(Minghui.org) تمرین‌کننده‌ای به‌نام آماندا (تغییر نام به‌دلیل ایمنی آنها است) برایم تعریف کرد که در یکی از روزهای زمستان سال ۲۰۱۳، وقتی از یکی از روستاییان به‌نام بیل خواسته که از حزب کمونیست چین(ح.ک.چ) خارج شود، چه اتفاقی افتاده بود. بیل قبول نکرده بود و حتی راجع به‌من به آماندا گفته بود که به‌خوبی تمرین نکرده‌ام و اینکه آماندا نباید زیاد با من صمیمی شود.

به‌یاد اختلافی افتادم که در زمان شروع تمرین فالون دافا، بین من و بیل ایجاد شده بود. او بابت نرده‌های فلزی ۵ هزار یوآن سرم کلاه گذاشته بود. تلاش کردم پولم را بگیرم ولی بی‌فایده بود.

به‌همین دلیل، در یک فرصت مناسب مقابل تعداد زیادی از مردم او را تحقیر کردم. احتمالاً تقوای زیادی بابت این کار از دست دادم. از آن پس با هم اختلاف و ناسازگاری داشته‌ایم.

از آماندا سپاسگزارم که تجربه‌اش را با من درمیان گذاشت. چون متوجه شدم که احتمالاً استاد با استفاده از صحبت‌های او در حال یادآوری به من هستند که درخصوص این موضوع سطحم را بالا ببرم.

در مسیرم به‌سمت منزل، درباره این آموزش استاد فکر کردم: «در تزکیۀ حقیقی باید قلب و ذهن خود را تزکیه کنید. باید درون خود را تزکیه کنید، به درون خود نگاه کنید، نمی‌توانید به بیرون نگاه کنید.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

فکر می‌کردم که خشم و رنجشم علیه بیل، مدت‌ها پیش از بین رفته بود، اما واقعاً اینطور نبود. سالهای زیادی است که فالون دافا را تمرین کرده‌ام. اما، حتی یک بار هم حقیقت را برای او روشن نکردم. متوجه شدم این فرصتی است که استاد در اختیارم گذاشتند تا با نیک‌خواهی ‌این اختلاف سابقم را حل و فصل کنم.

برای از بین بردن هر موجود شیطانی که پشت سرش بود و سوء‌تفاهمش با دافا و تمرین‌کنندگان، افکار درست فرستادم و سپس با قلبی مهربان و نیک‌خواه به‌دیدارش رفتم.

او لبخندی زد و با روی خوش مرا پذیرفت، دست‌هایم را گرفت و از من تعریف کرد. نزد همسرش نیز به همان تعریف‌ها ادامه داد. رفتارش خیلی مرا تحت تأثیر قرار داد، چون می‌دانستم استاد به‌وسیله قلب مهربانِ من، سمت نیک‌خواه او را تحت‌تأثیر قرار دادند.

حقیقت دافا را برایش روشن کردم و او را تشویق کردم تا از ح.ک.چ خارج شود. با رضایت قبول کرد و گفت که از فرزندانش هم می‌خواهد که از حزب خارج شوند. به او گفتم به‌خاطر داشته باش: «فالون دافا خوب است و حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.» از من تشکر کرد.

اختلافی که چند دهه از بروزش می‌گذشت، به این ترتیب حل و فصل شد. احساس آرامش و رهایی می‌کردم. وقتی آماندا جریان را شنید خیلی خوشحال شد.

استاد بیان می‌کنند: «تزکیه به خود شخص بستگی دارد، در حالی که گونگ به استاد مربوط است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

استاد همه چیز را به‌خوبی نظم و ترتیب دادند. تمام کاری که باید انجام می‌دادم اجرای آن بود.

استاد از شما سپاسگزارم، هم‌تمرین‌کنندگان از شما سپاسگزارم!