ارائه شده در کنفرانس فای کانادا، ۲۰۰۷
درود بر استاد، درود بر همتمرینکنندگان!
فا را در سال ۲۰۰۰ کسب کردم. پس از هفت سال، بالاخره اکنون بهطور اساسی در حال غلبه بر موانع وابستگیهای شهوت و امیال هستم. بهطور خلاصه اینطور میتوانم بگویم که در تمام این مدت، دو کار مهم و کلیدی را انجام نمیدادم: با سخت کوشی تزکیه کردن و بهطور واقعی نگاه به درون.
بهویژه، شهوت فقط یک وابستگی سطحی بود و ریشه مشکلم نبود. پس از اینکه واقعاً مصمم شدم بر آن غلبه کنم و آن را جدی گرفتم، از طریق محنتها، تبادل تجربه، و از بر کردن فا، تعدادی از عوامل مهم و کلیدی را که با هم کار میکردند تشخیص دادم و شروع کردم به غلبه بر آنها. این عوامل توسط نیروهای کهن نظم و ترتیب داده شده بودند، تا مرا مورد آزار و شکنجه قرار دهند. آنها عبارت بودند از: احساسات و عواطف، کارمای فکری، عقاید و تصورات بشری منحرف، خودآگاه اصلی ضعیف، عدم فرستادن افکار درست، درک نکردن فا از فا، عدم عزم و اراده، انجام ندادن آنچه استاد از ما خواستهاند و ترس.
بهعنوان فردی عادی، وقتی اولین خاطراتم را مرور میکنم، حتی در سن خیلی پایین میل جنسی قوی داشتم. در حدود ۳ سالگی یک جوش بزرگ در کشاله رانم بود که جای زخمش باقی مانده است. در ۷ یا ۸ سالگی بهشدت مایل بودم روابط جنسی داشته باشم و به هیچ چیز آن فکر نمیکردم. پس از اینکه تزکیهام را آغاز کردم، متوجه شدم اینها همه آشغال و کارمایی بودند که در زندگی قبلی انباشته کرده و با خود به این زندگی آورده بودم.
تا ۱۰ سالگی بسیاری از عادات کثیف مربوط به شهوت را در خودم رشد داده بودم، ازجمله نگاه کردن عکسهای مستهجمن. در آن زمان فکر نمیکردم که کار اشتباهی بود، هر چند که میدانستم که باید آن را پنهان کنم. همانطور که بزرگتر میشدم، به جنس مخالف توجه زیادی میکردم. از کلاس ششم تا پایان دانشگاه، این توجه ادامه یافت. این و عوامل انحرافی خودم باعث شد که عقاید و تصورات بشری منحرف زیادی را درباره رابطه بین مردان و زنان، اعمال جنسی و رفتار بشری رشد دهم. وابستگی بسیار قوی به شهرت و غرور را نیز رشد دادم و وابستگیام به شهوت رشد و پرورش بسیار زیادی یافت. اکنون معتقدم که این نیز توسط نیروهای کهن نظم و ترتیب داده شد تا وقتی تزکیهام را شروع میکنم، بهاصطلاح مرا مورد «آزمون» قرار دهند.
وقتی تزکیهام را آغاز کردم، میدانستم که باید شهوت را سبک بگیرم، اما فکرم بهقدری منحرف بود که نه حتی میتوانستم آن را تشخیص دهم و نه درکی از رابطه مناسب بین زن و مرد داشتم. گرچه رفتار بیبند و بارم را متوقف کردم، اما نتوانستم از مانعِ دیدن عکسهای مستهجن بگذرم.
میخواستم درباره آن با سایر تمرینکنندگان صحبت کنم، اما بیش از حد نگران بودم که چه فکری درباره من میکنند. شرمسار بودم و به پنهان کردن این وابستگی کثیفم ادامه دادم. گرچه مدام سعی میکردم از آن رها شوم، اما بهنظر میرسید هیچ پیشرفتی نداشتم. دورههای بسیاری را تجربه کردم که برای چند هفته و یا چند ماه فکر میکردم بر آن غلبه کردهام، دوباره سقوط میکردم و متوجه میشدم وابستگی هنوز آنجا بود.
در سال ۲۰۰۳، استاد در نیویورک سخنرانی کردند و بسیار سختگیرانه تمرینکنندگانی را که همچنان مرتکب اشتباه میشدند، مورد سرزنش قرار دادند. استاد بیان کردند:
«بعضی افراد هستند که هنوز مرتکب برخی کارهای کثیف و شرمآور میشوند، کارهایی که درخور دافا نیستند و کارهایی که درخور عنوان مرید دافا نیستند. من با هیچ یک از شما بهطور متفاوت رفتار نکردهام. در پایان، موقعیکه نتوانید بهسوی کمال پیش بروید، خود شما باید مسئولیت آن را به دوش بکشید!» («آموزش و تشریح فا درکنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک، سال ۲۰۰۳»)
تا مغز استخوان لرزیدم.
استاد همچنین در نیویورک بیان کردند:
«بگذارید آن را اینگونه بیان کنم، آنچه که کمی پیش گفتم برای تمام آنهایی است که کارهایی انجام دادهاند که شایستهی مقام مریدان دافا نیست. بهتر است که آشکارا دربارهی آن مسائل به مردم بگویید. به این شکل، بسیاری از چیزهای شما از بین خواهند رفت، و درعین حال شما را وادار خواهد کرد که واقعاً عزم خود را [برای اصلاح رفتارتان] جزم کنید.» («آموزش و تشریح فا درکنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک، سال ۲۰۰۳»)
بنابراین میدانستم که باید مشکلم را با افرادی در میان بگذارم. اما بسیار نگران بودم. تصمیم گرفتم به دو تن از تمرینکنندگان بگویم، یکی که با من صمیمی و نزدیک بود و همسرم (که در آن زمان دوست دخترم بود.) و یک «اظهاریۀ صادقانه» نیز به سایت کلیرویزدام فرستادم.
پس از آن، یک مدت طولانی رفتار بدم ناپدید شد. اما آن دوباره بازگشت. اکنون که بهگذشته نگاه میکنم، متوجه میشوم که بهطور واقعی بهدرون نگاه نمیکردم و شینشینگم را برای یافتن مشکلات جستجو نمیکردم و اساساً با سختکوشی بیشتر خودم را رشد نمیدادم. هرگز آن را مسئلهای با الویت بالا نمیدانستم یا زمانی را بهطور کامل به حل و فصل این مسئله اختصاص ندادم. از این رو این مسئله مکرر پدیدار میشد.
در اوایل سال ۲۰۰۴، یک سرمقاله کلیرویزدام منتشر شد با عنوان: «رابطه بین افراد جنس مخالف و مسئله ازدواج.» موضوع آن این بود که چگونه برخی از تمرینکنندگان حتی پس از سخنرانی استاد در نیویورک سال ۲۰۰۳ بازهم درگیر رفتار جنسی نامناسب بودهاند و اینکه این رفتار به فعالیتهای روشنگری حقیقت آسیب زد، مقدار بسیار زیادی کارما ایجاد کرد و شهرت دافا را لکهدار کرد. همچنین بیان میکرد که شخص برای اصلاح رفتارش چه کاری باید انجام دهد، با ذکر اینکه: «... بهمنظور حل واقعی مشکل، فرد نه تنها باید بداند که آن، الزام و نیازی از سوی استاد است، بلکه باید تمام آموزههای استاد را که در این رابطه است از بر کند، آنها را در قلبش جای دهد و واقعاً درک کند که چرا استاد چنین الزامی را از منظر اصول فا قرار دادهاند. فقط پس از آن، چنین فردی میتواند بهطور کامل خود را اصلاح کند.»
از اینرو دوباره احساس نگرانی کردم و شروع کردم به از بر کردن فا و بهنظر میرسید مشکل برطرف شد. هنگامی که بهنظر میرسید مشکل ناپدید شده است، دوباره بهطور احمقانهای حفاظم را پایین میآوردم و از بر کردن را متوقف میکردم و یک بار دیگر آن بازمیگشت.
هر چندکه شروع به درک این رفتار نتایج بزرگی داشت، اما هنوز هم نمیتوانستم خودم را اصلاح کنم و محنتها و سختیهایم بزرگ و بیشتر شدند. کابوسهای وحشتناک و واضحی داشتم، مثلاً خزندگان غولپیکر و مارهای افعی در بعدهای دیگر به جهانم حمله میکردند.
اما کابوسها پایان ماجرا نبود. در سال ۲۰۰۵ گاهی اوقات افکار بسیار قوی و شیطانی به سرم هجوم میآورد. آنها افکاری در ارتباط با کنار گذاشتن تزکیه، خودکشی، یا آسیب رساندن به زندگی یک بیگناه بودند. میدانستم که آن افکار متعلق به من نبودند. هرگز در تمام زندگیام چنین افکار شیطانی نداشتم. شروع کردم به فرستادن افکار درست و از همسرم خواستم به من کمک کند. سرانجام آن افکار دور شدند. بعدها زمانیکه «آموزش فا در شهر لس آنجلس سال (۲۰۰۶)» را خواندم فهمیدم که چهچیزی در حال وقوع بود:
«بنابراین نیرو های کهن و تمام خدایان در آن کیهان از کسی که ممنوعیت در این خصوص را نقض میکند دفاع نمیکنند، از هر کسی که در مورد این مسئله بهخوبی عمل نمیکند؛ آنها در واقع شما را به پایین هل میدهند. آنها میدانند [و با خودشان فکر میکنند]، "لی هنگجی، تو مریدانت را ترک نمیکنی، بنابراین مجبورت میکنیم آنها را ول کنی." این دلیل آن است که چرا آنها شاگردانی را که اشتباهاتی را میکنند، مجبور میکنند که دوباره و دوباره بیشتر اشتباه کنند و در پایان اعمال زشت و پلیدی انجام دهند و به سمت مخالف بروند. "ما مغز و ذهن او را با درک و فهمهای کج و نادرست پر خواهیم کرد و مجبورش میکنیم به دافا صدمه بزند. آنوقت میبینیم که آیا باز هم او را نگه میداری.» (« آموزش فا در شهر لس آنجلس، سال ۲۰۰۶ »)
بهخاطر مشکل شهوتم، توسط بهاصطلاح موجودات سطح بالا مستقیماً هدف واقع شدم و تحت آزار و شکنجه قرار گرفتم. آن مرا میترساند و فشار فوقالعادهای روی ذهنم بود. تردیدم شروع شد که آیا میتوانم همیشه در حد استانداردهای یک تمرینکننده واقعی باشم و به کمال برسم. خودخواهیام نیز باعث میشد درباره از دست دادن آینده و هستیام فکر کنم. شاید اگر به جای اینکه به خودم فکر میکردم، بیشتر به نجات موجودات ذیشعور فکر کرده بودم، میتوانستم باعث شوم که تغییرات زودتر اتفاق بیفتند.
اساساً تزکیه شخصی به نجات همه موجودات ذیشعور گره خورده است. پروژههایی که در آن نقش عمدهای را ایفا میکردم زمانی که این مسئله سر زشتش را برمیآورد، اغلب مدت نسبتاً طولانی به موانع برمیخورد.
استاد بیان کردند:
«وقتی خود مریدان دافا نمیتوانند بهخوبی عمل کنند، نمیتوانند موجودات ذیشعور را نجات دهند. ...وقتی افکاری که بیرون میفرستید ناصالح هستند، چگونه میتوانید آن کار را بهخوبی انجام دهید؟» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۰۷، قسمت دوم پرسش و پاسخ»)
تصمیم گرفتم دوباره مطالعه فا را در اولویت قرار دهم و مصمم شدم مشکلم را رفع کنم. هر روز حداقل ۲ ساعت فا را مطالعه میکردم. بدون توجه به اینکه در طول روز برایم چه اتفاقی میافتاد، ابتدا مطالعه میکردم و مطمئن میشدم که واقعاً ذهنم آرام باشد و با مطالعه آرام همه را درک کنم. تقریباً هیچ افکار شهوانی نداشتم.
اما چند هفته بعد، مشکل کثیفم دوباره ظاهر شد. این بار بهکلی ویران شدم. این درد غیر قابل تحمل بود. فکر کردم هر کاری که میتوانستم، انجام دادهام و واقعاً فا را بهخوبی مطالعه میکردم، اما هنوز هم نمیتوانستم خودم را اصلاح کنم. بهوضوح روزی را به خاطر دارم که زیر دوش روی زمین نشستم و فقط گریه کردم. در قلبم استاد را صدا کردم و گفتم: «استاد، ایمانم را به شما یا فا از دست ندادهام. میدانم اشتباه است، اما ایمانم را به خودم از دست دادهام.» احساس کردم در هدف از هستیام با شکست مواجه شده بودم، نزد استاد شکست خورده بودم، در نجات موجودات ذیشعور شکست خورده بودم و نزد کل کیهان شکست خورده بودم. سخت است که آن نوع عذاب را با کلمات بیان کرد.
نیروهای کهن در تلاش بودند تا تأسف و احساسات دردناکم را چند برابر کنند تا مرا کنترل کنند. آنها هرگز نتوانستند مرا وادار کنند در برابر فا یا استاد قرار بگیرم، از این رو میخواستند ارادهام را بشکنند، درست مثل زمانی که سعی میکنند تمرینکنندگان در سرزمین اصلی چین اظهارنامه ندامت را امضا کنند.
«خیلی خوب میداند که همهی آنها جعلی است و نمیتواند قلب مردم را تغییر دهد، پس چرا به انجام آن اصرار میکند؟ چرا اصرار دارد که وادارتان کند آن کاغذ را امضا کنید؟ ...فقط میخواهند کاری کنند که سقوط کنید.» (راهنمای سفر، «آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی واشنگتن دیسی ۲۰۰۱»)
با مطالعه فا و فرستادن افکار درست، خودم را دوباره سر و سامان دادم تا از این محنت و سختی بیرون بیایم. پس از آن، همسرم به من گفت: «استاد بیان کردند که درباره مشکلتان به مردم بگویید اما تو تنها به دو نفر گفتهای.» متوجه شدم حق با او بود، از این رو تصمیم گرفتم با یکی از تمرینکنندگان که با من صمیمی بود تماس بگیرم و درباره مشکلم با او صحبت کنم.
بلافاصله، یک ترس قوی سعی کرد مرا متوقف کند. این تمرینکننده چه فکری میکرد؟ برای غلبه بر این ترس «آزمایش مهلک را بگذرانید» را بارها و بارها خواندم. در آن استاد بیان کردهاند:
«مریدان دافا در طول تزکیه و آزار و شکنجهی شیطانیِ بیسابقه کاملاً از عهده برآمدهاند، بنابراین به سختیها در تزکیه عمیقاً آگاهی دارند و اینطور نخواهد بود که نتوانند شاگردانی را که در مسیر اشتباهی گام برداشتهاند درک نکنند. بنابراین یکبار دیگر اینجا به شما میگویم: تمامی شاگردانی که مرتکب این قبیل اشتباهات [جاسوسی] بودهاید، با شروع از همین حالا، بهترین چیز این است که بهطور علنی بیان کنید که درحال دست کشیدن از این موضوع کثیف و برگشت به دافا هستید.» («آزمایش مهلک را بگذرانید»)
همانطور که تلفن را برمیداشتم، تمام بدنم میلرزید. در ذهنم افکار درستم را قوی کردم: «اهمیتی نمیدهم که سایر افراد چه فکری میکنند. آنچه را باید انجام دهم، انجام خواهم داد!»
هنگامی که آن تمرینکننده از آنسوی خط تلفن پاسخ داد، سلام کردم و درست رفتم سر اصل مطلب و درباره مشکلم صحبت کردم. چیزهایی که همیشه بیش از حد مرا وحشتزده میکرد و بهکلی خجالت میکشیدم که به آن اعتراف کنم. کلمات بهزور از دهانم خارج میشدند. آن تمرینکننده به آرامی گوش میداد. وقتی که صحبتم تمام شد، ابداً مرا قضاوت نکرد. در عوض، برخی از تجاربش در رابطه با شهوت را با من درمیان گذاشت. اینطور بود که این تمرینکننده نیز مشکلی مشابه من داشت و با از بر کردن فا همانطور که در سرمقاله کلیرویزدام آموزش داده شده بود، بهطور کامل بر مشکلش غلبه کرده بود و زمانی را گذاشته بود تا بهطور جدی به این مشکل رسیدگی کند. با شنیدن این، اعتماد تازهای پیدا کردم که هرگز قبلاً احساس نکرده بودم.
آن روز بود که همه چیز شروع به تغییر کرد. کاملاً مصمم شدم بهطور کامل این مانع را درهم بشکنم. سرمقاله کلیرویزدام را بیش از چند بار خواندم. پایان سرمقاله آمده است: «آیا واقعاً میخواهید آینده ابدی خودتان و همه موجودات ذیشعوری را که به شما تکیه کردهاند، بهخاطر بهاصطلاح «لذت» منحط ناچیز که در جهان بشری پیش روی شماست، از دست بدهید؟» با خودم فکر کردم: نه، نمیخواهم! تمام فای مربوط به وابستگی شهوت را جمع آوری میکنم و سپس شروع به از بر کردن آنها میکنم و هر ساعت افکار درست میفرستم.
تنها ظرف مدت چند روز، تغییرات فوقالعادهای شروع شد. اولین اتفاق این بود که طی دو هفته پالایش جسمی بسیار دردناکی داشتم. میدانستم که استاد در حال پاک کردن بدنم هستند و آن چیز خوبی بود.
تغییر دیگر این بود که درطول فرستادن افکار درست آرامتر شدم. قابل توجهترین نکته در هر حال این بود که در طول یک محنت و سختی چقدر فا دقیقاً در ذهنم میبود. استاد بیان کردند:
«افرادی که کتاب را از بر کردهاند پی میبرند که هر زمان با مشکلاتی مواجه میشوند بلافاصله فا را بهخاطر میآورند.» (اولین آموزش فا ارائه شده در ایالات متحده، ۱۹۹۶»)
دفعه بعد که قدری کارمای فکری شهوانی در سرم ظاهر شد، اولین فکرم متعلق به فا بود که از بر کرده بودم.
«به هر حال، اغلب مردم میتوانند از ذهن قویشان (خودآگاه اصلی قویشان) استفاده کنند تا آنرا از بین ببرند و با آن مبارزه کنند.» (جوآن فالون، سخنرانی ۶، خودآگاه اصلی شما باید قوی باشد)
دوباره و دوباره آن را از بر خواندم. در ذهنم با صدای بلند گفتم: «نه! شما را نمیخواهم! شما متعلق به من نیستید!» در زمان کمی آن کارما از بین رفت.
بعد از گذشت چند هفته، دوباره با شهوت و میل فریفته شدم و در آزمون شکست خوردم. اما این بار نه اعتمادم را از دست دادم و نه به نیروهای کهن اجازه دادم مرا به یک وضعیت بسیار عاطفی و افسرده سوق دهند. استاد در نیویورک سال ۲۰۰۳ بیان کردند:
«وقتی مشکلات روی میدهند، به جای اینکه دنبال مشکل در شینشینگشان بگردند، بهطور بنیادی خودشان را رشد دهند، یا به طور حقیقی موضوع را رها کرده و توسط مسیری دیگر به شکلی باز و باوقار بیرون بیایند، به آن مسئلۀ حاضر متمرکز میشوند...» (آموزش و تشریح فا درکنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک ۲۰۰۳)
بنابراین درعوض واقعاً بهدرون نگاه کردم. نمیدانستم که: «چرا این هنوز هم میتواند اتفاق بیفتد؟ چه مشکلی در شینشینگم وجود داشت؟
استاد بیان کردند:
«اگر یک تزکیهکننده سختکوش نباشد و به انگیزههای اساسی در پشت افکارش توجه نکند، برای او سخت خواهد بود که بگوید کدام به کدام است. چرا برخی از مردم مدت طولانی میروند بدون اینکه قادر باشند کارمای فکری را از بین ببرند؟ به این خاطر است که آنها سعی نمیکنند تشخیص دهند که کدام افکار، افکار خودشان هست.» (آموزش فا در کنفرانس فای غرب ایالات متحده، لسآنجلس، ۱۹۹۹)
در طول چند ماه بعد، بهدقت انگیزه پشت افکارم را بررسی کردم و آنچه که پیدا کردم احساسات و عواطف، کارمای فکری، عقاید و تصورات بشری منحرف، خودآگاه اصلی ضعیف، عدم فرستادن افکار درست، عدم درک فا از فا، عدم عزم و اراده، عمل نکردن به آنچه استاد از ما خواستهاند و ترس، بودند. این عوامل مرا مسدود کرده بودند.
بزرگترین مشکلم این بود که کارهایی را که استاد خواسته بودند انجام نمیدادم. استاد بیان کرده بودند که باید درباره مشکلم با مردم صحبت کنم. مطابق درک شخصیام از سرمقاله کلیرویزدام، احساس کردم که استاد از من خواستهاند فای مربوط به شهوت را از بر کنم. اگر به آنچه استاد گفتند عمل نمیکردم، چگونه میتوانستم انتظار داشته باشم بر مشکلاتم در تزکیه غلبه کنم؟ استاد بیان کردند:
«هر استادی که باشد، اگر مریدی شبیه این داشت، آن مرید دیر یا زود مرخص میشد، زیرا اگر آنچه را که استاد شما به شما میگوید انجام ندهید، چه نوع مریدی هستید؟» ( « آموزش فا در جلسه با شاگردان آسیا- اقیانوسیهای»)
سرانجام وقتی شروع کردم به سخنان استاد عمل کنم، همه چیز شروع به تغییر کرد.
در ظاهر، ترس وحشتناکترین مانع بود، اما در واقع سادهترین مانع برای غلبه است. فقط باید با ترس مواجه شد. ترس تلاش میکند تا شخص را در یک حالت انفعال فلج کند یا در یک جریان اشتباه مداوم قرار بگیرد. با پنهان کردن این قصور، آن قویتر رشد میکند. من مقاله «آزمایش مهلک را بگذرانید» را از بر کردم. آن از این موضوع و افکار درست قوی درک عمیقتری به من داد. پس از آن با ترسم مواجه شدم و خودم را مجبور کردم تا با یک همتمرینکننده تماس بگیرم و در یک مکان تمرین محلی با هم صحبت کردیم. پس از انجام این کارها متوجه رشد و بهبود زیادی در خودم شدم.
مانع بعدی کارمای فکری بود. با از بر کردن فا درک بیشتری از کارمای فکری پیدا کردم. آن در طول زندگیهای مختلف توسط من ایجاد شده بود. فهمیدم که استاد بخشهای کوچکی از کارمایمان را در یک زمان خاص به ما ارائه میکنند طوری که بتوانیم بر آن غلبه کنیم و به این صورت از کارمای ما برای کمک به پیشرفتمان استفاده میکنند. اما نیروهای کهن، میخواهند از کارمای ما برای نابودیمان استفاده کنند، از این رو آنها سعی میکنند یک مرتبه بخشهای بزرگی از کارمایمان را به سمت ما هل دهند که برای ما غلبه بر آن بسیار دشوار است. به همین دلیل است که هر ۱تا ۲ هفته، بخش عظیمی از کارمای فکری به ذهنم ریخته میشدند، پر از افکار جنسی واضح و تصاویری که نمیتوانستم آنها را دور کنم.
استاد در جوآن فالون بیان کردند:
«وقتی فرد شروع به تزکیه در یک راه درست میکند، باید کارمای خود را از بین ببرد. از بین بردن کارما این معنی را میدهد که آنرا از ریشه از بین برده و به کلی تغییر داد.» (جوآن فالون، سخنرانی ۶، «خودآگاه اصلی شما باید قوی باشد.»)
متوجه شدم که راه حل این مشکل نفی نظم و ترتیب نیروهای کهن بود. درحالی که بهطور همزمان برای از بین بردن کامل کارمای فکری که ایجاد کرده بودم افکار درست میفرستادم. آن در واقع یک موجود شیطانی زنده در بعدهای دیگر بود. بنابراین هر یک ساعت، با هدف قرار دادن عقاید و تصورات بشری منحرف و کارمای فکری مانند آنچه در سرمقاله کلیرویزدام بیان شده بود شروع به فرستادن افکار درست کردم. پس از یک دورۀ زمانی، در زندگی روزانهام کارمای فکری شهوت تقریباً وجود نداشت.
آنچه در رابطه با شهوت متوجه شدم این بود که نیروهای کهن برای آزار و شکنجه تمرینکنندگان، هم به کارمای فکری نیاز دارند هم به عقاید و تصورات بشری منحرف. آنها ابتدا تا زمانیکه ممکن باشد، ذهن فرد را با کارمای فکری پر میکنند. سعی میکنند عمیقتر و عمیقتر به وجود فرد برسند، از لایههای مختلف که بهخوبی تزکیه شدهاند یا تأثیرناپذیر هستند عبور میکنند تا به عقاید و تصورات بشری منحرف که هنوز در یک تمرینکننده وجود دارد، برخورد کنند. به امید آنکه بتوانند آن عقاید و تصورات بشری را با کارمای فکری برانگیزانند. هنگامی که عقاید و تصورات بشری برانگیخته شوند، تمام چیزی که باید برای آن تمرینکننده اتفاق بیفتد، این است که تمرینکننده ناخودآگاه این کارمای فکری شریرانه را بپذیرد که بهراحتی نیز میتواند رخ دهد زیرا عقاید و تصورات بشری منحرف اینطور وانمود میکنند که متعلق به ما هستند، هر چند آنها به ما تعلق ندارند. هنگامی که نوعی پذیرش، تفکر لحظهای به آن یا واکنش فیزیکی در بدن صورت میگیرد، نیروهای کهن میتوانندکنترل را به دست بگیرند. در سخنرانی فا در کنفرانس فلوریدا در ایالات متحده آمریکا، استاد بیان میکنند:
« هنگامی که شخصی خودش افکار درست نداشته باشد، تمامی چیزهای بد در کیهان، یا در سهقلمرو، بهطور پیوسته به درون بدن بشری جاری میشوند، و حتی زمانیکه آنها آنجا میمانند، شخص به آن پی نمیبرد. این چگونگی کنترل شدن مردم است؛ به بیانی دیگر، آنها هنگامی مردم را کنترل میکنند که این ذرات قادر باشند به یکدیگر متصل شوند.»
پس عقاید و تصورات بشری منحرف چه هستند؟ برای خودم، این بودند که فعالیت جنسی بخش مهمی از رابطه عاشقانه مرد یا زن است و اینکه رفتار جنسی منحط بهاصطلاح «لذتبخش» است. وقتی کارمای فکری که نیروهای کهن به ذهنم میریختند بهویژه شدید بود سعی میکردند آن عقاید و تصورات بشری منحرف را که تا آن موقع هنوز وجود داشتند و بهطور کامل از بین نرفته بودند برانگیزانند، زمانی که احساس کردم قلبم شروع کرد به تحت تأثیر قرار گرفتن، در ذهنم فریاد کشیدم: «چه کسی گفته که آن خوب است؟ من نگفتم آن خوب است! استادم نگفتهاند که آن خوب است! شما میگویید که آن خوب است اما شما به من تعلق ندارید، باید ازبین بروید!» اگر ذهنم واقعاً محکم و راسخ بود، افکار رفته بودند.
از آنجا که خودم بهطور واقعی اصول فا را درک نمیکردم، گرچه میدانستم که اشتباه بود، نمیتوانستم خودم را اصلاح کنم. استاد در «آموزش فا در دیدار با شاگردان آسیا و اقیانوسیهای» بیان کردند:
«اما وقتی مسائل را از [منظر] اصول فا متوجه شدهاید و به تأثیری که انجام آن کار ممکن است روی وجودتان بگذارد پی بردهاید، فقط آنگاه بهطور واقعی رشد کردهاید و فقط آنگاه بهطور واقعی قادر هستید آن کار را انجام دهید.» («آموزش فا در کنفرانس بینالمللی فا سال ۲۰۰۴ در نیویورک»)
میدانستم که باید عقاید و تصورات بشریام را که مربوط به مردم مدرنِ منحرف بود مبنی بر اینکه اعمال جنسی برای لذت بردن است، بشکنم. همچنین باید درک میکردم چه مجازاتی برای شکستن قوانینی که خدایان گذاشتهاند وجود دارد.
متوجه شدم که افراط در افکار شهوانی بدون عمل نیز به همان اندازه بد است. توجیهی که سابق برای خودم میآورم این بود که: «این کار به کسی صدمه نمیزند.» اما در واقع، آن به همه صدمه میزد و باعث آسیب جدی و ملموس به جامعه میشد. اگر مردم بیشتری به آن شیوه و بهطور افراطی به شهوت فکر کنند مبانی رفتار اخلاقی تمام جامعه سقوط خواهد کرد. استاد در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر۱ بیان کردند:
«رفتار یک شخص توسط افکارش دیکته میشود. با ذهنی پر از این چیزها، یک نفر قادر است چه کاری انجام دهد؟ («ذوب شدن در فا» نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر۱)
دیر یا زود، یک فرد با چنین افکار منحرفی در رفتار منحرف درگیر خواهد شد و زندگی خانواده و کودکان را از بین میبرد و کودکانی که در آن جامعه متولد میشوند بلافاصله توسط فرهنگ منحرف غالب بهانحراف خواهند رفت. استاد بیان کردند:
«مریدان دافا باید از آن جلوگیری کنند و به نزول و انحطاط دنیا پایان دهند! این درخصوص جلوگیری از نزول بشر است، پس چرا اینطور است که خود شما برای یک چنین زمان طولانی هنوز نتوانستهاید که از این بیرون بیایید؟» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک۲۰۰۷، پرسش و پاسخ قسمت ۲»)
اگر تزکیهکنندگان در این زمینه بهخوبی عمل نکنند، در واقع مانع نجات و آسیب به آنهایی میشوند که برای کسب فا آمدند. بنابراین، برای فردی که کل زندگی بشری یک کودک را تباه میکند، مبانی اخلاقی جامعه را منحرف میکند یا مانع کسب فا توسط مردم میشود چه نوع مجازاتی سزاوارش است؟ از این دیدگاه علت جدی بودن این مشکل را درک کردم.
وابستگی قوی به احساسات یکی دیگر از مشکلات کلیدیام بود. احساسات زمینه همه وابستگیهاست. این را میدانستم، اما صرفاً بهطورسطحی و ظاهری. دلیل اساسی اینکه هنوز هم به احساسات وابسته بودم این بود که هنوز هم به چیزهایی در جهان بشری وابسته بودم. استاد بیان کردند:
«آنچه که یک شخص میخواهد به خودش بستگی دارد، و فقط وقتی آن چیزها را نخواهید آن میتواند برای شما ازبین برده شود.» («آموزش فا در کنفرانس فای غرب ایالات متحده، لس آنجلس سال ۱۹۹۹»)
اما چرا آن چیزها را در وهله اول میخواستم؟ استاد بیان کردند:
«درواقع، موجودات بشری بهطور منفعلانهای به احساسات وابسته هستند. و وقتی به آن وابسته باشید، همه نوع وابستگیهایی در ذهنتان بوجود خواهد آورد.» («آموزش فا در کنفرانس فای غرب ایالات متحده، سال ۱۹۹۹، لس آنجلس»)
چرا من میتوانم تمام طول روز در مقابل یک کامپیوتر بنشینم و کار کنم در حالی که دیگران ممکن است نتوانند؟ چرا توانستم یک وابستگی به چیزی شبیه به هرزهنگاری را رشد دهم؟ چون بهعنوان یک کودک با آن چیزها مواجه شدم و یک فکر در طول مواجهه با آنها داشتم، اینکه فکر میکردم آن باید خوب باشد. یک عقیده و تصور بشری و وابستگی رشد یافت. مسئله این است، پس از آن عملی که از احساسات ناشی میشود از روی یک تفکر منطقی انجام نمیشود، بلکه صرفاً این میشود که: «آن را میخواهد.»
در پرسش و پاسخ درباره جاذبه جنسی، استاد بیان کردند:
«[آن افراد] توسط احساسات بشری و عواطف بیش از حد کنترل میشوند.» («آموزش فا در کنفرانس فای غربی ایالات متحده ۲۰۰۴)
متوجه شدم تمام زندگیام توسط احساسات بشری و عواطف کنترل شده بودم. فقط «میخواستم» چیزی شیرین بخورم، فقط «میخواستم» دراز بکشم چون خسته هستم، فقط «میخواستم» رفتار جنسی منحط داشته باشم. این دلیل مهم و کلیدی بود که چرا برخی از وابستگیهای کهنهام همچنان دوباره سربرمیآورد. عمل کردن بر اساس احساسات مانند این است که به خود سخت نگیریم و مطابق میلمان رفتار کنیم. متوجه شدم که هر عمل کوچکی از سخت نگرفتن و مطابق میل رفتار کردن، تضعیف خودآگاه اصلی و عزم راسخ شخص است. یک انتخاب آگاهانه مبنی بر شل نگرفتن و مطابق میل رفتار نکردن، نخواستن چیزها در دنیای بشری و انجام تمرینات بیشتر راههای خوبی برای تقویت خودآگاه اصلی شخص و کاهش احساسات است.
سرانجام متوجه شدم اگر مطالعه فا کم شود، مشکلات هنوز هم میتوانند رخ دهند. سطح بشری دائماً در حال جذب شدن در فا و جدا شدن است. استاد بیان کردند:
«هنگامی که ذهن تزکیهکننده از فا جدا میشود، شیطان راهش را بهدرون پیدا میکند.» («سخنرانی فا در کنفرانس فای فلوریدا، ایالات متحده آمریکا»)
همچنین استاد بیان کردند:
«شما نباید به عوامل نیروهای کهن و موجودات شریر اجازه دهید از شکافهای شما استفاده کنند و شما را تا حدی تحت آزار و شکنجه قرار دهند که دیگر نتوانید تزکیه کنید.» («آموزش فا در شهر لس آنجلس، سال ۲۰۰۶»)
بنابراین متوجه شدم تا زمانیکه این بدن بشری را دارم، در لایهای شکافها و درکهای اشتباه دارم، از این رو بسیار مهم است که اجازه ندهم که مطالعه فا برای حتی یک روز به تعویق بیفتد.
بنابراین بهطور خلاصه، احساس میکنم که غلبه بر مانع شهوت و میل نیاز به دو چیز کلیدی دارد: با سختکوشی تزکیه کردن و بهطور واقعی نگاه کردن به درون و برای افراد مبتلا به مشکلات جدی مثل خودم، از بر کردن فا و فرستادن افکار درست بیشتر نیز لازم است. میل جنسی را کاملاً رها نکردهام، هنوز هم بر روی آن کار میکنم. اما میدانم که در حال حاضر میتوانم آن را با راهنمایی استاد انجام دهم و دیگر مانند گذشته احساس ناامیدی نمیکنم. اکنون با اخلاقیاتی که درحال سقوط است نجات موجودات ذیشعور بسیار ضروری است، میخواهم عجله کنم و عقب نمانم، بهطوری که بتوانم برای نجات موجودات ذیشعور افکار درست خالص داشته باشم. استاد بیان کردند:
«بهعنوان استادتان، هرگز کارهای اشتباهی را که در تزکیهتان انجام دادهاید به حساب نیاوردهام؛ فقط دستاوردهایتان و کارهای خوبی را که انجام دادهاید بهخاطر میآورم.» («آزمایش مهلک را بگذرانید»)
هرگز نمیتوانم رحمت عظیم استاد را برای نجاتم و برای این فرصت فوقالعاده که برای تزکیه به من دادهاند، جبران کنم.
سپاسگزارم استاد، از همه سپاسگزارم!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه