(Minghui.org)

درود بر استاد محترم! درود بر هم تمرین‌کنندگان!

۱۹ سال است که فالون دافا را تمرین می‌کنم. می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم تا تجربیات تزکیه‌ام را در‌خصوص اینکه چگونه رابطه‌ام را با خانواده‌ام متعادل می‌کنم به‌اشتراک گذارم.

پیش از اینکه تمرین کردن را شروع کنم، درباره همه‌چیز حرف آخر را من می‌زدم. هرگز مسائل را از دیدگاه همسر یا فرزندم درنظر نمی‌گرفتم.

گرچه پس از شروع تمرین فالون دافا در زمینه‌های دیگر تغییر کردم، هنوز در این زمینۀ بخصوص تغییر زیادی نکرده‌ام. وقتی کارهایی برای اعتباربخشی به فا انجام می‌دادم، هیچ‌کس اجازه نداشت با من مداخله کند. و اگر کسی اخلال ایجاد می‌کرد، با صدای بلند توبیخش می‌کردم و می‌گفتم که آنچه انجام می‌دهم مهم‌ترین کار است.

پس از مدتی خانواده‌ام دیگر قادر به تحمل من نبودند. وقتی می‌دیدند که در خانه هستم، برای اینکه سر راهم قرار نگیرند از خانه بیرون می‌رفتند. نگران بودند که اگر به‌طور اتفاقی در کارم مداخله ایجاد کنند، با اوقات تلخی و بددهنی من مواجه می‌شوند. بنابراین من تنها می‌ماندم و می‌توانستم بدون هیچ مداخله‌ای هر کاری را که می‌خواهم انجام دهم. فکر می‌کردم که خیلی خوب هستم.

وقتی فا را بیشتر مطالعه کردم، به‌تدریج درک کردم که وضعیت تزکیه‌ام اشتباه است. من در فا نبودم؛ به فا اعتبار نمی‌بخشیدم. درعوض، نقش مخالف را ایفا می‌کردم.

استاد بیان کردند:

«هم‌چنین می‌خواهم به شما بگویم که سرشت شما در گذشته واقعاً بر اساس خودپرستی و خودخواهی بود. از حالا به بعد هر آن‌چه که انجام می‌دهید، اول باید دیگران را درنظر بگیرید تا این‌که روشن‌بینی درستِ ازخودگذشتگی و نوع‌دوستی را کسب کنید. بنابراین از حالا به بعد هر آن‌چه که انجام می‌دهید یا هر آن‌چه که می‌گویید، باید دیگران، یا حتی نسل‌های آینده را هم‌راه با ثبات همیشگی دافا در نظر بگیرید.» («کوتاهی نداشتن در سرشت بودایی»، نکات اصلی برای پیشرفت بیش‌تر)

من برعکس عمل می‌کردم و از اصول فا پیروی نمی‌کردم؛ درنتیجه به فا اعتبار نبخشده بودم. درعوض، به طبیعت سخت و خشن خود اعتبار می‌بخشیدم که باعث تنش و ناراحتی در خانواده‌ام می‌شد.

پیروی از فا و منطقی شدن

پس از اینکه به مشکلم آگاه شدم، بیشتر دقت کردم و بر اساس اصول فا رفتار کردم. اما، این کار یک‌روزه امکان‌پذیر نبود و پس از آگاه شدنم محیط خانه‌ام نمی‌توانست آنقدر سریع اصلاح شود. باید خودم را تزکیه می‌کردم و از دیدگاه سایر افراد به مسائل نگاه می‌کردم. باید فکر می‌کردم که آیا آنها می‌توانند آن چیز را تحمل کنند یا خیر.

در شب قبل از روز فالون دافا در ۱۳ مه وقتی تمرین‌کنندگان برای نصب پوستر بیرون می‌رفتند، صبر کردم تا همسرم بخوابد. تازه درب را به‌آرامی باز کرده بودم که او شروع به فریاد کشیدن کرد: «بیرون می‌روی؟» با تحکم گفت: «می‌دانم بیرون می‌روی که کاری انجام دهی چون اطراف می‌گشتی و نرفتی بخوابی.»

پیش از این اگر این اتفاق می‌افتاد، در پاسخ سرش فریاد می‌کشیدم. اما این بار آن‌طور رفتار نکردم. درب را بستم و کنارش روی تخت نشستم. خودم را آرام کردم و با‌ آرامش و صبورانه با او صحبت کردم و گفتم: «برای نصب پوستر بیرون می‌روم.»

همسرم با نگرانی گفت: «لطفاً نرو. بگذار سایر تمرین‌کنندگان بروند. تو تازه از بازداشتگاه آزاد شده‌ای. خیلی خطرناک است.»

پاسخ دادم: «حتی خانم‌های مسن هم برای نصب پوستر بیرون می‌روند. درست نیست که مردی مثل من خود را در خانه روی تخت پنهان کند. می‌دانم که خوش‌قلب هستی. در این‌خصوص فکر کن. ما نباید این‌گونه باشیم.»

همسرم تأمل کرد و گفت که همراهم می‌آید. گفتم که مجبورش نمی‌کنم اما او گفت که تمایل دارد که بیاید. تعارف نمی‌کرد. تحت تأثیر قرار گرفتم.

بنابراین با هم رفتیم. او چسب به دیوار می‌زد و من پوسترها را نصب می‌کردم. وقتی می‌ترسید سعی می‌کردم او را آرام کنم و می‌گفتم: «نترس. ما هیچ کار اشتباهی انجام نمی‌دهیم. این یکی از راه‌هایی است که به مردم درباره آزار و شکنجه اطلاع‌رسانی کنیم. وقتی فقط به این فکر کنی که "ما مردم را نجات می‌دهیم و درست‌ترین کار را در دنیا انجام می‌دهیم"، آنگاه آرام خواهی شد.»

وقتی به خانه رسیدیم همسرم خیس عرق بود اما گفت که خوشحال است. روز بعد که برای ادای احترام به استاد عود روشن کرد، گفت که وقتی چشمانش را بسته، استاد را دیده است. فهمیدم با اینکه هنوز یک تمرین‌کننده نشده است، استاد به‌خاطر کارهایی که برای اعتباربخشی به دافا انجام داده او را تشویق کرده‌اند.

یک شب هنگامی‌که فا را مطالعه می‌کردم، همسرم در تخت‌خواب پریشان بود. نمی‌توانست بخوابد و از من پرسید که آیا می‌تواند تلویزیون تماشا کند. قول داد که صدای تلویزیون را کم خواهد کرد. فهمیدم که رفتار قبلی من او را نگران کرده است و با اینکه به تماشای تلویزیون او اعتراض نمی‌کردم، احساس فشار می‌کرد. گفتم که می‌تواند ببیند و آن مزاحم من نخواهد بود. با اینکه تلویزیون سر و صدا داشت، بسیار متمرکز بر مطالعۀ فا ماندم زیرا این بار درواقع در فا بودم.

وقتی کسانی به دیدن‌مان می‌آمدند، کارهای دافا را متوقف می‌کردم و با آنها گفتگو می‌کردم. وقتی آنها می‌رفتند، زمان از‌دست‌رفته را جبران می‌کردم. اگر (مانند قبل) به این چیزها اهمیت نمی‌دادم، خانواده‌ام می‌گفتند که تمرین‌کنندگان فقط به کارهای خودشان اهمیت می‌دهند.

بر اثر آزار و شکنجه، خانواده‌ام در تنگنای مالی بود. چند سال‌ بود که همسرم نتوانسته بود هیچ لباسی بخرد. بنابراین با صرفه‌جویی زندگی می‌کردم تا برایش پول پس‌انداز کنم. یک روز چیزی را دید و از آن خوشش آمد. گفتم که آن را بخرد، اما گفت که آن کار را نمی‌کند. با اینکه پول زیادی نداشتیم، اصرار کردم که آن را بخرد. بسیار خوشحال شد و آن را خرید.

با همسرم درباره پول بسیار صادق هستم. وقتی نیاز به پول برای کارهای دافا دارم، اول از او می‌پرسم و او بسیار حمایت می‌کند. وقتی اشتباهی می‌کنم یا به‌خوبی عمل نمی‌کنم، صمیمیانه از او عذرخواهی می‌کنم و به او می‌گویم که چگونه اصول فا را پیروی نکردم و به‌خوبی تزکیه نکردم. به او اطمینان می‌دهم که بیشتر دقت خواهم کرد و در آینده بهتر عمل خواهم کرد.

همسرم می‌داند که فرد مهربانی هستم. او این را از کلماتم، بیاناتم و لحن صدایم می‌داند. به‌عوان یک تمرین‌کننده باید صادق، مهربان و صبور باشم. بنابراین پس از اینکه رفتارم را اصلاح کردم، خانواده‌ام رفتارشان را نسبت به دافا و من عوض کرده‌اند. آنها آمده‌اند که در آنچه انجام می‌دهم مرا حمایت کنند و ما شروع کردیم که به‌خوبی با هم سازگاری داشته باشیم.

نیک‌خواه باشید، آنها به ما کمک می‌کنند تا به فا اعتبار بخشیم

یک روز که همسرم به خواب عمیقی رفته بود، در فکر او بودم. ما تمرین‌کنندگان خوشبختیم که فا را کسب کرده‌ایم، اما کسانی که تمرین‌کننده نیستند کماکان در توهم زندگی می‌کنند. آنها ترس و سختی را در حین آزار و شکنجه تجربه کرده‌اند. از یک دیدگاه، آنها بسیار بیشتر از ما تحمل می‌کنند.

این یک رابطه تقدیری است که اعضای خانواده‌مان با ما زندگی می‌کنند. اگر نیک‌خواه و بخشنده باشیم و مسائل را از دیدگاه آنها درنظر بگیریم، آنها فکر خواهند کرد که تمرین‌کنندگان خوب هستند و دافا خوب است. آنها ما را تصدیق خواهند کرد و از ما حمایت خواهند کرد.

به این درک رسیدم که اعضای خانواده‌مان آمده‌اند تا به ما کمک کنند تا به فا اعتبار بخشیم. اگر به‌خوبی عمل نکنیم، آنها نقشی که باید ایفا کنند را ایفا نخواهند کرد و حتی ممکن است در نقشی مخالف عمل کنند. همسرم باور دارد که دافا خوب است. با اینکه شروع به تزکیه نکرده است، در کارهای دافا به من کمک می‌کند.

یک روز همسرم برای یک مهمانی به زادگاهش رفت. از او خواستم که مطالب آگاهی‌دهنده درباره فالون دافا با خود بیاورد. با خوشحالی موافقت کرد، اما در توزیع مطالب با مشکلاتی مواجه شد.

اولین نسخه را به فردی داد که به‌نظر مهربان می‌آمد. اما آن فرد آن را نپذیرفت و از همسرم بدگویی کرد. همسرم در موقعیت نامناسبی قرار گرفت و مقابل تعداد زیادی از مردم خجالت‌زده شد. ناگهان فردی با صدای بلند گفت: «من یک نسخه می‌خواهم. چه دلیلی برای ترسیدن وجود دارد؟ لطفاً آن را به من بدهید.» سپس بسیاری از افراد درخواست یک نسخه کردند. خیلی زود او تمام مطالب را تحویل داد. آن فرد اولی که مطلب را نپذیرفته بود، دید که همه یک نسخه دارند و او نیز یکی درخواست کرد.

وقتی ماجرا را برایم تعریف کرد، از او تعریف کردم. گفتم که احتمالاً آن کار را به‌خوبی او انجام نمی‌دادم. درواقع استاد به او کمک کردند تا آن مأموریت را تکمیل کند.

همسرم حقیقت را به دوستانش، اقوام و هرکسی که می‌بیند توضیح می‌دهد. به من گفت که قبل از روشنگری حقیقت، اول فرد را مشاهده می‌کند. برخی از مردم خیلی لجوج هستند و در هر صورت او قادر است با آنها صحبت کند.

همسرم اغلب برای ادای احترام به استاد عود روشن می‌کند. وقتی مشکلاتی دارد، از استاد کمک می‌خواهد. او تقریباً در هر فعالیتی در کارهای دافا از من حمایت می‌کند.

محیط آرام تزکیه خانوادگی شکل گرفت، اما نه با نیروی من. چون خودم را به‌خوبی تزکیه کرده‌ام، محیط خانواده‌ام هماهنگ است.

آنها را در جریان بگذارید و افکار درست‌شان را تقویت کنید

در محیط امروزه، اعضای خانواده به‌راحتی آلوده می‌شوند، بنابراین باید آنها را در جریان پیشرفت اصلاح فا قرار دهیم. وقتی آنها بیشتر بدانند، افکار درست‌شان می‌تواند افرایش یابد و آنها می‌توانند در برابر مداخله شیطان و آزار و شکنجه مقاومت کنند و به ما کمک کنند تا در انجام سه کار بهتر عمل کنیم.

یک شب تمرین‌کنندگان محلی می‌خواستند برای توزیع مطالب اطلاع‌رسانی بیرون بروند، اما همسرم نگذاشت که من بروم و گفت که باید این بار به حرفش گوش کنم. در شگفت بودم که چرا ناگهان تغییر کرده است. بعداً فهمیدم که او شنیده است که اخیراً وضعیت تشدید یافته است و او ترسیده بود. صبورانه برایش توضیح دادم و او نهایتاً موافقت کرد که من بروم.

یک روز همسرم گفت: «خانواده‌های دیگر آپارتمان و اتومبیل می‌خرند و به همه جا سفر می‌کنند؛ آنها آزادانه و راحت زندگی می‌کنند.» فهمیدم که در آن زمان درک همسرم از دافا ناپایدار است، بنابراین درباره از دست دادن و به‌دست آوردن و اصل رابطه سببی با او صحبت کردم. او درک کرد.

با پیشرفت اصلاح فا، موج شکایات علیه جیانگ فرا ‌رسید. به همسرم گفتم که قرار است شکایاتی علیه جیانگ زمین ارسال کنیم. با این‌حال از من خواست که صبر کنیم تا ابتدا سایر تمرین‌کنندگان شکایات را بنویسند. اما من بی‌درنگ شکایت را نوشتم. ناراحت نشد اما صرفاً گفت که ما شجاع هستیم که جرأت می‌کنیم علیه جیانگ شکایت کنیم.

کسب فا به احتمال زیاد

اعضای خانواده‌مان نزدیک‌ترین افراد به ما هستند و وقتی در تزکیه خوب یا ضعیف عمل می‌کنیم فوراً متوجه می‌شوند. هر فکر و عمل ما مرجعی برای نسل‌های آینده است، بنابراین بسیار مهم است که خوب تزکیه کنیم. استاد از ما خواسته‌اند که در مسیر تزکیه‌مان به‌درستی گام برداریم، بنابراین باید هر فکر و عمل‌مان هم‌راستا با فا باشد. نباید صرفاً به این دلیل که آنها اعضای خانواده ما هستند، مقابل آنها بی‌ملاحظه رفتار کنیم. با اینکه اعضای خانواده‌مان شروع به تمرین نکرده‌اند، ممکن است آنها برگزیدگان گروه بعدی افرادی باشند که فا را کسب می‌کنند.

گرچه هر خانواده‌ای متفاوت است، باید همگی با سخت‌کوشی اصول فا را دنبال کنیم. باید بر اساس وضعیت‌های فردی‌مان این کار را معقولانه و با خرد انجام دهیم.

امیدوارم تمرین‌کنندگان تبادل تجربه من را مفید یافته باشند. لطفاً به هر مطلب نامناسبی اشاره کنید. هه‌شی!