(Minghui.org)
۱۸ سال پیش یعنی در سال ۱۹۹۶، نه ساله بودم که فا را کسب کردم. دو ماه پیش، با نظم و ترتیب استاد به کانادا آمدم. پس از ۱۵ سال، شرکت دوباره درمطالعه گروهی فا و تمرینات گروهی برایم بسیار هیجانانگیز بود و همچنین باعث شد که وضعیت تزکیهام را دوباره ارزیابی کنم.
شروعِ دوبارۀ تزکیه و تمرین
از آنجا که فا را در سنین پایین کسب کردم، بهندرت تمرینات را انجام میدادم. فقط زمانی تمرینها را انجام میدادم که دچار کارمای بیماری بودم. وقتی آزار و شکنجه آغاز شد، ما محیطمان را برای مطالعه گروهی و تمرین در چین از دست دادیم. نبود نظارت از بیرون سبب سستیام شد و درنتیجه زمان زیادی را صرف تماشای فیلم و خواندن اخبار میکردم. وقت زیادی را هدر دادم و پس از تماشای فیلمها و اخبار، بسیاری از وابستگیها، عقاید و تصورات بشری و کارمای فکری را در خود رشد دادم.
پس از آمدن به مونترال و تبادل تجربه با همتمرینکنندگان، متوجه اهمیت انجام تمرینات شدم. استاد بیان کردند:
«اگر شخصی صرفاً تمرینات را انجام دهد و نتواند خصوصیات اخلاقیاش را تزکیه کند، گونگش افزایش نخواهد یافت. در عین حال شخصی که صرفاً خصوصیات اخلاقیاش را تزکیه میکند و تمریناتِ راه بزرگ کمال معنوی را انجام نمیدهد متوجه مانعی بر سر رشد توان گونگش میشود و بدن مادرزادیاش (بنتی) تغییر نخواهد کرد.» (« فصل اول ویژگیهای فالون دافا» در راه بزرگِ کمال معنوی)
پس از سالهای بسیاری که تزکیه کردم، انگار اولین بار بود که این کلمات را میدیدم. عقاید و تصورات بشری سر راهم قرار گرفته بودند و نمیتوانستم الزامات بسیار اساسی استاد را ببینم.
اکنون پنج تمرین را هر روز انجام میدهم. بعد از۴۰ دقیقه نشستن در مدیتیشن پاهایم واقعاً درد میگرفتند، همچنین واقعاً مضطرب میشدم و ذهنم با این افکار پر میشد: «باید پاهایم را باز کنم.» سپس فکر میکردم: «در مقایسه با تمرینکنندگانی که در چین آزار و شکنجه میشوند، این درد هیچ است. از آنجاکه کارما هنگام تحمل درد از بین میرود، آیا درد چیز خوبی نیست؟» با این فکر میتوانستم به مدیتیشن ادامه دهم. چند عکس از خودم را برای پدرم که همتمرینکننده است، فرستادم. او گفت: «نسبت به زمانی که در چین بودی، خیلی بهتر بهنظر میرسی. قبلاً، همیشه بهنظر میرسید که صورتت با ابرهایی پوشیده شدهاند. حالا ابرها از بین رفتهاند.» میدانم که این حالت بهخاطر این است که تمرینها را انجام میدهم و بدنم تغییر کرده است.
رهایی از فرهنگ حزب
پس از ورود به کانادا، متوجه شدم که فرهنگ حزب تأثیر زیادی بر من گذاشته است. وقتی دیگران به من تذکر میدادند که کارم را بهخوبی انجام نمیدهم، بهآسانی ناراحت میشدم. از اینرو شروع کردم «فرهنگ حزب را متلاشی کنید» را گوش کنم. سپس متوجه شدم که اگر از فرهنگ حزب خلاص نشوم، آن در درکم از فا و همچنین تواناییام برای رشد و بهبود خودم، مانع و مزاحمتهایی را ایجاد میکند.
از من خواسته شد تا حرکات تمرین همتمرینکنندگان را اصلاح کنم. چند تمرینکننده که حرکاتشان را اصلاح کرده بودم گفتند که من خودم حرکات را درست انجام نمیدهم. تمرینکننده دیگری به من گفت: «حالت دستت در وضعیت لوتوس درست نیست. وقتی حرکات خودت درست نیست، چگونه میتوانی اشکال حرکات دیگران را اصلاح کنی؟» پس از رهایی از فرهنگ حزب، با شنیدن این حرفها، دیگر هیچ افکار بدی نداشتم. برعکس، از اینکه همتمرینکنندگان به من کمک میکردند تا حرکات اشتباهم را اصلاح کنم، احساس بسیار خوبی داشتم. وابستگیهای بسیاری که ازبینبردنشان برایم سخت بود، همراه با فرهنگ حزب ازهم پاشیده شدند.
افشا کردن و ازبینبردن شهوت
چند سال پیش دو رویای بسیار واضح دیدم. در رویای اولم در جهانی بسیار تاریک بودم. موجودات ذیشعور بسیاری را دیدم که سوار بر کالسکههایی به مکان دیگری میرفتند. دختر زیبایی را در یک کالسکه دیدم، سپس جلو رفتم تا با او صحبت کنم. وقتی مشغول صحبت و گفتگو بودیم، گلوله آتشین داغی را در آسمان دیدیم، آن بزرگتر و بزرگتر شد و سپس روی موجودات ذیشعورِ جهانم سقوط کرد. آنها با درد بسیار میمردند. گریه میکردم و سعی میکردم تا آن را متوقف کنم، اما نمیتوانستم. هیچ واژهای نمیتواند دردی را که در خواب و بعد از بیداری احساس کردم، توصیف کند.
در رؤیای دومم در جهانی مقدس بودم که خالص و بهطور غیر قابل مقایسهای باشکوه بود. کوهها سبز و خرم و آب زلال و شفاف بود و مردم در مزارع کشاورزی میکردند. ناگهان، دو موجود عظیم الجثۀ نفرتانگیز ظاهر شدند که شبیه مار بودند. هر کجا که میرفتند، همه چیز را به آتش میکشیدند. با توانایی فوقطبیعیام یکی از آنها را بیدرنگ نابود کردم. هنگامی که نزدیک بود آن دیگری را هم بکشم، قدری تأمل کردم و او به داخل خاک فرار کرد.
میدانم که این دو رویا، تذکری از سوی استاد بودند که ضربهای سنگین را به من وارد کنند. اما چشمانم با شهوت و کارمای فکری پوشیده شده بود. گرچه روابط جنسی با زنان نداشتم، اما سالها بود که وابستگی شهوتم را از بین نبرده بودم. بهعلاوه آن را پرورش داده بودم و حتی بعد از مشاهدۀ اینکه موجودات ذیشعورم کشته میشدند باز هم متوجه نبودم که چقدر این موضوع جدی است. زمانی که باید آن را بهطور کامل از بین میبردم، مردد شدم، چون احساس میکردم که آن امیالم را ارضاء میکند و نگرانیام را تسکین میدهد. اکنون میدانم که تواناییام برای آگاه شدن بسیار ضعیف است. این آزمونی بنیادی است و میخواهم امروز آن را نمایان کنم و بهطور کامل از بین ببرم!
برای نجات موجودات ذیشعور فرصت را غنیمت شمارید
در تاریخ ۱ ژوئیه سال جاری، رژه بزرگی در شهرمان برگزار شد و گروه سرزمین الهی نیز در آن شرکت داشت. تا پایان مراسم رژه، به عکس گرفتن از این گروه کمک کردم. تصاویر بسیاری از بنرهای فالون دافا را برای دوستانم فرستادم تا به آنها نشان دهم که دافا در خارج از کشور بسیار محبوب است. بسیاری از آنها با من شروع به گفتگو کردند و برخی شوکه شده بودند. برخی برایم آرزوی موفقیت کردند و برخی برای بهدست آوردن آزادی به من تبریک گفتند.
یکی از تأثیرگذارترین پاسخها از جانب رئیس هیئت مدیرۀ آخرین کارفرمایم در چین ارسال شد. او بعد از دیدن تصاویر چیزی نگفت و فقط یک تصویر گرافیکی علامت دست را به نشانۀ دوست داشتن تصاویر ارسالی و آرزوی موفقیت برایم ارسال کرد.
پس از اینکه ژو یونگکانگ بازداشت شد، مقالۀ اپک تایمز در آن خصوص را برای دوستانم ارسال کردم و آنها همه شوکه شدند. سپس آنها را ترغیب کردم تا از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند و نتایج بسیار خوب بود.
سخن پایانی
استاد نظم و ترتیبی دادند تا چین را ترک کنم اما این تمهید برای یک زندگی بهتر یا رشدِ وابستگی تنبلی نبود. من برای نجات بهتر موجودات ذیشعور، از بین بردن وابستگیهایم و رشد سریعتر خودم، در این محیط جدید هستم.
میخواهم از استاد بزرگمان سپاسگزاری کنم. سه کار را بهخوبی انجام خواهم داد و با استاد به خانۀ اولیهام باز خواهم گشت.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.