(Minghui.org) من متولد شمال چین هستم و پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه در مقطع کارشناسی، در دوره کارشناسی‌ارشد پذیرفته شدم. برای مدت کوتاهی خوشحال بودم. اما همیشه از اینکه مردم در این دنیای مادی به‌دنبال شهرت و منافع شخصی هستند، گیج و سردرگم بودم. همواره به این فکر می‌کردم که دلیل آمدنم به این دنیا و معنای زندگی چیست.

در سال ۱۹۹۸ دوست صمیمی مادرم کتاب جوآن فالون را به او داد. به‌دلیل اینکه چشمان مادرم ضعیف بود، از پدرم می‌خواست عصرها کتاب را برایش بخواند. آنها یک هفته کتاب را خواندند و سپس آن را کنار گذاشتند. کتاب را دیدم و یک روز عصر کل آن را خواندم. پاسخ تمام سؤالاتم درباره زندگی را در آن یافتم. متوجه شدم معنی واقعی زندگی این است که با پیروی از اصول حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری به خود حقیقی‌ام بازگردم.

از دوران بچگی، ضعیف و رنجور بودم. زمستان‌ها همیشه تب داشتم و سرفه می‌کردم. همچنین دچار التهاب غشاء مخاط بینی بودم. پس از آنکه جوآن فالون را خواندم، چند روز به‌شدت سرفه می‌کردم. نیمه‌شب‌ از فرط سرفه بیدار می‌شدم و به‌سختی نفس می‌کشیدم. از آنچه در کتاب خوانده بودم، به این درک رسیده بودم که سختی چیز خوبی است، به‌همین دلیل هیچ دارویی مصرف نکردم. پس از چهار یا پنج روز سرفه کردن، احساس کردم که حفره بینی و گلویم بهبود یافته‌اند. سرفه‌ها و التهاب غشاء مخاط بینی‌ام کاملاً از بین رفته بودند. متوجه شدم که پس از خواندن کتاب، استاد لی بدنم را پاکسازی کردند. از آن پس تاکنون به هیچ دارویی نیاز نداشته‌ام.

روزی مادرم گفت که هر روز صبح تعدادی از مردم در زمین بازیِ نزدیک منزل‌مان، تمرین‌های فالون گونگ را انجام می‌دهند. توصیه کرد که به آنها بپیوندم. صبح روز بعد، دیر به محل تمرین رسیدم، اما پس از اینکه با یکی از تمرین‌کنندگان صحبت کردم، تحت تأثیر آرامش آن محیط، احساس طراوت و تازگی کردم. روز بعد، صبح زود به آنجا رفتم و پنج مجموعه تمرین را یاد گرفتم. انرژی قوی‌ای احساس کردم. متوجه شدم که تمرین‌ها انرژی قدرت‌مندی دارند.

پس از اتمام دوره کارشناسی‌ارشد، به پکن رفتم تا در یک دانشکده مشغول به تدریس شوم. در بخشی که کار می‌کردم، سه مدرس دیگر نیز بودند. حجم کلاس‌های آموزشی خیلی بالا بود و یکی از ما باید هفته‌ای یک بار برای تدریس در یکی از شعب دانشکده در حومه شهر، به آنجا می‌رفت. هیچ‌کسی تمایلی به انجام این کار نداشت. با خودم فکر کردم دافا به ما می‌آموزد که انسان‎های خوبی باشیم و دیگران را درنظر بگیریم، درنتیجه این کار را به‌عهده گرفتم. سوار اتوبوس خطی ساعت ۷ صبح می‌شدم و تمام صبح در آن شعبه از دانشگاه، تدریس می‌کردم.

سخت کار می‌کردم و علایق شخصی‌ام را سبک می‌گرفتم. سال بعد دانشکده آپارتمان‌هایی را به کارکنان اختصاص ‌داد. می‌توانستم آپارتمانی با قیمت پایین خریداری کنم، اما تصمیم گرفتم از این موقعیت استفاده نکنم. در عوض، این فرصت را به سایر معلمین دادم تا آپارتمان را بگیرند. از نظر همکارانم باورنکردنی بود که خانمی جوان و بدون مسکن، این آپارتمان را قبول نکند.

رها کردن منیت و اعتباربخشی به دافا

در ماه ژوئیه ۱۹۹۹ جیانگ زمین، رئیس سابق حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد. من و هم‌تمرین‌کنندگانم فکر می‌کردیم باید درباره ماهیت این روش، برای دولت توضیح دهیم. به اداره استیناف رفتیم، اما مأمورین پلیس بازداشت‌مان کردند و از کارمندان حراست دانشکده خواستند تا مرا تا خانه همراهی کنند.

درخصوص باورهایم و انتخابی که در این شرایط سخت باید می‌گرفتم، مطمئن بودم، اما نمی‌دانستم باید چه‌ کار کنم. با خودم فکر کردم علاوه بر دادخواهی علیه دولت، باید روش‌های دیگری برای اعتباربخشی به دافا وجود داشته باشد. شروع کردم به نوشتن درباره مرحمت دافا، تجارب تزکیه شخصی‌ام و آزار و شکنجه. مقاله‌ای که نوشتم دو بار منتشر شد و بین مردمِ سراسر جهان پخش شد.  

از‌آنجا‌که دادخواهی برای فالون گونگ ممنوع بود، تمرین‌کنندگان برای ابراز نگرانی‌های خود در خصوص این تمرین، به میدان تیان‌آن‌من می‌رفتند.

در اوایل سال ۲۰۰۰، برای اعتباربخشی به دافا به میدان تیان‌آن‌من رفتم. دچار شک و تردید بودم. نمی‌دانستم چه‌ کار کنم. بنر یا فلایری نداشتم. عکاسی که کارش عکس گرفتن از گردشگران بود، مرا دید. پرسید که آیا می‌تواند از من عکس بگیرد؟ پذیرفتم و چند حرکت دست از تمرین سوم را نمایش دادم تا بتواند عکس بگیرد. او مستقیماً به من خیره شده بود و ناگهان پلیس را صدا کرد. آنها مرا به داخل خودروی پلیس انداختند.

پلیس مرا در یک قفس بزرگ آهنی در اداره پلیس تیان‌آن‌من حبس کرد. بسیاری از تمرین‌کنندگان در آنجا بازداشت شده بودند. در قلبم آرام بودم و هیچ ترسی نداشتم. به این درک رسیده بودم که به‌پا خواستن برای دافا و اعتباربخشی به آن، درحقیقت برای خودمان است. خیلی زود آزاد شدم.

در اواسط ژوئن ۲۰۰۰ درحین آشپزی بودم که هم‌تمرین‌کننده‌ای با من تماس گرفت. از من خواست که برای انجام تمرین‎ها با او به میدان تیان‌آن‌من بروم. برنامه‌‌ای برای رفتن به آنجا نداشتم، اما به‎عنوان بخشی از دافا، احساس می‌کردم اعتباربخشی به دافا مسئولیت ما است و در نتیجه موافقت کردم.

لباس‌های تمیز به تن کرده و یک سنجاق سینه فالون دافا به جلوی بلوزم وصل کردم. با اتوبوس به میدان رفتیم. در میدان تیان‎آن‌من نشستیم و مدیتیشن نشسته را شروع کردیم. بلافاصله پس از اینکه حرکات دستمان به‌پایان رسید، مأمورین پلیس به‌سمت‌مان حمله کردند و با زور ما را به داخل خودروی پلیس انداختند و در اداره پلیس میدان تیان‌آن‌من حبس کردند.

با خانم تمرین‌کننده‌ای از استان های‌نان آشنا شدم که برای اعتباربخشی به دافا در میدان تیان‌آن‌من، به پکن سفر کرده بود. روی بنرهایی که در اداره پلیس روی زمین افتاده بودند، نوشته شده بود: «فالون دافا خوب است» و «حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است.» پلیس از من در اتاق مجزایی بازجویی کرد. برای اینکه خانواده یا همکارانم را گرفتار نکنم، اسم یا آدرس محل کارم را نگفتم. اما مأمور پلیس اسم مرا می‌دانست. بعداً متوجه شدم که وقتی همسرم نتوانسته بود مرا بیابد، حدس زده بود که شاید به میدان تیان‌آن‌من رفته باشم. درنتیجه با مأمور پلیسی که می‌دانست آن شب در میدان تیان‌آن‌من انجام وظیفه می‌کرد، تماس گرفته بود. ما بلافاصله آزاد شدیم.

پس از آزاد شدن، دوباره به میدان تیان‌آن‌من رفتم و در اطراف یک خودروی پلیس قدم زدم. با خودم فکر کردم: «باید به دافا اعتبار ببخشم. اما پلیس بازداشتم نمی‌کند. ما انسان‌های خوبی هستیم که از حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری پیروی می‌کنیم.»

چند بار دیگر هم به این میدان رفتم. قبل از بازگشت به خانه در کمال سلامت، همه تمرین‌ها به‌جز تمرین چهارم را آنجا انجام ‌دادم.

در سال ۲۰۰۱، جناح سیاسی جیانگ زمین برای بدنام کردن فالون گونگ، حقه خودسوزی در میدان تیان‌آن‌من را صحنه‌سازی کرد. در آن زمان سلسله‌مبارزات علیه فالون گونگ وارد مرحله تازه‌ای شده بود. همه را مجبور می‌کردند نگرش خود نسبت به فالون گونگ را ابراز کرده و این روش را محکوم کند. من و سایر هم‌تمرین‌کنندگان با دیدن بدنام شدن دافا و گمراهی مردم خوش‌قلب، به این درک رسیدیم که باید هرچه سریع‌تر حقیقت را روشن کنیم.

در ساختمان‌های مسکونی فلایر پخش کرده و بنرهایی نصب می‌کردیم. مقالاتی درباره فالون گونگ دانلود می‌کردیم و در پوشه‌های متفاوتی در فلاپی دیسک قرار می‌دادیم، مانند «انتشار گسترده دافا»، «صدای ما»، «چه کسی باید سرزنش شود» و غیره. فلاپی دیسک‌ها را پخش می‌کردیم. چند تمرین‌کننده برای دانلود، چاپ و تهیه دیسک‌ها باهم کار می‌کردند. برخی تمرین‌کنندگان نیز مقالاتی ارسال می‌کردند درباره اینکه چگونه جیانگ زمین به چین آسیب رسانده است. 

سپس، کمیته آموزشی پکن جلسات شستشوی مغزی را سازمان‌دهی کرد. مرا به مرکز آموزش حقوقی داشینگ و مراکز شستشوی مغزی دیگری فرستادند و در آنجا تحت آزار و شکنجه وحشیانه‌ای قرار گرفتم. آنها تبلیغاتی علیه فالون گونگ را با صدای بلند پخش می‌کردند که باعث آزار و اذیت جسمی من می‌شد. به‌خاطر اجتناب از انکار باورم به اردوگاه کار اجباری منتقل شدم. به‌خاطر همدردی کردن با تمرین‌کنندگانی که به‌تازگی زندانی شده بودند و به‌خاطر مقاومت دربرابر «تبدیل» شدن، شکنجه شدم. نگهبانان اردوگاه همسرم را تهدید می‌کردند و تحت فشار می‌گذاشتند تا مرا متقاعد به کنار گذاشتن این تمرین کند. او تحت این فشارها از من جدا شد.

تحت این فشار شدید، تسلیم شدم و به‌مدت دو سال تمرین نکردم. پس از آزاد شدن حافظه‌ام ضعیف شده بود. حتی نمی‌توانستم یک شماره تلفن را به‌خاطر بسپارم. فکر می‌کردم دیگر نمی‌توانم فالون گونگ تمرین کنم.

با تشویق هم‌تمرین‌کنندگان، یک اظهاریه رسمی نوشتم تا اظهاریه‌های قبلی‌ام را که تحت فشار نوشته بودم، نفی کنم. آن شب، رؤیای واضحی دیدم. دو اژدها را دیدم که زمینی متروک و بی‌محصول را آبیاری می‌کردند. بلافاصله، علف‌ها روی آن زمین شروع به رشد کردند. وقتی بیدار شدم گریستم. می‌دانستم که آن زمین، کیهان من بود که توسط نیروهای کهن نابود شده بود، اما استاد لی مرا رها نکردند.

پس از اینکه تمرین را ازسر گرفتم، حافظه‌ام به حالت عادی بازگشت. دوباره ازدواج کردم. شوهرم نیز دافا را تمرین می‌کرد.

قدرت فرستادن افکار درست

من قدرت فرستادن افکار درست را تجربه کرده‌ام. در نزدیکی منزلم یک مدرسه ابتدایی بود که از مدارس تحت آموزش ح.ک.چ بود. مراسم برافراشتن پرچم دوشنبه‌ها و روزهای تعطیل در این مدرسه اجرا می‌شد. معمولاً عصر یکشنبه‌ها سردرد داشتم. همسرم که به خانه می‌آمد، معمولاً خسته و خواب‌آلود بود. گاهی اوقات، سر مسائل بی‌اهمیت بحث و جدل می‌کردیم. به درون نگاه کرده و کاستی‌هایمان را اصلاح می‌کردیم. متوجه شدیم که عوامل شیطانی ح.ک.چ در بعدهای دیگر هم تأثیرگذار بوده‌اند. بنابراین در هنگام فرستادن افکار درست، فکر دیگری اضافه کردیم تا مداخلات در بعدهای دیگر را نیز از بین ببریم.

سیستم صوتی مدرسه از کار افتاد و در مراسم برافراشتن پرچم دیگر سرودی پخش نمی‌شد. پرچم مدام بر زمین می‌افتاد. روز اول مه و اکتبر، در محله ما نیز مراسم برافراشتن پرچم اجرا می‌شد. بنابراین در آن زمان نیز افکار درست می‌فرستادیم و آن پرچم نیز مدام جمع می‌شد و گیر می‌کرد.

اخیراً بلندگوی مدرسه طی مراسم برافراشتن پرچم، سرود و همچنین آهنگ پیشگامان جوان را پخش می‌کرد. دانش‌آموزان نیز آهنگ‌ها را دو مرتبه می‌خواندند. به درون نگاه کردم و دریافتم که ذهنیت مبارزه‌طلبی دارم. خودم را اصلاح کردم و با قلبی خالص افکار درست فرستادم. از آن پس، بلندگو دیگر سرودی پخش نکرد.

روشنگری حقیقت، نجات موجودات ذی‌شعور و به‌انجام رساندن عهد و پیمان‌های ماقبل تاریخی‌مان

بسیاری از دانشجویانم در دانشگاه پس از اینکه متوجه شدند فالون گونگ را تمرین می‌کنم، کنجکاو و متعجب شدند. برخی از آنها اظهار همدردی کردند و پس از شنیدن اینکه در اردوگاه کار اجباری، حبس بودم، خواستند بیشتر درباره مخمصه‌ای که در آن بودم بدانند.

یکی از دانشجویانم در مناطق دیگر کسب و کاری داشت. درباره فالون گونگ و آزار و شکنجه برای او و خانواده‌اش توضیح دادم. به همه آنها توصیه کردم تا از ح.ک.چ و سازمان‌های جوانان آن خارج شوند. به منزل‌شان رفتم و یک دی‌وی‌دی شن‌یون و یک سی‌دی آهنگ‌های دافا برایشان بردم. به او یادآوری کردم که دی‌وی‌وی را تماشا کند. چند روز بعد گفت که شوهرش از تماشای نمایش شن‌یون لذت برده و از تلاش‌هایی که برای کمک به خانواده‌شان کردم، تشکر و قدردانی کرده است.

برادر یکی از هم‌تمرین‌کنندگان در محل کارم از اعضای ح.ک.چ بود. علی‌رغم چیزهایی که برادرش به او گفته بود، وی از حزب خارج نشده بود. یک بار مرا دید و گفت که در جستجوی شغلی است. ناامید شده بود. گفت: «خیلی عجیب است. چرا هیچ‌یک از اعضای حزب در کلاس ما شغلی پیدا نمی‌کنند؟»

گفتم: «جای تعجب ندارد. اینکه بسیار از مردم به حزب می‌پیوندند، به‌خاطراعتقادشان به کمونیسم نیست، بلکه برای داشتن شغل مناسب، ارتقاء و ثروت اندوختن است. از زمانی‌که ح.ک.چ بر سر قدرت آمده، بیش از ۸۰ میلیون چینی کشته شده‌اند. آن، تمرین‌کنندگان فالون گونگ را تحت آزار و شکنجه قرار می‌دهد و حتی برای برداشت اعضای بدنشان دست به کشتار آنها می‌زند. آسمان آن را نابود خواهد کرد. تنها پس از خارج شدن از حزب، لیگ جوانان و پیشگامان جوان می‌توانید در آینده در امان باشید. با پیروی از اراده آسمان، می‌توانید زندگی آرام و آینده روشنی داشته باشید. اگر مخالف اراده آسمان عمل کنید، با موانع متعددی مواجه خواهید شد. مهم است که تصمیم درستی اتخاذ کنیم. بگذار یک اسم مستعار به تو بدهم تا از حزب خارج شوی.» او بدون تردید پذیرفت.

وقتی به کسی توصیه می‌کردم از حزب خارج شود، گاهی اوقات همه چیز هموار پیش می‌رفت، اما در زمان‌های دیگر خوب پیش نمی‌رفت. متوجه شدم که مطالعۀ ‌خوب فا در روشنگری حقیقت تأثیر مثبتی خواهد گذاشت. درغیر این‌صورت، تأثیر آن ضعیف خواهد بود. همکاری بین تمرین‌کنندگان نیز مهم است. در بین خانواده و محل کار دانش‌آموزان و دوستانی که در بالا ذکر کردم، تمرین‌کنندگانی وجود داشتند. این تمرین‌کنندگان قبلاً تلاش بسیاری برای روشنگری حقیقت کرده و زیربنایی را برای من فراهم ساخته بودند تا در خروج از حزب به آنها کمک کنم. نظم و ترتیب‌های دقیق استاد لی را گرامی می‌دارم. وقتی تمرین‌کنندگان همکاری خوبی باهم دارند، تأثیر اعتباربخشی به فا خوب خواهد بود.

در منزلم یک گروه مطالعه فا راه‌اندازی کرده‌ام. باوجود اینکه گاهی اوقات ذهنیت ترس داشته و گاهی بیش‌ازحد حس راحت‌طلبی دارم، سفرم برای بازگشت به خود واقعی‌ام را تغییر نخواهم داد. فرصت‌هایی که اکنون برای مطالعه خوب فا، انجام سه‌ کار و نجات موجودات ذی‌شعور بیشتر دارم را گرامی ‌می‌دارم.