شکل گرفتند چیزهایی هستند که قطعاً شما مجبورید بردارید-- قطعاً، مطلقاً." ("آموزش فا ارائه شده در منهتن")
به دلیل خلق و خویم خجالت کشیدم. با این حال، معلم با رحمت عظیمش نقصانهای من را گوشزد نمود. معلم بسیار مهربان است، اما چرا نمیتوانم به خوبی تزکیه کنم؟ آیا من ارزش عهدی که قبلاً با معلم بستم را دارم؟ آیا من به اندازۀ انتظاراتی که موجودات ذیشعوری که به من امید بستهاند از من دارند، خوب هستم. تزکیه مقدس و جدی است.
۴. بهبود در محیط کار
به دلیل خودباوری و غرور زیادی که داشتم، من از افرادی که بوسیلۀ ارتباطات و بازیهای پشت پرده ارتقا پیدا میکردند، تنفر داشتم. احترامی برای آنها قائل نبودم. من فقط به مردمی که دوست داشتم فالون دافا را معرفی میکردم و دیگران را نادیده میانگاشتم. فکر میکردم که آن افراد اصلاحناپذیرند و فقط میبایست برای نابود شدن صبر کنند.
چند روز قبل، یکی از معاونان مدیر به دفتر ما آمد تا دربارهی کار صحبت کند. سپس موضوع را عوض کرد و گفت که شروع انقلاب فرهنگی توسط مائو زدانگ کار اشتباهی نبود، بلکه در واقع در آن زمان به آن احتیاج بود. من عصبانی شدم و گفتم: "فقط تو هستی که میگویی انقلاب فرهنگی اشتباه نبود. مائو گفت که انقلاب فرهنگی باید هر ۷ یا ۸ سال اجرا شود. اما او در میانهی اولی از دنیا رفت. همچنین ح ک چ اقرار کرد که انقلاب فرهنگی یک فاجعهی ۱۰ ساله بود."
هیچ کس چیزی نگفت. اما آن معاون مدیر بطور فصیحانهای بحث میکرد. او میدانست که من ۱۰ سال پیش بخاطر تمرین فالون گونگ به زندان انداخته شدهام، پس با قصد ح ک چ را تمجید میکرد.
در گذشته، وابستگی من به رقابتجویی مرا وامیداشت که فوراً با او مقابله کنم. همچنین در قلبم آرزو میکردم که او مجازات شود. آما آن روز خیلی آرام بودم. سخنان معلم را در "جر و بحث نکنید" (هنگ یین، جلد ۳) به یاد آوردم. به خود یادآوری کردم که به عنوان یک مرید دافا، نباید تحت تاثیر حرفهای مردم معمولی قرار گیرم. برایش متأسف شدم چون بوسیلۀ شستشوی مغزی ح ک چ بسیار گمراه شده بود.
درواقع قبل از سال ۱۹۹۹، من فالون گونگ را به او معرفی کرده بودم. نه تنها گوش نکرد، بلکه گفت که فالون دافا خرافات است و باور نکرد که خوبی موجب خوبی میشود و بدی مجازات میشود. در اوایل آزار و اذیت، او احساس میکرد که درست است که موقعیت ح ک چ را حمایت کند. پس از اینکه به جایگاه فعلی خود ارتقا یافت، او توجه بیشتری به منفعتهایی که با موافقت با روشهای فکری ح ک چ بدست میآورد، مینمود. فکر کردم که باید افکار درست بفرستم و تمام اهریمنهایی که در محیط او هستند را از بین ببرم.
پس از بازگشت به خانه، درون را جستجو کردم. متوجه شدم که هنوز وابستگی شدیدی به رقابتجویی دارم. چون میدان اطرافم پاک و خالص نبود، باعث جذب حرفهای پلید او شده بودم. همچنین فهمیدم که من دیگران را مجبور کردم که نقطهنظراتم را بپذیرند. برای مثال من چندین بار نُه شرح و تفسیر بر حزب کمونیست را خوانده بودم و بنابراین درک خوبی از ذات پلید ح ک چ داشتم. فهمیدم که آنهایی که مدیون ح ک چ باقی میمانند، پس از نابودی ح ک چ، زندگی خود را از دست میدهند.
معلم به پایینترین سطح دنیا، جهان انسانی، آمد. با رویارویی با نیروهای کهن و مردمی با استانداردهای اخلاقی پایین، معلم هنوز با نیکخواهی و صبر، قانون کیهان را میآموزد تا موجودات ذیشعور را در سطوح مختلف نجات دهد. از طرف دیگر، رفتار من از آنچه معلم از تمرینکنندگان انتظار دارد، بسیار فاصله داشت. میخواستم مردم بد را بزدایم، آنهایی که واقعیتها درباره فالون دافا را نپذیرفتند. حالا میدانم که نمیتوانم این نوع رفتار را داشته باشم.
با مطالعۀ سختکوشانۀ فا، افکار درست من به تدریج بهتر میشوند و قلب نیکخواه من نیز رشد میکند. دیگر وقتی آن معاون را میبینم، نفرت در قلبم نمیماند. اکنون برایش احساس تأسف میکنم و به دنبال فرصتی میگردم تا حقیقت را برایش آشکار کنم. باور دارم که او نجات پیدا میکند، زیرا هر موجودی در انتظار نجات بوسیلهی دافا است.
من خوشبخت هستم بخاطر اینکه در دورۀ اصلاح فا یک مرید دافا شدهام. من تنها مردم را در ظاهر نجات میدهم، نجات دهندۀ اصلی معلم است، دافا است.
با کلمات به تنهایی نمیتوانم قدردانی خود را نسبت به معلم ابراز کنم. فقط زمانی که ما الزامات معلم را رعایت کنیم، آیندهای درخشان خواهیم داشت. فقط زمانی که به یاد داشته باشیم که به درون نگاه کنیم، میتوانیم بر همهی مشکلات غلبه کنیم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه