(Minghui.org) زمانی که درباره نوشتن این مقاله فکر میکردم، با رنج و محنتهای زیادی از جمله کارمای بیماری مواجه شدم. پی بردم که نیروهای کهن بهترین سعی خود را میکردند تا اعتمادبهنفس مرا از بین ببرند.
در تایپ کردن مهارت ندارم و از طرفی این مقاله شامل مطالب زیادی میشد. بنابراین از نظر وقت و انرژی تعهد بالایی را میطلبید. در همین حال که با سختیها روبرو بودم، به یاد آوردم که قبلاً مقالهی دیگری نوشته بودم و توسط مینگهویی منتشر شده بود. متوجه شدم استاد درحال تشویق من و تقویت افکار درستم بود تا بتوانم مداخلات را درهم شکنم. احتمالاً در بعدهای دیگر نبرد سختی بین خوبی و پلیدی در جریان بود.
نیروهای کهن از هر شکافی بهره میبرند: سه هماهنگکنندهی محلی متحمل آزار و شکنجه شدند
هماهنگکنندهی شهرستان ما پیش از آغاز آزار و شکنجه کار هماهنگکنندگی را بر عهده داشت و سایر تمرینکنندگان در شهرستان ما برای وی احترام زیادی قائل بودند. (تمرینکنندهی "الف")
او را دو بار بازداشت کردند. یک بار به زندان و یک بار به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. در طی آزار و شکنجه هر فرصتی را برای روشنگری حقیقت غنیمت میشمرد و توانست افراد زیادی را نجات دهد. هرگز مطالعهی فا و انجام تمرینها را متوقف نکرد و کتاب جوآن فالون را حفظ کرد. پس از آزادی، مسئولیت هماهنگکنندگی کارهای دافا در منطقهاش را از سر گرفت و تمام تلاش خود را وقف پروژههای مختلف دافا کرد. با این حال، تابستان گذشته برای بار سوم بهطور غیرقانونی بازداشت شد و از آن زمان در حبس به سر میبرد.
بهطور مشابه، در شهری دیگر هماهنگکنندهای بود که از زمانی پیش از شروع آزار و شکنجه در سال ۱۹۹۹، در مکان تمرین محلی نقش دستیار داوطلب را برعهده داشت (تمرینکنندهی "ب"). او خود را وقف دافا کرده بود و مقدار زیادی از پول خود را صرف پروژههای دافا میکرد. با سختکوشی فا را مطالعه میکرد، تمرینها را انجام میداد و هر روز افکار درست میفرستاد. همچنین پنج مرتبه جوآن فالون را از برخواند. با این حال، سال گذشته کارمای بیماری را رشد داد. علیرغم اینکه شرایطش بهبود پیدا کرد، باز هم نتوانست صد در صد به شرایط پیش از بیماریاش بازگردد. این مسئله باعث ایجاد شک و بدبینی در بین آن افرادی شد که او را میشناختند.
تمرینکنندهی "پ" از شهر دیگری، شخصاً در سه کلاس استاد، بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴، شرکت کرده بود. همچنین شوهر و پسرش هم شخصاً به برخی از سخنرانیهای استاد گوش داده بودند. در آن زمان، پسرش از بیماری حادی رنج میبرد. بهطوری که پزشکان از او قطع امید کرده بودند، اما فقط چند روز پس از اینکه تمرین فالونگونگ را شروع کرد به شکل معجزهآسایی شفا پیدا کرد.
تمرینکنندهی پ در زندگیاش بسیار توانا بود و مهارتهای بالایی داشت و نسبت به دافا بسیار متعهد بود. برخی اظهار میکنند که هشتاد درصد از تمرینکنندگان ناحیهی ما از طریق او با دافا آشنا شدهاند و تقریباً همهی افراد آنجا نام او را میدانند. علیرغم تلاشهای همتمرینکنندگان، او یک روز صبح در ژانویهی گذشته درگذشت.
بایستی درک کنیم که این مداخله و آزار و شکنجهای از سوی نیروهای کهن است. در این مقطع حساس، زمانی که اصلاح فا با سرعت هرچه بیشتر به جلو پیش میرود و اصلاح فای دنیای بشری نزدیک است، نیروهای کهن با چشمانی خیره به ما مینگرند و ما نمیتوانیم هرگز در تزکیه سست شویم.
منیت را رها کنید و به درون نگاه کنید
مرگ غیرمنتظرهی تمرینکنندهی پ تأثیر منفی زیادی بر روی همتمرینکنندگان و افرادی داشت که او را میشناختند و هر تمرینکنندهای به شیوهی خودش با این مسئله برخورد کرد. برخی فکر کردند او مأموریت خود را به انجام رسانده و به کمال رسیده است. برخی فکر کردند که استاد برنامههای دیگری برای او دارند. برخی نیز پنداشتند که او در مسیر نظم و ترتیب داده شده توسط نیروهای کهن گام برداشت.
بعضی فکر کردند که بهعنوان یک گروه شکافهایی داریم و نیروهای کهن از آنها بهره بردهاند؛ بنابراین بایستی ابتدا به درون نگاه کنیم. افرادی نیز مخفیانه شایعاتی درباره قصور و کاستیهای او پخش کردند. برخی فکر کردند انگشت اتهام را به سمت کسی گرفتن درست نیست و بایستی به درون نگاه کرد؛ از آنجا که وی درگذشته است این کار بیفایده است و شماتت کردن او به منزلهی تصدیق کردن نیروهای کهن است. بعضی دربارهی دافا دچار شک و تردید شدند و اطمینان و یقین خود را در تزکیه از دست دادند.
بحث و منازعات تندی روی داد و برخی دستهبندیها ایجاد شد.
شخصاً فکر میکنم که هر کسی به نحوی درست میگوید. اما فکر میکنم که آنها درکهای نادرستی نیز دارند؛ درکهایی ناشی از اینکه به جای تزکیهی محکم و استوار خود، فقط آن بخشهایی از دافا را میپذیرند که عقایدشان را تأیید میکند.
استاد بیان کردند:
"همچنین باید برای شما روشن باشد که 'طبیعی' وجود ندارد و در پشت 'اجتنابناپذیر' دلایلی هست. در حقیقت 'طبیعی' بهطور غیرمسئولانهای توسط افراد عادی استفاده میشود تا در زمانی که نمیتوانند پدیدهای در عالم، زندگی و ماده را شرح دهند برای خودشان عذر و بهانه درست کنند. آنها نمیتوانند تصور کنند که خود 'طبیعت' چیست. تحت تأثیر این نوع عقیده، فکر میکنید که تمام رنجها اجتنابپذیر است و اینکه این، آنطوری است که هست. بدینوسیله گرایش و طرز برخوردی منفعل و بدبینانه را رشد میدهید. بنابراین جنبهی انسانیتان باید آگاه بماند. مهمتر اینکه آن جنبهتان که فا را بهدست آورده است باید روشن و آشکار باشد." ("شرح دادن فا"، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
متوجه شدم که مرگ تمرینکنندگان صرفاً تصادفی نیست. نگاه به درون طی آزار و شکنجه به معنای تأیید آزار و شکنجهی نیروهای کهن نیست. در ابتدا وقتی دربارهی مرگ تمرینکنندگان شنیدم، اولین فکر من جستجوی عمیق درون و تشخیص مسئولیتم نسبت به این موضوع بود. وقتی این فکر ظاهر شد، یک کتاب دافا را برداشتم و بهطور تصادفی این سخنرانی را خواندم: "آموزش فا در کنفرانس فا در کانادا" (تورنتو، ۲۳ می ۱۹۹۹)
"سؤال: شاگردی هست که برای دورهای طولانی در حال گذر از میان رنجهایی است و هنوز نتوانسته بر آنها غلبه کند. آیا باید آن را به او متذکر شویم یا اینکه باید بگذاریم خودش از طریق مطالعهی فا به آن واقف شود؟
استاد: وقتی شما چیزی که باعث شده است او نتواند به جلو پیش برود را پیدا کردهاید، چرا آن را به او متذکر نمیشوید؟ اگر آن را با مهربانی به او بگویید نباید مشکلی باشد. آیا دلیلش این است که از اینکه او از دستتان ناراحت شود کمی میترسید؟ با این حال آیا رفتار بد آن شخص، فرصتی عالی برای تزکیهی خودتان نیست؟ حتی اگر او آنچه را که میگویید، درک نکند اهمیتی ندارد– آیا نبایستی این احساس (چینگِ) یک شخص عادی رها شود؟ اگر مشکلی را میبینید بایستی به او بگویید."
خواندن را ادامه دادم تا به این بخش رسیدم،
"سؤال: با دیدن وابستگیهای شاگردان دیگر، اغلب فکر میکنم که آنها خودشان پس از مدتی به آن پی میبرند و اصلاحش میکنند. با این حال اگر این موقعیت ادامه پیدا کند، آیا آن میتواند روی رشد تمرینکنندگان بهعنوان [یک بدن] واحد، تأثیری منفی بگذارد؟
استاد: آن روی تزکیه دیگران تأثیر منفی ندارد. این فقط وضعیت شخصی او است. اما اجازه دهید مثالی بزنم: وقتی استاد وابستگیهای یک شخص را میبیند، عمداً آنها را برای شما نمایان میکند و میگذارد آنها را ببینید تا بتوانید آنها را به آن شخص متذکر شوید. آیا پس از آن دربارهی آنها به او خواهید گفت؟ از آنجا که همهی شما جِن، شَن، رِن را تزکیه میکنید، بایستی در هر شرایطی شخص خوبی باشید. اگر شما کاستیهای او را میبینید و میبینید که او نمیتواند به بالا حرکت کند، چرا آنها را با مهربانی به او متذکر نمیشوید؟"
از این پاراگراف بهطور واضحی متوجه وابستگیام شدم. پیشتر این سخنرانی را بارها مطالعه کرده بودم؛ چرا هرگز آن را در قلبم نگه نداشته بودم؟
بلافاصله فهمیدم که خودخواهی و احساساتم مانع از این شده بود که با قصور و کاستیهای تمرینکنندگان دیگر روبرو شوم. به دلیل احساسات بشری "رابطهی خوبی" را با تمرینکنندگان دیگر حفظ میکردم. از وابستگیهای قوی تمرینکنندهی پ آگاه بودم، اما هرگز قادر نبودم منیتم را رها کنم و مشکلات او را مشکلات خودم در نظر بگیرم و با نیکخواهی با او رفتار کنم.
از طرفی دیگر، وابستگیهای تمرینکنندگان خود واقعی آنها نیست. بنابراین هنگامی که وابستگیهای تمرینکنندگان دیگر را متذکر میشویم، خود واقعی آنها را هدف قرار نمیدهیم و مخالفت و عدم درک آنها نمودی از خود واقعی آنها نیست. این ترس از اینکه مورد پذیرش قرار نگیریم یا از حرف ما برداشت نادرستی شود، یک عقیده و تصور بشری و همچنین یک وابستگی است.
تا زمانی که نیت ما پاک باشد و این کار را برای ایجاد هماهنگی در میان دیگران و بدن واحدمان انجام دهیم، در طی آن روند درحال رها کردن منیتمان و مسئول بودن نسبت به فا و سایر تمرینکنندگان هستیم. فکر میکنم این چیزی است که استاد از ما میخواهند انجام دهیم.
هنگام مواجه شدن با مرگ ناگهانی تمرینکنندگان، بایستی از طریق ارزیابی خودمان با فا، شکافهایمان را جستجو کنیم. اگر هر کسی به جای بحث و تلاش برای اثبات حقانیت خود، در پی رشد شینشینگ خود باشد، آنگاه میتوانیم مانع وقوع چنین اتفاقاتی شویم. این کار مسئول بودن نسبت به تمرینکنندگان و فا نیز هست.
خطر اعتقاد کورکورانه و خود را برتر از فا دانستن
من با هر دو تمرینکنندهی الف و ب که در بالا به آنها اشاره کردم در تماس بودهام؛ هر دوی آنها بهطور مشابهی مهربان و فروتن بودند و سایر تمرینکنندگان آنها را به عنوان الگو و سرمشق خود قرار داده بودند.
این موضوع را با تمرینکنندهی الف مطرح کردم. او گفت اکثر تمرینکنندگان در شهرستان او سالخورده و کمسواد هستند، بنابراین انتخاب دیگری نداشت جز اینکه مقدار زیادی از کارهای دافا را برعهده بگیرد. او همچنین در خصوص اعتباربخشی به فا، قواعد زیادی از خودش درست کرده بود. احساس کردم که این انحراف از فا بود. اما او گفت که من شرایط محلی آنجا را درک نمیکنم.
من مایل به ایجاد ناراحتی بینمان نبودم؛ بنابراین موضوع را رها کردم. چند تمرینکنندهی دیگر منطقه نیز اتفاق نظر داشتند که تمرینکنندگان سالخورده و کمسواد، وضعیت تزکیهی ضعیفی دارند و بنابراین نیاز دارند که [توسط آن تمرینکننده(ها)ی باسوادتر] هدایت شوند. احساس کردم که این مشکلی جدی است و طولی نکشید که او بازداشت شد. احساس گناه کردم و خودم را سرزنش کردم که چرا مصرتر نبودم و اکنون که خودم را با فا ارزیابی میکنم، بسیار احساس مسئولیت میکنم.
تمرینکنندهی ب از شهری دیگر، در شرایطی قرار گرفت که دیگر نتوانست بایستد و باید برای انجام چهار تمرین ایستاده روی زمین زانو میزد. این خانم از سایر تمرینکنندگان درخواست کرد به او کمک کنند تا بتواند دروننگری کند.
تمرینکنندگان دیگر گفتند که او خود را بالاتر از سایر تمرینکنندگان در نظر میگرفت و با کار هماهنگکنندگی دافا مانند رفتار مقامات دولتی در جامعهی مردم عادی برخورد میکرد. زمانی که نظر تمرینکنندگان دیگر را برای او مطرح کردم، آنها را نوشت و میتوانستم بگویم که بهطور واقعی در حال دروننگری بود.
پس از آنکه من و تمرینکنندهی دیگری به او کمک کردیم افکار درست بفرستد، از وی خواستیم که از تخت خواب بیرون بیاید، بایستد، تمرینها را انجام دهد و او بهطور معجزهآسایی توانست تمام این کارها را انجام دهد. ما شاهد زیبایی نگاه به درون و نیروی عظیم دافا بودیم. تا زمانی که قلبهای ما در مسیر درست خود قرار داشته باشد، استاد نیز قادر به انجام هر کاری برای ما خواهد بود.
با یکی از هماهنگکنندگان اصلی از شهر دیگری ملاقات کردم. او در خیلی از کارهای دافا مشارکت داشت و بسیار توانا بود. متوجه شدم که موهایش را فر کرده و رنگ قرمز زده بود و احساس کردم به این دلیل که خیلی مشغول انجام کارهای دافا است احتمالاً فا را خوب مطالعه نمیکرد.
پس از دیداری کوتاه، مشخص شد که او خودش را بالاتر از دیگران در نظر میگرفت و تمایل داشت که به دیگران دستور دهد. سال پیش، او متحمل یک کارمای بیماری جدی شد. تشابه بین این موارد این است که این تمرینکنندگان همگی نقش هماهنگکننده را داشتند؛ همگی آنها خودشان را برتر از دیگران در نظر میگرفتند و در نهایت مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.
تمرینکنندهی پ اغلب میگفت، "من هر چیزی از خودم را رها خواهم کرد به شرطی که آن کمک کند بتوانید بهعنوان یک بدن رشد کنید." این نشان میداد، نه تنها خود را بالاتر از سایر تمرینکنندگان میدانست، بلکه خودش را ورای دافا میدانست. این شکافی بزرگ را برای بهره برداری نیروهای کهن مهیا میکرد.
او تجارب منحصر به فردی در دافا داشت و کیفیت فوقالعادهای داشت، اما استعدادهای خاصمان توسط استاد به ما داده شدهاند. واقعاً چه میزان از تواناییهایمان را میتوان به خودمان نسبت داد؟
تعداد زیادی از تمرینکنندگان او را دنبال میکردند و به او وابسته شده بودند. تمرینکنندگان زیادی به این شکل باعث شدند که رنج و محنت او تشدید شود.
آن را دیدم اما به خطر و جدیت آن پی نبردم. تحت تأثیر عقاید و تصورات بشری، این موضوع را بهطور جدی به آنها گوشزد نکردم. خودم را مأیوس کردم؛ تمرینکنندگان دیگر و استاد را مأیوس کردم.
سعی کردم این موضوع جدی را در موقعیتهای مختلف مطرح کنم، اما آنها اصلاً توجهی نکردند. گاهی اوقات، با افکار من موافق بودند، اما تصور میکردند که این موضوع به آنها مربوط نمیشود. برخی فکر میکردند که چون فا را زودتر کسب کردهاند، باتجربهتر هستند و بیشتر در امور دافا همکاری کردهاند، در نتیجه جایگاه بالاتری در دافا دارند که این تفکری بسیار خطرناک است.
استاد در "سخنرانی ششمِ" جوآن فالون روی "پروراندن اهریمنان در ذهن خود شخص" تأکید کردهاند. به نظر من خودشیفتگی و خود را از دیگران برتر دانستن نشانههای اولیهی "پروراندن اهریمنان در ذهن خود شخص" است.
مرگ تمرینکنندهی پ ارتباط زیادی با آن عهد و پیمانش نیز داشت، "مایلم هر چیزی از خودم را رها کنم به شرطی که آن به تمرینکنندگان دیگر کمک کند که بهعنوان یک بدن واحد رشد کنند،" و نیروهای کهن از آن بهرهبرداری کردند.
بیشتر اینکه، بسیاری از تمرینکنندگان تمرینکنندهی پ را بهعنوان سرمشق خود قرار داده بودند، به جای آنکه رفتار خود را با فا ارزیابی کنند. او به هشدار و اشارات استاد روشنبین نشد و هیچکدام از تمرینکنندگان نیز قدم پیش نگذاشتند تا آن را به او متذکر شوند. خودآگاه اصلی او توسط کارمای فکری و وابستگیها کنترل میشد و نمیتوانست خودش را کنترل کند. با این حال، نمیبایست اجازه دهیم که این فاجعه بیهوده رخ دهد.
تمرینکنندهی پ در زندگی و محل کار نیز شخصی مغرور و ازخودراضی بود؛ بسیار خودمحور بود و رابطهی ضعیفی با خانوادهاش داشت. پس از مرگ، خانوادهاش که آنها نیز تمرینکننده هستند، عمیقاً دروننگری کردند و اکنون کوشاتر از زمانی شدهاند که او زنده بود. استاد گفتهاند که زنان بایستی "بهطور دلپذیری ملایم و ظریف" باشند. ("برعکس شدن یین و یانگ"، هنگ یین ۳، ترجمه ضمنی)
هنگامی که به خودمان مینگریم، آیا این ویژگیها را داریم؟ اگر نداریم، چگونه میتوانیم نیکخواهی عظیم تمرینکنندگان دافا را نشان دهیم؟ آیا نباید بیشتر به این موضوع توجه کنیم و خودمان را تزکیه کنیم؟
با یک جمعبندی، این موارد نشان میدهند که آن هماهنگکنندگان همگی وابسته به منیت بودند و در پی ارضای وابستگیشان به شهرت و اعتبار و کسب مقام و جایگاه در دافا بودند. البته دلیل واقعی بسیار پیچیده است. از آنجایی که این موارد پیشتر روی داده است، به جای اینکه به خودمان اعتبار ببخشیم، بایستی ذهنمان را آرام کنیم و به درون نگاه کنیم.
پیش از شروع کردن دافا، شخص خیلی بدی بودم و اوایل هیچگاه درباره هماهنگکردن کارهای دافا فکر نمیکردم. وقتی مقالهی "چگونگی ارائهی کمک و دستیاری" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر را خواندم، از آن مقاله به سادگی عبور کردم، چراکه فکر میکردم هیچ ارتباطی با من ندارد. اما همانطور که در تمرین دافا بالغتر شدم و دیدم که امور دافا نیاز به هماهنگی دارد، متوجه شدم که درک قبلیام نادرست و یکجانبه بود.
هر مرید دافا بایستی نسبت به دافا مسئول باشد. من وابستگی نیرومندی به شهرت، ثروت و احساسات دارم و وقتی در ابتدا کار هماهنگکنندگی دافا را شروع کردم، وابستگیهایی نظیر حس حق به جانب داشتن، خودنمایی و در پی اعتباربخشی به خود بودن، مدام سعی در کنترل من داشتند.
وقتی متوجه شدم که ایستادگی در برابر این افکار سخت است، فکر کردم که کار هماهنگکنندگی را رها کنم، اما بعد متوجه شدم که نبایستی خود کار را رها کنم، بلکه باید وابستگیهایی را رها میکردم که اینقدر مرا نگران و ناراحت کرده بودند.
ترس از خودنمایی نیز یک وابستگی است. اینکه هیچ کاری انجام ندهم، از ترس اینکه دیگران مرا متهم به خودنمایی کنند نیز یک وابستگی است. این رویکرد نیز خیلی افراطی است.
پس از مطالعهی "چگونگی ارائه کمک و دستیاری" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر، پی بردم که کلید خوب انجام دادن کارها فروتنی است. وقتی این را از فا متوجه شدم، وابستگیام به شهرت کاملاً از بین رفت.
درخصوص برانگیخته شدن وابستگی شهرت و ظاهر شدن ناگهانی آن خیلی محتاط هستم و هر بار که افکار درست میفرستم قویاً آن را پاک میکنم. هر بار که نمودی از آن وابستگیها ظاهر میشود بهترین سعی خود را برای از بین بردن آنها میکنم. حتی اگر هنوز آن را به خوبی انجام نمیدهم، فکر میکنم که آن روندی از تزکیه کردن است.
امیدوارم همگی بتوانیم به استاد گوش فرا دهیم و نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر را چند بار دیگر بخوانیم. آنچه در بالا ذکر شد، درک شخصی من در سطح کنونیام است. لطفاً اگر موردی از آن بر اساس فا نیست آن را تصحیح کنید. سپاسگزارم استاد! سپاسگزارم همتمرینکنندگان!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود