(Minghui.org) من روزانه چند ساعت را به خواندن مقالاتی از نهمین فاهویی چین در وب‌سایت مینگهویی اختصاص می‌دهم و این برایم بسیار مفید بوده است.

بالغ بر یک سال در انجام تمرین‌ها کوشا نبودم و به‌ندرت در تمرین‌های صبح شرکت می‌کردم. گاه به گاه چند تمرین در عصر یا غروب انجام می‌دادم. به دلیل غفلت در انجام تمرین‌ها هر روز احساس خستگی می‌کردم. وقتی‌که به خوابگاهم برمی‌گشتم، فقط می‌خواستم دراز بکشم. نگران بودم اما بعد از چند روز بهتر عمل کردن، دوباره شل می‌شدم. بارها درباره‌ی انجام تمرین‌ها خواب می‌دیدم اما واقعاً نمی‌توانستم آن را به‌صورت مرتب و روتین انجام دهم. گاهی خواب می‌دیدم سلاح‌هایی که به هنگام نابود کردن شیطان به سمتش پرتاب می‌کردم بسیار ضعیف بودند و شیطان هیچ هراسی نداشت.

در طول چند هفته‌ی گذشته مقالات تبادل تجربه را به‌طور مداوم خواندم. تحت تأثیر افکار و اعمال درست هم‌تمرین‌کنندگان قرار گرفتم و هم‌زمان در مورد تزکیه‌ و کوتاهی‌هایم احساس نگرانی کردم، مخصوصأ پس از اینکه مقاله‌ی "تلاش‌های یک تزکیه‌کننده‌ی جوان و جذب شدنش در فا" (نهمین فاهویی چین در وب‌سایت مینگهویی، http://en.minghui.org/html/articles/2012/12/10/136589.html) را خواندم. مقاله مثل شمشیری بود که توهم و آشفتگی‌ام را به کناری زد و همه‌ی آنچه باقی ماند دافا بود. مقاله را به وضعیت خودم ربط دادم و در ذهنم مصمم شدم تا به‌طور حقیقی تزکیه‌ کنم. ‌خواستم تا بر شرایط حاضرم غلبه کنم. باید فا را بیشتر مطالعه می‌کردم. باید میدان بعدی‌ام را با فا پر می‌کردم و تمامی عقاید منحرف را از بین می‌بردم.

استاد گفت،

"یک شخص شبیه یک ظرف است و او آن چیزی است که حاوی آن است. تمام چیزهایی که یک شخص با چشمانش می‌بیند و با گوش‌هایش می‌شنود این چیزها هستند: خشونت و پرخاشگری، شهوت، کشمکش‌های قدرت در کارهای ادبی، کشمکش برای نفع و سود در دنیای عملی، پرستش پول، تجلیات دیگر سرشت اهریمنی و مانند آن. چنین شخصی با سر او پر از این چیزها، واقعأ یک شخص بد است، بدون توجه به اینکه چگونه به‌نظر می‌رسد که باشد. رفتار یک شخص توسط افکارش دیکته می‌شود. با ذهنی پر از این چیزها یک نفر قادر است چه کاری انجام دهد؟" ("در فا ذوب شوید" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

وقتی که جوان بودم واقعأ علاقه زیادی به تماشاکردن تلویزیون و خواندن کتاب‌ها مخصوصاً کتاب‌های تاریخی و رمان‌های اسرارآمیز داشتم. کتابخانه مکان مورد علاقه‌ام بود. در چند سال اخیر مخصوصاً از خواندن رمان‌ها لذت برده و تعداد زیادی را از اینترنت دانلود کرده‌ام. اغلب پس از خواندن آنها از اینکه وقتم را تلف کرده بودم احساس پشیمانی شدیدی می‌کردم. همه‌ی رمان‌هایی را که دانلود کرده بودم حذف می‌کردم. طولی نمی‌کشید که رمان‌های جدیدی را دانلود می‌کردم، آنها را می‌خواندم، پشیمان می‌شدم و دوباره آنها را حذف می‌کردم. این چرخه بارها تکرار شد. همین چرخه را با فیلم‌ها، مخصوصأ فیلم‌های علمی تخیلی و فیلم‌های جنایی تجربه کردم. دانلود می‌کردم، می‌خواندم، پاک می‌کردم و دوباره فیلم‌های جدیدی را دانلود می‌کردم. من در دام وابستگی‌های بشری افتاده بودم، رنج می‌بردم و در آن دست و پا می‌زدم. با وجود اینکه هنوز سه کار را انجام می‌دادم، وقت زیادی را صرف خواندن رمان‌ها و تماشای فیلم‌ها می‌کردم. گاهی به صحنه‌های زیبا در رمان یا فیلم می‌رسیدم و در زمان‌های مقرر افکار درست نمی‌فرستادم. به‌ندرت کتاب‌های دافا را می‌خواندم. خسته‌تر می‌شدم. این چیزها به‌طور جدی با انجام درست سه کارم مداخله می‌کرد.

رمان‌های بسیار زیادی خوانده و ‌فیلم‌های بسیار زیادی تماشا کرده‌ام که پر بودند از خشونت، شهوت و مردمی که با یکدیگر رقابت می‌کردند. نمی‌دانم چه اندازه عقاید و مواد سمی در میدان بعدی‌ام شکل داده‌ام. باید به‌طور کامل از آن چیزها رها شوم. آنهاًً با فایی که استاد آموختند کاملاً در تضاد هستند. استاد لطفأ به من، مریدتان، کمک کنید تا این مواد بد را پاک کنم.

اولین کاری که انجام دادم پاک کردن رمان‌ها و فیلم‌هایی بود که در کامپیوترم و فلش‌های یواس‌بی ذخیره کرده بودم تا پاک و خالص بودن میدان بعدی ظاهری‌ام را تضمین کند. سابقاً پس از مطالعه‌ی صبح، حدود نیم ساعت از وقتم را در اداره تلف می‌کردم. حالا برای این زمان ارزش قائلم، سریع به خوابگاهم برمی‌گردم و فا را مطالعه می‌کنم. حتی اگرچه آن زمان بسیار کمی است، اما به من کمک می‌کند تا در فا ذوب شوم. سایر دانشجویان ضمن مطالعه‌ی درسی به موزیک گوش می‌دهند. من به نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست گوش می‌کنم. در ظهر استراحت نمی‌کنم، بلکه از وقتم برای مطالعه‌ی بیشتر فا استفاده می‌کنم و تبادل تجربه‌ها‌ی نوشته‌شده توسط هم‌تمرین‌کنندگانم را می‌خوانم. در بعدازظهر زمان بیشتری را به مطالعه‌ی فا اختصاص می‌دهم. شب‌ها، بعد از کلاس، وب‌سایت مینگهویی را می‌بینم. تا زمان فرستادن افکار درست در نیمه‌شب به خواندن مقاله‌های آن ادامه می‌دهم.

معمولأ در ظهر استراحت نمی‌کنم. اگر بعد از نیمه شب بخوابم و ۵:۵۰ صبح بیدار ‌شوم، فقط کمی بیشتر از پنج ساعت خواهم خوابید. اگر به تمرینات ساعت ۳:۳۰ صبح ملحق شوم، به‌اندازه‌ی کافی نخوابیده‌ام. این فکر با انجام تمریناتم مداخله می‌کرد. وقت تنگ است، اما فا را زیاد مطالعه می‌کنم. ذهنم به‌تدریج آرام شده است. شروع کرده‌ام که این مانع فکری را پشت سر بگذارم. در بیدار شدن و انجام دادن تمرین‌ها در صبح زود پافشاری می‌کنم.

چند روز قبل هنگامی که در حال انجام تمرین دوم، حالت ایستاده‌ی فالون بودم، با نیک‌خواهی به موجودات ذی‌شعور میدان بعدی‌ام گفتم، "قبلأ بر اهمیت انجام تمرین‌ها تأکیدی نداشتم. واقعاً به شما آسیب رسانده و با جذب شما در فا مداخله می‌کردم. حالا آموزش‌های استاد را دنبال خواهم کرد. تمرین‌ها را با جدیت انجام خواهم داد. استاد را تا خانه‌ دنبال خواهم کرد. امیدوارم همه‌ی ما با همدیگر در فا جذب شویم." به محض اینکه این فکر ظاهر شد، تمام بدنم لرزید، یک جریان گرم را در سراسر بدنم احساس کردم. اشک نیک‌خواهی به‌آرامی بر صورتم جاری شد. یک فکر تمام ذهنم را پر کرد. "من تمرین‌ها را فقط به‌خاطر خودم انجام نمی‌دهم، آن برای موجودات ذی‌شعور دنیای من است، این بدن فقط مال من نیست. من هیچ دلیلی ندارم، هیچ حقی ندارم که تنبل باشم. نمی‌توانم به خودخواهی‌ای که بعد از تولد رشد داده‌ام اجازه دهم موجودات ذ‌ی‌شعور دنیایم را تحت تأثیر قرار دهد."

بعد از اینکه عادت زود بیدار شدن جهت انجام تمرین‌ها را در خود پرورش دادم، دیگر آشفته نبودم و دیگر ناتوان و بی‌رمق نیز نبودم. برعکس ذهنم واقعاً شفاف بود و صد در صد فعال و پرانرژی بودم. هم‌زمان، وقت بیشتری برای مطالعه‌ی فا‌ و گفتن حقیقت درباره‌ی فالون گونگ و درباره‌ی آزار و شکنجه پیدا کردم؛ از وقت بهتر استفاده کرده و آن را به هدر نمی‌دادم.

سرانجام با رحمت استاد توانستم تمرین‌ها را در صبح زود انجام دهم. متشکرم استاد.