(Minghui.org) به گروه مطالعه فای جدیدی پیوستم و پس از مدتی تضادی ظاهر شد. فهمیدم که این اتفاق در نتیجهی جستجوی من در بیرون، بهخوبی تزکیه نکردن شینشینگم و نداشتن مطالعهی عمیق فا برای مدتزمانی طولانی است.
همیشه احساس میکردم حق با من است و درکم از فا درست است، اما همتمرینکنندگان دائماً برای هرچیزی مرا سرزنش میکردند، و پیشنهاداتم را اغلب رد میکردند. میدانستم که تزکیهکنندگان دافا باید به درون نگاه کنند و اینکه وقتی چیزی اتفاق میافتد تصادفی نیست، پس باید نتیجهی وابستگیهایم باشد. متوجه شدم که قلب بشریام باید به قلب یک تزکیهکننده تبدیل شود. هنوز هم زمانیکه مورد انتقاد بیش از حد قرار میگرفتم، کاری از دستم برنمیآمد بجز اینکه وارد بحث شوم.
دقیقاً همانطوری بود که استاد بیان میکنند:
"اینکه بخواهید توضیح دهید فقط به وابستگی خوراک میدهد" ("جر و بحث نکنید" از هنگ یین ۳)
در نهایت، یکروز تضاد شدیدی رخ داد. آن اتفاق در شبی رخ داد که همهی ما نشسته و در حال تماشای سخنرانیهای فای استاد بودیم. در آغاز هرکسی آرام و بیصدا نشسته بود و سخنرانیها را تماشا میکرد، اما مدت کوتاهی پس از آن، بعضی از افراد شروع به نوشیدن آب و راه رفتن در آن مکان نمودند. احساس ناراحتی کردم و تعجب کردم که چهطور آنها میتوانند اینگونه به فا و استاد بیاحترامی کنند. با این وجود، احساس کردم که حتی اگر به چیزی اشاره کنم آنها گوش نمیدهند. در عوض، به تلویزیون نزدیکتر شدم، با این فکر که من بادقت گوش خواهم داد حتی اگر هیچ کس دیگری گوش ندهد. اما قلبم آرام و قرار نداشت.
استاد بیان میکنند:
"اما معمولاً وقتی تضادی پیش میآید، اگر شما را برانگیخته نکند، به حساب نمیآید، اثری ندارد و شما قادر نیستید بهواسطهی آن رشد کنید." (جوآن فالون)
پس از مدتی، وقتی همتمرینکنندهای، شروع به تکان دادن فرزندش نمود که در نزدیکی تختی خوابیده بود، عصبانی شدم. بهقدری جلوی تلویزیون رفتم که تقریباً بینیام صفحهی تلویزیون را لمس کرد. همتمرینکنندهای از من پرسید چرا اینقدر نزدیک تلویزیون رفتهام. فریاد زدم: "من نمیتوانم بشنوم!" آن شب فا را بهخوبی گوش ندادیم. برخی که توسط خشم من تحت تأثیر قرار گرفته بودند، زودتر آنجا را ترک کردند و بعضی ماندند و سخنرانی را تا پایان تماشا کردند. من هم سخنرانی را با قلبی ناآرام تا پایان تماشا کردم.
به خانهام برگشتم و هنوز احساس ناراحتی میکردم. احساس میکردم با من بیانصافی شده است و سردرگم بودم. جلوی عکس استاد نشستم، با این فکر که چه قصوری از جانب من سرزده است. چرا اینطور بود که بدون توجه به جایی که میرفتم، باعث ایجاد مزاحمت و ناراحتی میشدم. حتی زمانیکه در خانه بودم، ناراحتی و پریشانی ایجاد میکردم و اکنون که با همتمرینکنندهای زندگی میکردم نیز مشکل ایجاد میکردم. فهمیدم که باید درونم را جستجو کنم. به عکس استاد نگاه کردم و فکر کردم: "باید خودم را رشد دهم. این رنجها برای این است که سطح شینشینگم را بالا ببرم. باید از این فرصت برای رشد استفاده کنم. باید به دنبال مشکلم بگردم."
ظهر روز بعد به خانهی همتمرینکنندهای رفتم. در راه ناگهان متوجه شدم که خیلی خودخواه هستم. تنها به مشکلات خودم توجه داشتم و نمیتوانستم فداکاری دیگران را ببینم. تنها میخواستم خودم را از آسیب دیدن محافظت کنم. اگرچه احساس میکردم که به فا و استاد احترام میگذاشتم، اما چگونه ممکن بود که این کار را با چنین ذهنیت خودخواهانهای انجام دهم؟
استاد به ما آموختهاند:
"آیا پی میبرید تا هنگامی که یک تزکیهکننده هستید، در هر محیطی یا تحت هر شرایطی، از هر دشواری یا چیزهای ناخوشایند که با آن مواجه میشوید- حتی اگر شامل کار برای دافا باشد یا مهم نیست فکر میکنید چهقدر خوب و مقدس هستند- برای از بین بردن وابستگیهای شما و نشان دادن سرشت اهریمنیتان استفاده خواهم کرد بهطوری که آن بتواند از بین برده شود، برای اینکه پیشرفت و بهبود شما مهمترین چیز است.
"اگر قادر باشید به این طریق در رشد خودتان موفق شوید، هر چیز که بعد از آن انجام میدهید، با قلبی خالص، بهترین و مقدسترین خواهد بود." ("فهم بیشتر" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
زمانیکه متوجه این موضوع شدم، ذهنیتم تغییر کرد، گرفتگی و کدورت در قلبم ناپدید شد و محیط اطرافم هماهنگ شد. بعد از ظهر آن روز، تجربهام را با ذهنی آرام با همتمرینکنندگان در میان گذاشتم و همتمرینکنندگان نیز به درون نگاه کردند. بنابراین تضاد حل و فصل شد.
زمانیکه در یک رنج و سختی برای مدتزمانی طولانی باقی میماندم و احساس میکردم که دیگر نمیتوانم آن را تحمل کنم، در بحبوبهی تضاد شینشینگ، چیزهایی شبیه این که دیگر قادر به تزکیه کردن نیستم، میگفتم. در واقع، من هرگز دافا را ترک نمیکردم. میدانستم که آن افکار و کلمات مال من نبودند. همتمرینکنندگان به من یادآوری کردند هرگز نگو دیگر نمیتوانی تزکیه کنی. بهنشانهی موافقت سر تکان دادم. باید آن افکار را به محض ظاهر شدن در سطح از بین میبردم؛ در غیر اینصورت، این بیاحترامی به استاد و بیمسئولیت بودن نسبت به موجودات ذیشعور است.
به درک من، تا زمانیکه فرد کاملاً خودخواهی را از بین نبرد، تضادها پیش خواهند آمد. فهمیدم که استاد از من میخواستند که عجله کنم و با اصلاح فا همراه شوم، بنابراین پس از عبور از یک آزمون ناگهان آزمونی دیگر رخ میداد.
بر روی وبسایت مینگهویی، همتمرینکنندهای پیشنهاد کرد که دیویدی هنرهای نمایشی شنیون به همراه بروشورهای مربوطه را در کیسهای بگذاریم تا مانع از این شویم که مردم بروشور را پیش از موقع، دور بیندازند. احساس کردم پیشنهاد خوبی است و میخواستم بروشور را پیچیده و آن را با روبانی آبی به این دیویدیها گره بزنم، بهطوری که بهتر به نظر برسند. دربارهی این ایده با همتمرینکنندهای صحبت کردم و موافقت کرد.
بلافاصله پس از آن، بر سر آموزش فرزندش (که تمرینکنندهای جوان میباشد) تضادی بین ما شکل گرفت. همانطور که از فرزندش انتقاد میکرد، احساس میکردم که هر کلمهاش قلبم را سوراخ میکند. با خودم گفتم که صبور باشم و درونم را جستجو کنم. اما قلب بشریام دوباره ظاهر شد، و ناراحتی بخصوصی را احساس میکردم. شروع به مطالعهی فا بر روی کامپیوترم نمودم.
فای استاد:
"بردباری کلید رشد شینشینگ شخص است. تحمل کردن همراه با خشم، شکایت یا اندوه، بردباری یک فرد عادی است که به موضوعات مربوط به خودش وابسته است. تحمل کردن، بهطوری که کاملاً بدون خشم و شکایت باشد، بردباری یک تزکیه کننده است." ("بردباری (رِن) چیست؟" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
آن را بارها و بارها خواندم. احساس میکردم خیلی سخت است، اما به خودم گفتم که باید تحمل کنم، باید درونم را جستجو کنم، چرا که میخواهم تزکیه کنم و میخواهم سطحم را رشد دهم.
فای استاد را خواندم:
"علتش این است که موجودات بشری همگی قرضهایی برای پرداخت دارند که در اینجا و آنجا بدهکار شدهاند، و هرکسی رنجهایی دارد که باید از میان آنها عبور کند، و دقیقاً در طول چنین سختیهایی است که نشان میدهید آیا میتوانید تزکیه کنید." ("آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۴ غرب آمریکا")
به تدریج آرام شدم و شروع به جستجوی درونم کردم. متوجه شدم که این خودخواهی من بود که هنوز کاملاً از بین نرفته است. هنوز کارها را از روی خودخواهی انجام میدادم.
در مورد موضوع آموزش همتمرینکنندهی کوچک، اگر آن را به روش خودم انجام میدادم میتوانست او را گمراه کند، زیرا روش من لزوماً درست نیست. از طرف دیگر، مادرش میبایست مسئولیت او را به عهده بگیرد. چرا باید ناراحت شوم؟ بازهم به علت قلب خودخواه من بود. بیش از حد به احساسات خود توجه میکردم. زمانیکه دربارهی علت ماجرا تأمل کردم، احساس کردم که بسیاری از وابستگیها و مواد فاسد از بدنم خارج شدند.
بعد از این آزمایشها، واقعاً احساس کردم که مواد فاسد بسیاری را از قلبم حذف کردهام. دیگر در قلبم احساس سنگینی نمیکردم. همچنین وابستگیهای بسیاری را در خود یافتم: ترس، رنجش، تکیه بر دیگران، حسادت، ذهنیت خودنمایی، شهوت، میل به راحتی، شهرت و اعتباربخشی به خود. نهایت تلاش خود را برای سرکوب این وابستگیها بکار بردم و افکار درست فرستادم تا آنها را از بین ببرم.
برای یک فرد عادی نگاه به درون آسان نیست، اما بهعنوان تزکیهکنندگان، ما باید درون را جستجو و به درون نگاه کنیم و خودمان را تزکیه کنیم. "تزکیه کنیم" در واقع یک فعل است. شخص باید فعالانه تزکیه کند تا قلب بشری و تمامی مواد فاسد را از خود دور کند؛ تنها پس از آن میتواند پاک شود و کارهایی که تمرینکنندگان دافا باید بهخوبی انجام دهند را به انجام رساند.
لطفاً به هرگونه کاستی اشاره کنید.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود