نام: جائو لرونگ (赵乐荣)
جنسیت: زن
سن: ۵۶
محل سکونت: شهر دالیان، استان لیائونینگ
شغل: نامشخص
تاریخ آخرین بازداشت: اواخر سپتامبر ۲۰۱۰
آخرین مکان توقیف: اردوگاه کار اجباری ماسنجیا (马三家女子教养所)
شهر: شنیانگ
استان: لیائونینگ
آزارهای متحمل شده: کار اجباری، شستشوی مغزی، محکومیت غیرقانونی، ضرب و شتم، آویزان شدن از دستبند، حبس، شکنجه، بازداشت
(Minghui.org) خانم جائو لرونگ، ۵۶ ساله، یک تمرینکننده فالون گونگ از دالیان واقع در استان لیائونینگ است. او در اواخر سپتامبر ۲۰۱۰ بازداشت و به اردوگاه کار اجباری زنان ماسانجیا فرستاده شد. او با روشهای مختلف مورد شکنجه قرار گرفت که به بیخوابی مزمن، تار شدن دید چشمان، گرفتگی در قفسه سینه، و تنگی نفس در او منجر شدند. کلمات نامربوط بر زبان میآورد و بسیار ضعیف شد.
مطالب زیر گزارش خانم جائو لرونگ از آزار و شکنجهای است که در اردوگاه کار اجباری زنان ماسانجیا متحمل شده است:
من تمرین کردن فالون گونگ را در سال ۱۹۹۷ آغاز کردم. سابقاً به اختلالات عصبی، سردرد، روماتیسم مفصلی، و زخم اثنیعشر مبتلا بودم. بعد از اینکه تمرین کردن فالون گونگ را شروع کردم، به طور جدی الزامات دافا را دنبال کردم. بدون اینکه متوجه شوم، بیماریهایم ناپدید شدند.
حزب کمونیست چین آزار و شکنجه فالون گونگ را در ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۹ آغاز کرد. به خاطر اینکه بر عقیدهام ایستادگی کردم، سه بار بازداشت و به اردوگاه کار اجباری زنان ماسانجیا برده شدهام. آنچه در ادامه میآید آخرین تجربه شکنجهام است:
۱. مرا بازداشت کردند و به بخش زندان سوم در اردوگاه کار اجباری ماسانجیا بردند، و در یک سلول انفرادی حبس کردند. مرا به دیدن ویدیوهایی افتراآمیز نسبت به فالون گونگ و استاد وادار کردند. مجبور بودم بر روی یک چهارپایهی پلاستیکی کوچک بنشینم و اگر راست نمینشستم مورد فحاشی قرار میگرفتم. به علت خستگی و شکنجهی روانی دچار [مرض] بیخوابی شدم.
بازآفرینی شکنجه: نشستن طولانیمدت بر یک چهارپایه کوچک
۲. در نتیجه آزارها، به بیخوابی مبتلا شدم و از نظر جسمی بسیار ضعیف شدم. نگهبانی به نام یو شیائوچوان مرا به دفتر بهداری ماسانجیا برد، و پزشک آنجا دارویی به من داد. شبی که دارو را مصرف کردم، حس کردم که چیزی از آن دارو به زبانم چسبیده است، و به طور بدی میسوخت. قسمتی از زبانم که به آن دارو خورده بود جمع شده بود، و در دهانم مزهای ترش را حس کردم. بعد از اینکه دارو را خوردم، در معدهام احساس درد کردم.
۳. از آن به بعد، بیناییام تدریجاً ضعیفتر شد و در نهایت تار شد. وقتی به افراد و اشیا نگاه میکنم، دو تصویر میبینم. بعد از اینکه برای مدتی از چشمانم استفاده میکنم درد میگیرند. به تدریج، اطراف چشمم، گونهها، بینی، و سرم شروع به درد گرفتن کردند، و حافظهام بدتر و بدتر شد. نمیتوانستم به خاطر بیاورم که چه گفتهام یا چه کاری انجام دادهام. حسم از موقعیت را از دست داده بودم و نمیتوانستم از خودم مراقبت کنم. بسیار ضعیف شده بودم. مغزم درست کار نمیکرد. حتی در وضعیت جسمانی بد کاملاً بارزی که در آن بودم، نگهبانان هنوز مرا مجبور به انجام کار اجباری سنگین میکردند، و مرا به بند چهارم فرستادند، که سختترین بند است.
۴. هوانگ هاییان، نگهبانی در بند چهارم، دوست نداشت که بشنود درباره چشمانم ناله میکنم، برای همین مرا به مکانی فرستاد که "دونگگانگ" نام داشت. شش تا هفت افسر پلیس، شامل جانگ هوان، جانگ لی، و جانگ جون، موهایم را کشیدند و با دست به صورتم کوبیدند. آنها دستان مرا با دستبند به دستههای دو تخت آهنی بستند، سپس تختها را با فشار از هم دور کردند ("شکنجه کشش"). سه ساعت به این صورت مرا بسته نگه داشتند.
بازآفرینی شکنجه: شکنجه کشش
۵. پس از "شکنجه کشش"، نگهبانان مرا به بیمارستان ماسانجیا فرستادند تا چشمانم را مورد معاینه قرار دهند. پزشک گفت که چشمانم مشکلی ندارند، و صرفاً به خاطر خستگی است. سپس نگهبانان مرا برگرداندند و دو ساعت دیگر مرا بسته نگه داشتند.
۶. بعد از شکنجه، مرا به بخش زندان سوم منتقل کردند. وقتی سون بینگیوان، که نگهبان آنجا بود، شنید که چشمانم دچار مشکل هستند، مرا کتک زد و به روی زمین پرت کرد، که باعث شد غضروف دور گوشم بشکند. همچنین محکم بر روی بالای انگشتان، شکم، و کشاله رانم با لگد ضربه زد. حتی امروز هم مچ دست چپم در نتیجه لگدهای او کج مانده است. بعد از گذشت چندین روز مرا به "دونگگانگ" فرستادند و برای کل صبح مورد شکنجه کشش قرار دادند.
۷. از آنجا که بیناییام تار شده است، آهسته راه میروم. نگهبانی به نام سون بینگیوان چندین بار مرا محکم هل داد. او همچنین مرا با فریب به یک انبار خالی کشاند و در آنجا بیرحمانه مورد ضرب و شتم قرار داد.
۸. هنگامی که در آنجا زندانی بودم، توسط چشمپزشکان بیمارستان چهارم شهر شنیانگ، تشخیص دادند که مبتلا به آستیگماتیزم درجه ۳۰۰ هستم (قبلاً آستیگماتیزم نداشتم). با این وضعیت، اغلب حساسیت شدید به نور، نور خورشید، و رنگهای بسیار روشن را تجربه میکردم، و سردرد و گرفتگی در قفسه سینه داشتم و چمشانم درد میکردند. سون بینگیوان با مجبور کردن من به ایستاندن در زیر نور مستقیم خوشید، مرا تنبیه کرد. وقتی ناله کردم، دهانم را محکم با چسب بست. سون همچنین با مجبور کردن من به ایستادنهای طولانیمدت مرا شکنجه میکرد، و چند بار مجبورم کرد که در زیر باران بایستم.
۹. نگهبانی به نام وانگ گوانگیون سرپرست است. یکبار، بعد از معاینه چشمم، او خیلی عصبانی شد، و حس کرد که نمیتوانم زیاد کار کنم. برای همین با مشتش به قفسه سینهام کوبید، به صورتم سیلی زد و ضربهای به سرم وارد کرد. بدون هیچ دلیلی عینک آفتابیام را نیز شکست (که برای محافظت چشمم از نور شدید بود). همچنین عینک دیگرم را نیز از من گرفت. چشمانم وضع خوبی نداشتند. همچنین از نظر بدنی ضعیف بودم و نمیتوانستم کار زیادی انجام دهم. سپس وانگ گوانگیون با مجبور کردن من به ده روز ایستادن، مرا تنبیه کرد، و هر روز مجبور بودم تا ۱۰ شب سر پا بایستم. گاهی اوقات تا نیمهشب مجبور به ایستادن بودم. همچنین اغلب بدون دلیل مرا با لگد میزد.
این فقط گزارشی جزئی از آزار و اذیتی است که جائو لرونگ در اردوگاه کار اجباری ماسانجیا در معرض آن قرار گرفته است. این خانم مسن مهربان که زمانی در سلامت کامل بود بازداشت شد و تا حدی شکنجه شد که دید چشمانش تار شده است، و اکنون در تمام بدنش آثار کبودی و زخم وجود دارد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه شرح آزار و شکنجه