(Minghui.org)
معلم به ما آموختند:
«مریدان دافا تنها امید نجات موجودات در هر منطقه و هر ملتی هستند.» («تشکر از موجودات ذیشعوری که تبریک فرستادهاند»، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۳ )
با درکی که از سخنان استاد گرفتم و همچنان که اصلاح فا پیشرفت میکند، از اواخر سال گذشته با استفاده از تلفن همراه با مردم تماس گرفتهام تا بهآنها برای سه کنارهگیری (خروج از حزب کمونیست چین و پیشگامان جوان و لیگ جوانان وابسته به آن) کمک کنم.
در بیش از شش ماه گذشته، متوجه شدهام که تلفن همراه وسیلهای عالی برای کمک به مردم است تا «سه کنارهگیری» را انجام دهند. طی این روند، خودم را بهصورتی پایدار و محکم برطبق استانداردهای «حقیقت- نیکخواهی- بردباری» اداره کردهام و سرشت ذهنم را بهبود بخشیدهام. وقتی به این منظور با مردم تماس میگیریم، هیچ اطلاعی نداریم از اینکه آن شخص چگونه زندگی میکند یا شبیه چیست و چه خصوصیاتی دارد. ما با هر نوع شخصی برخورد داریم.
وقتی تماس میگیریم، برخی از افراد بهمحض اینکه متوجه هویت ما میشوند تلفن را قطع میکنند، برخی شروع میکنند به فحاشی، برخی گوش میدهند اما واقعاً نمیخواهند از حزب خارج شوند و برخی تهدید میکنند که گزارش ما را به پلیس میدهند. در طول مراحل کمک به مردم بهمنظور «سه کنارهگیری»، شخص باید فا را بهخوبی مطالعه کند و از ابتدا تا انتها افکار درستش را حفظ کند. همچنین باید ذهنی پاک را حفظ کند و بسیار نیکخواه باشد. به این ترتیب میتوانیم تقریباً به همه کمک کنیم تا از حزب خارج شود.
در روز دومی که شروع کردم به برقراری تماسهای تلفنی، بهمحض بیان دلیل اینکه چرا شخص باید «سه کنارهگیری» را انجام دهد و تمام شدن حرفم، فردی که پشت خط بود، شروع به فحاشی کرد. از حرفهایش گیج و حیرتزده شده بودم. بهمحض اینکه ناسزاگوییاش تمام شد، تلفن را قطع کرد. تپش قلب گرفته بودم و وابستگیهای گوناگونم ظاهر شده بودند. وابستگیام به شهرت و خودمهمبینی از دوران کودکی بسیار قوی بود. اگرچه سالهای بسیاری تمرین کردهام، اما نتوانستهام بهطورکامل این وابستگی را ازبین ببرم. احساس عدم پذیرش از سوی دیگران را دوست ندارم، چه رسد به اینکه مورد ناسزاگویی و فحاشی قرار بگیرم. این اولین باری بود که به من ناسزا گفته میشد.
پس از بازگشت به خانه، روی تخت دراز کشیدم. وقتی شام آماده شد، تمایلی به خوردن نداشتم. به شوهرم که او نیز تمرینکننده است، گفتم: «فردا دوباره با او تماس میگیرم.» شوهرم دید که ناامید شدهام، بنابراین پیشنهاد داد: «لطفاً به درون نگاه کن، اگر ذهنیت رقابتجویی داشته باشی و تحت تأثیر مردم عادی قرار بگیری، متوجه آن میشوی.»
آرام شدم و شروع به مطالعه فا کردم. فای معلم احساس رنجش و حس مورد بیانصافی قرار گرفتنم را ذوب کرد و ازبین برد. شروع کردم تا به درون نگاه کنم و خودم را با فا سنجیدم. به این نتیجه رسیدم که تا آن زمان بهاندازه کافی محکم و استوار تزکیه نکرده بودم و نیکخواهی و بردباری را تمرین نمیکردم. فکر کردم معلم درد و رنج فوقالعادهای را تحمل میکنند تا به ما این فرصت را بدهند که موجودات ذیشعور را نجات دهیم. قلبم، بزرگ شده بود و بدنم احساس سبکی داشت. احساس کردم معلم یک بار دیگر مواد بد در بدنم را برداشتند و دوباره بهخاطر من متحمل رنج شدند و مرا قدمی دیگر به جلو راندند.
از آن موقع فا را با پشتکار مطالعه کردهام و بهمنظور بهبود تواناییام در روشنگری حقایق، نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و مطالب دیگر روشنگری حقیقت را نیز مطالعه کردهام. با قدرتی که معلم به من دادهاند و همچنین افکار درستِ سایر تمرینکنندگان، تا زمانی که آن افراد تماسشان را قطع نمیکردند، به روشنگری حقایق برای مردم ادامه میدادم. بسیاری از مردم نه تنها خودشان از حزب خارج شدهاند، بلکه به اعضای خانوادهشان نیز کمک کردهاند تا سه کنارهگیری را انجام دهند.
یک بار در یک تماس تلفنی، بهمحض اینکه شروع به صحبت کردم، مردی که پشت خط بود، تلفن را قطع کرد. دوباره تماس گرفتم و او با گفتن این جمله خواست مرا به چالش بکشد: «آیا میدانی شغل من چست؟» با آرامش جواب دادم: «مهم نیست شغل شما چیست، شما باید کارها را برای مردم انجام دهید، اینطور نیست؟» وقتی جوابم را شنید، دیگر مانند اول مکالمه ناراحت نبود و پاسخ داد: «من رئیس اداره پلیس خاصی هستم.» گفتم: «چون با شما تماس گرفتهام و این موقعیت فراهم شد که با شما صحبت کنم، باید یک رابطه تقدیری بزرگ داشته باشیم. امیدوارم که آن را گرامی بدارید و حتی بیشتر، زندگیتان را گرامی بدارید.»
پس از آن شروع به صحبت در این باره کردم که چرا شخص باید سهکنارهگیری را انجام دهد و درباره اینکه فالون گونگ چیست و از زیبایی دافا به او گفتم. همچنین درباره فساد مقامات حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و ماهیت فریبکارانه ح.ک.چ صحبت کردم. درباره این گفته حکیمانه با او صحبت کردم که «نیکی با نیکی پاداش داده خواهد شد و پلیدی با مجازات روبرو خواهد شد.» برای بیش از ۲۰ دقیقه به صحبت با او ادامه دادم. احساس میکردم که معلم به من قدرت میبخشیدند و قدرت دافا نمایش داده میشد. او پیوسته میگفت: «درست است، درست است، میدانم.» بعداً از او خواستم که نامی مستعار به او بدهم تا کمکش کنم «سه کنارهگیری» را انجام دهد.
به او نام «دیفو» را دادم که به معنی «کسب بخت و اقبال خوب» است. همچنین به او گفتم که انتخاب عاقلانۀ امروزش آینده خوبی را برایش تضمین میکند. او تأیید کرد و از من خواست به همسرش نیز کمک کنم تا «سه کنارهگیری» را انجام دهد.
در تماس دیگری وقتی شروع کردم به توضیح اینکه چرا فرد باید برای انجام سه کنارهگیری اقدام کند، شخصی که صدای مرا میشنید، بهشدت شروع به ناسزاگویی کرد. بهخاطر آوردم که نباید تحت تأثیر قرار بگیرم. با صدایی آرام ادامه دادم و با متانت و احترام گفتم: «سلام آقا، لطفاً آرام باشید. میگویند "اگر میخواهید دیگران به شما احترام بگذارند، باید به آنها احترام بگذارید." اگر فرزندتان در کنار شما بود چه میشد؟ وقتی اینگونه فحاشی میکردید چه تأثیری روی او میگذاشتید؟ آیا در این باره فکر کردهاید؟ حتی بچهها در مهدکودک هم میدانند که وقتی با شخصی صحبت میکنند، باید رفتار خوبی داشته باشند. آیا متوجه هستید چه میگویم؟»
ازآنجاییکه رفتارش تغییر کرد، متوجه شدم ظاهراً حرفهایم روی او اثر گذاشته است. بسیار آرام و نیکخواهانه به او گفتم: «آقا، تماس گرفتم تا به شما بگویم چگونه از زندگیتان محافظت کنید و از فاجعه عظیمی که از راه میرسد، در امان باشید. سپس با او به تفصیل درباره این اصل آسمانی صحبت کردم که نیکی و پلیدی پاداش و جزایشان را دریافت میکنند و اینکه چرا آسمان ح.ک.چ را ازبین خواهد برد. همچنین در باره آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون گونگ بهدست ح.ک.چ صحبت کردم و اینکه چگونه مقامات فاسد ح.ک.چ به شهروندانشان حتی یک ذره هم اهمیت نمیدهند.
وقتی در این باره صحبت کردم که کودکان مناطق فقیر و محنتزده چگونه استطاعت رفتن به مدرسه را ندارند، احساساتم ظاهر شدند و صدایم لرزید. او ناگهان شروع به صحبت کرد و پرسید: «چند سالتان است؟» گفتم: «۶۰ سالهام» پرسید: «واقعاً؟» گفتم من «حقیقت- نیکخواهی- بردباری» را تمرین میکنم، بنابراین دروغ نمیگویم. همچنین درباره این حقیقت به او گفتم که چون فالون دافا را تمرین میکنم، نه تنها سالم و تندرست شدهام بلکه آرامتر هم شدهام. معلممان از ما میخواهند در همه جنبهها دیگران را درنظر بگیریم و تزکیه کنیم تا فرد خردمندی باشیم و الگویی باشیم از شخصی که همیشه اول دیگران را درنظر میگیرد.
سپس او گفت: «خواهرم، میتوانم از شما چند سؤال بپرسم؟» گفتم: «لطفاً بفرمایید.» به سؤالاتش یکییکی پاسخ گفتم. بسیار خوشحال بود. زمانی که صادقانه به من گفت: «خواهرم من عضو حزب هستم. میخواهم خارج شوم.» قدری احساس گناه میکرد. به او گفتم: «من امنیت شما را میخواهم.» هنگامیکه دوباره او را دیدم، پرسید: «خواهرم، اگر فرصت داشته باشید، آیا میتوانید دوباره با من تماس بگیرید؟» موافقت کردم. تماس تلفنی مجددمان ۳۰ دقیقه طول کشید.
این تماس تلفنی بسیار زیاد مرا تحت تأثیر قرار داد. از برداشتن تلفن و شنیدن ناسزا، تا اینکه مرا «خواهرم» صدا میکرد و تمایلی به قطع کردن تلفن نداشت. تغییری که در این روند اتفاق افتاد مرا شوکه کرده بود. متوجه شدهام که اگر صرفاً بهخاطر انجام کار و رفع تکلیف، حقایق را برای مردم روشن کنیم این کافی نیست و بسیار دور از چیزی است که باید انجام شود. در طی این روند، شخص باید از خردش نیز برای گشودن قلب مردم استفاده کند. فرد باید برای مقابله با تحقیر ناگهانی و سایر آزمایشات شینشینگ، نیکخواهی و بردباری عظیمی داشته باشد. شخص باید درحالیکه قلبش را تأثیرناپذیر نگه میدارد، همواره موجودات ذیشعور را نجات دهد. فرد باید در دافا محکم و استوار باشد تا اطمینان حاصل کند که گم نمیشود.
در طی مراحل روشنگری حقایق برای دیگران، من سخنان معلم را بهیاد میآورم:
«با پیروی از عقل و منطقی بودن به فا اعتبار بخشید، با خردمندی حقیقت را روشن کنید، با رحمت فا را اشاعه و مردم را نجات دهید...» («منطقی بودن»، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)
معلم را گرامی میدارم که تحمل فوقالعادشان را برای تاب آوردن محنت و رنجها بکار میگیرند تا اینکه هر روز از دوره اصلاح فا همچنان ادامه یابد. عنوانم را به خاطر دارم: یک مرید دافای دورۀ اصلاح فا. قلبم را برای انجام «سه کار» میگذارم و تا انتها به فا اعتبار میبخشم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه روشنگری حقیقت