(Minghui.org) استاد بیان کردند: «اگر منطق بشری را که به‌عنوان یک فردی عادی در طول هزاران سال‌ در اعماق وجودتان شکل داده‌اید تغییر ندهید، قادر نخواهید بود این پوستۀ سطحی بشری را شکسته و به کمال برسید.» («نصیحت هشدارآمیز» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۱)

مایلم راه‌های غیرمستقیمی را که در مسیر تزکیه‌ام پیمودم تا عقاید و تصورات بشری را رها کنم، با هم‌تمرین‌کنندگان به اشتراک بگذارم.

غلبه بر مشکلات

قبل از شروع تمرین فالون گونگ به تحقیق و پژوهش مشغول بودم. در سال ۲۰۰۱ که تمرین‌کننده‌ای پیشنهاد کرد برای روزنامه اپک تایمز بنویسم، قبول نکردم، زیرا احساس می‌کردم کیفیت روشن‌بینی ضعیفی دارم. تا قبل از انتشار نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست در سال ۲۰۰۴، متوجه اهمیت این موضوع نشده بودم که می‌توان از رسانه‌های مردم عادی به عنوان سکویی برای انتشار حقایق فالون گونگ به‌خوبی استفاده کرد. ازاین‌رو، درباره چگونگی نوشتن گزارش‌های خبری و انجام ویرایش‌های وب‌سایت مطالعاتی کردم.

در اواخر سال ۲۰۰۶، تصمیم به راه‌اندازی یک نشریه هفتگی درباره امور و مسائل رایج و عادی گرفتیم، زیرا می‌خواستیم روزنامه‌مان را به مردم عادی جامعه بفروشیم. شب عید کریسمس بود و هیچ ایده‌ای نداشتم که چگونه برای نشریه مقاله بنویسم. با جستجو در اینترنت مقداری مطالب آموزشی درمورد نحوه نوشتن پیدا کردم. از آن به بعد در طول روز مشغول کار می‌شدم و پس از کار، مقالاتی برای اپک تایمز می‌نوشتم. غروب‌ها و تعطیلات آخر هفته هم کار ویراستاری وب‌سایت را انجام می‌دادم. ‌علاوه‌براین از پسرم مراقبت می‌کردم، کارهای خانه را انجام می‌دادم و در فعالیت‌های محلی فالون گونگ شرکت می‌کردم.

زمانم خیلی فشرده بود. خیلی خسته بودم و سردردهای مکرر داشتم، مخصوصاً هنگامی که نمی‌توانستم کارهای اپک تایمز را سر وقت آماده کنم. برای اینکه بتوانم کارها را به موقع انجام دهم، شروع به فرستادن افکار درست و انجام تمرینات ‌کردم. گاهی درحال نوشتن یک مقاله مجبور بودم بالغ بر شش بار افکار درست بفرستم.

در سال ۲۰۱۱، از شغل دائمم با درآمد خوب، استعفا دادم و به‌طور تمام وقت برای اپک تایمز مشغول به کار شدم. روزانه به مدت ۱۵ ساعت جلوی کامپیوتر می‌نشستم. چشم‌هایم درد می‌گرفتند و حتی نمی‌توانستم موقع خوردن غذا آنها را باز نگه ‌دارم. به خودم یادآوری می‌کردم که در مسیر تزکیه‌ام به سوی الوهیت نباید به این مشکلات اهمیت بدهم و مضطرب شوم. درحال‌حاضر می‌توانم روزانه حدود ۵۰۰۰ کلمه بنویسم. برایم واضح و روشن است که این توانایی به‌طور کامل به‌خاطر لطف و برکت و راهنمایی استاد است.

سایر کارها را بر تزکیه  مقدم شمردن

وقت زیادی برای مطالعه فا نداشتم. عمدتاً درحال آشپزی یا انجام کارهای خانه، به سخنرانی‌های فای استاد گوش می‌دادم. زمان کمی برای انجام تمرینات داشتم و  فقط شنبه‌ها تمرینات را انجام می‌دادم.

دنبال بهانه بودم، اما می‌دانستم که فا ما را تزکیه می‌کند و مادامی‌که شین‌شینگ‌مان را ارتقا می‌دهیم، گونگ‌مان افزایش می‌یابد. ازاین‌گذشته این عقیده و تصور بشری که روزانه به هفت ساعت خواب نیاز دارم، مانعم می‌شد.

با لطف تمرین‌کنندگانی که جلسه مطالعه فای صبح را برگزار می‌کردند، توانستم این عقیده و تصور بشری خود را رها کنم. بیدار شدن به‌موقع خیلی مشکل بود. در طی ترویج شن یون، مصمم ‌شدم بر این سختی غلبه کنم و این کار را انجام دهم. موفق شدم صبح زود برخیزم که این کار مطالعه فای روزانه‌ام را تضمین کرد.

وقتی چشم‌هایم مشکل داشت، متوجه شدم که بدن فیزیکی‌ام به‌خوبی تزکیه نکرده است. مسن و خسته به‌نظر می‌رسیدم. موهایم خاکستری و دندان‌هایم لق شده بودند. متوجه نبودم که باید تمرینات را انجام دهم.

استاد تأکید کرده‌اند: «با قلبی که سابقاً داشتید تزکیه کنید، و کمال قطعی است.» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۳ نیویورک بزرگ»)

درواقع، استاد قبلاً در سال ۲۰۰۹ اشاره کردند: «این دلیل آن است که چرا گفته می‌شود همیشه طوری تزکیه کردن که انگار تازه شروع کرده‌اید مطمئناً به رسیدن به نهایت‌ِ مرتبه‌تان منجر می‌شود.» («آموزش فا در کنفرانس فای بین‌المللی نیویورک بزرگ ۲۰۰۹»)

قبل از مهاجرتم از پکن در سال ۱۹۹۷، حدود ساعت ۴:۰۰ صبح از خواب بیدار می‌شدم و به محل تمرین می‌رفتم. چرا اکنون نمی‌توانم زود بیدار شوم؟ آن عقاید و تصورات بشری و وابستگی به راحت‌طلبی بود که مانعم می‌شد. برنامه‌ام را تغییر دادم، ساعت یازده و نیم به رختخواب می‌رفتم و یک ربع به چهار بیدار می‌شدم. پنج مجموعه تمرین را به‌طور کامل انجام می‌دادم و به مطالعه فا در اینترنت ملحق می‌شدم. احساس آرامش می‌کردم و چشم‌هایم دیگر درد نداشتند.

باور به استاد و فا و رها شدن از اعتباربخشی به خودم

زمانی که کوچک بودم، ذهن بسیار سرکشی داشتم و از شش سالگی آمادگی داشتم خانه را ترک کنم. تزکیه به من آموخت که بزرگ‌ترین گناه برای انسان‌ها، بی‌حرمتی به موجودات الهی است.

من انواع زیادی از چی‌گونگ را یاد گرفته بودم و کارمای فکری قوی‌ای داشتم. در سال‌های اولیه مسیر تزکیه‌ام، جرأت نمی‌کردم به عکس استاد نگاه کنم. هنگامی که به عکس ایشان نگاه می‌کردم، افکار بد ظاهر می‌شدند. حتی در رؤیاهایم فردی ناشناس را استاد می‌خواندم. فهمیدم که باید کارمای فکری‌ام را ازبین ببرم. در ذهنم می‌گفتم: «من مرید اصلاح فای استاد لی هنگجی هستم. فقط یک استاد دارم.» قبل از اینکه بتوانم بر این کارمای فکری غلبه کنم، این عبارات را به‌مدت ۲۰ روز در ذهنم تکرار می‌کردم.

در ابتدا درک این قسمت از سخنرانی استاد برایم مشکل بود: «به‌ او گفتم‌ که‌ بالاتر برود. او گفت‌، "نمی‌توانم‌. جرأت‌ نمی‌کنم بالاتر بروم، نمی‌توانم‌ بیشتر از این‌ بالا بروم"‌. چرا آن‌طور بود؟ زیرا ستون‌ گونگ‌ او فقط‌ به‌ همان‌ اندازه‌ بود و بر اثر نشستن‌ بر ستون‌ گونگ‌ توانسته‌ بود به‌ آن‌جا برسد.» (جوآن فالون)

استاد می‌دانستند که ارتفاع ستون گونگ آن تمرین‌کننده فقط به همان اندازه بود، اما چرا هنوز از او می‌خواستند "بالاتر برود." سپس  ناگهان به این درک رسیدم: مادامی‌که به‌طور واقعی و کامل به استاد و فا باور داشته باشیم و هر آنچه استاد بگویند را همان موقع انجام ‌دهیم، ستون گونگمان افزایش می‌یابد و قادر خواهیم بود بالاتر برویم.

این موضوع ذهنم را بازتر کرد. وقتی در روزهای نخستِ تزکیه‌ام، با مشکلاتی برخورد می‌کردم، هرگز از استاد کمک نمی‌خواستم. در ظاهر نمی‌خواستم با مسائل کم‌اهمیتم استاد را به زحمت بیندازم، اما همچنان که جلوتر می‌رفتم، متوجه شدم وابستگی بزرگی به خودخواهی دارم که عمیقاً پنهان شده است. بجای اینکه با ذهنی خالص و پاک به عظمت استاد و این تمرین تزکیه اعتبار ببخشم، درحال اعتباربخشی به خودم بودم.

هر روز صبح زانو می‌زدم، به استاد درود می‌فرستادم و عود روشن می‌کردم. باوجودی‌که هیچ توانایی فوق‌طبیعی نداشتم، تمام مدت حضور استاد را واقعاً در کنارم احساس می‌کردم. هر بار به این فکر می‌کردم که بعد از سال ۱۹۹۹، هر چه اتفاق افتاده، به‌خاطر فداکاری عظیم استاد است، نمی‌توانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم. بنابراین جرأت نمی‌کردم حتی یک ذره هم سست شوم.

حذف مداخله مالی توسط نیروهای کهن

مشتاق تزکیه بودم و از سن جوانی تمرین کرده‌ام. هرگز درباره ثروتمند شدن فکر نمی‌کردم. استاد در موقعیت‌های زیادی تأکید کرده‌اند که رسانه‌های ما برای پیشرفت مالی باید روشی مناسب را اتخاذ کنند. اما ابتدا احساس می‌کردم که این سخنان برای هم‌تمرین‌کنندگانی است که درگیر فروش آگهی‌ها و تبلیغاتند. سپس، زمانی که سخنان استاد را در سال ۲۰۰۷ شنیدم، سؤالاتی به ذهنم آمدند.

استاد بیان کردند:

«چون شما مریدان دافا هستید، هر چه که از شما خواسته می‌شود که انجام دهید-- خواه نوشتن مقالات باشد، پخش مطالب باشد، یا رفتن به خیابان‌ها— می‌توانید آن را به‌خوبی انجام دهید. اما به‌نظر می‌رسد که اگر از شما خواسته شود مشتری‌های بالقوه را ملاقات کنید و فروش و بازاریابی را انجام دهید، شما نمی‌خواهید آن را انجام دهید.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۰۷»)

پس از سخنرانی نیویورک، از خودم پرسیدم چرا نمی‌خواستم کاری که استاد از ما خواستند انجام دهیم را انجام دهم. آیا نمی‌گفتیم هر چیزی که استاد بگویند انجام می‌دهیم؟

سپس درمورد انجام کسب‌وکار فکر کردم. زمانی که کار در اپک تایمز را شروع کردم، عزمم برای ازبین بردن مداخلات مالی نظم و ترتیب داده شده توسط نیروهای کهن به‌اندازه کافی قوی نبود. این حالت فکری، من و هم‌تمرین‌کنندگان را تا سال ۲۰۰۹، یعنی پیش از سال دوم تور شن یون، پایین کشید.

چاپ پوسترهای شن یون در طول اولین تور شن یون بسیار گران بود. بنابراین تصمیم گرفتیم برای کاهش هزینه‌های بالای چاپ، چاپگر بزرگی بخریم. قصد داشتیم پوسترهای شن یون را در منزل چاپ کنیم، اما چاپگر در استاندارد صنعتی و بیش‌ازحد بزرگ بود و متناسب با منزل نبود. بنابراین نیاز داشتیم شرکتی دائر و دفتری اجاره کنیم.

این فکر را که یک مرید فالون گونگ باید هرکاری را به‌خوبی انجام دهد محکم حفظ کردم. اگر بلد نیستیم چطور کسب‌وکار کنیم، باید همه چیز را از اول یاد بگیریم.

از شرکت‌های تازه‌تأسیس در انگلستان، به‌طور متوسط فقط ۱۵% باقی مانده‌اند و به فعالیت خود ادامه می‌دهند. به لطف سخت‌کوشی هم‌تمرین‌کنندگان، نه تنها شرکت ‌ما باقی مانده، بلکه تمام چاپ‌های مورد نیازِ نمایش‌ها و نمایشگاه‌ها برای فعالیت‌های تمرین‌کنندگان و ترویج شن یون در انگلستان و بسیاری از کشورهای اروپایی را انجام داده‌ایم. فرصت‌های کاری برای برخی از هم‌تمرین‌کنندگان‌مان ایجاد کرده و به این ترتیب مشکل‌شان در پیدا کردن شغل را حل کرده‌ایم.

در ۸ مارس ۲۰۱۵، دولت بریتانیا در بین ۵۰ شرکت قوی که توسط زنان اداره می‌شد و سریع‌ترین رشد را در بریتانیا داشت، رتبه یازدهم را به شرکت ما داد. ما به این درک رسیدیم که آن ناشی از برکات نیک‌خواهانه استاد بود.

هنگامی که بیرون می‌روم، همیشه فلایرهای فالون گونگ را با خود می‌برم و درباره فالون گونگ برای مردم {روشنگری حقیقت می‌کنم}، حتی در جلسات کاری. در گذشته، عقاید و تصورات بشری‌ام مانع می‌شدند و خجالت می‌کشیدم که به فالون گونگ اشاره کنم.

استاد بیان کردند:

«یک ترس معمولی یک وابستگی است که لازم است از طریق عمل تزکیه از بین برود. با این وجود از اینکه دیگران بفهمند شما دافا می‌آموزید می‌ترسید؟ عمل تزکیه موضوعی بسیار جدی است. چگونه باید خودتان و فا را در‌ نظر بگیرید؟» («محیط» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

استاد همچنین بیان کردند:

«فکر نکنید اگر دافا را یاد بگیرید دیگران نمی‌توانند شما را درک کنند. درباره این بیندیشید: حتی ادعای مردم که آنها در ابتدا میمون‌ بوده‌اند می‌تواند بسیار قابل احترام باشد. اما شما با وجود این دافای بزرگ جهان، احساس خجالت می‌کنید که آن‌را در موقعیت صحیحی قرار دهید – شرم و خجالت اصلی انسان این است.» («محیط» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

خروج از شستشوی مغزی ح.ک.چ

در طول دهه گذشته، کار اصلی‌ام نوشتن مقالات بوده است. درحالی‌که وابستگی به انجام کارها مرا هدایت می‌کرد، احساس می‌کردم رسانه‌مان کاملاً خوب عمل می‌کند. پس از اینکه در کنفرانس فای نیویورک در سال ۲۰۱۴، انتقاد استاد از رسانه‌مان را شنیدم، شوکه شدم و خیلی دردناک بود. فکر می‌کردم این رسانه‌ای که بسیار سخت برایش کار می‌کنیم، می‌تواند تعداد بیشتری از مردم را نجات دهد، اما آن به‌طور غیرعمدی و ناآگاهانه نتیجه‌ای برعکس داده بود.

استاد بیان کردند:

«و مخصوصاً در مورد رسانه‌ها، اگر شما از آن تئوری‌ها، واژگان، یا شیوۀ استدلالی فرهنگ حزب استفاده کنید، آنگاه این به‌منزله اشاعه فرهنگ حزب است. بنابراین باید به این چیزها توجه کنید.» («آموزش فا در روز جهانی فالون دافا»)

به درون نگاه کردم و متوجه شدم که تعداد زیادی از گفتار و اعمالم بسیار منحرف هستند. به‌عنوان مثال، پسرم را مجبور می‌کردم فا را مطالعه کند، بنابراین او می‌گفت من شبیه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) هستم. من در وضعیت بی‌عملی نبودم یا جریان طبیعی را دنبال نمی‌کردم، اما بسیار محکم بودم. ذهنیت رقابت‌جویی‌ام و وابستگی‌ام به از دست دادن وجهه، خیلی قوی باقی مانده بودند. در طول تور شن یون اروپا متوجه شدم که چرا استاد برایم ترتیبی دادند تا کار گزارشات رسانه را انجام دهم، ازاین طریق ‌می‌توانستم از شستشوی مغزی ح.ک.چ رها شوم.

رها شدن از احساسات به خانواده

از دست دادن وابستگی به خانواده مشکل‌ترین بود. برای ۱۰ سال اول، شوهرم با من مداخله می‌کرد. در سال‌های اخیر، پسرم به تزکیه‌ام کمک کرد. در آغاز، با پسرم مانند یک تمرین‌کننده رفتار می‌کردم و با او بسیار سخت‌گیر بودم. از خریدن اسباب‌بازی‌های عجیب و غریب و لباس‌های با ظاهر غیرعادی برای او خودداری می‌کردم. هنگامی که احساس تنهایی شدید می‌کرد و حیوانی خانگی می‌خواست، حاضر نشدم برایش بگیرم. با او خیلی سخت‌گیر بودم و فا را با او مطالعه می‌کردم، اما آن پیامدهایی داشت. او پس از مدرسه راهنمایی، شروع به سرکشی کرد. یاد گرفت دروغ بگوید. در ظاهر خوب نمایان می‌شد، اما در خفا کارهای بدی انجام می‌داد.

با روش‌هایی حتی جدی‌تر شروع به تنبیه او کردم، اما به بدتر شدن او منجر شد. پسرم می‌گفت من هرگز او را تشویق نکرده‌ام. در آن ایام به این موضوع فکر نمی‌کردم و حتی به او می‌گفتم: «تو کارهای بد بسیار زیادی انجام داده‌ای، چطور می‌توانم تشویقت کنم؟» در پایان، روش منفی آموزش من باعث شد پسرم بدتر و بدتر شود. درنهایت از سطحی متفاوت به سخنان استاد روشن شدم: «اجبار نمی‌تواند قلب‌های مردم را تغییر دهد.»

با نگاه به درون، نقطه ضعف ذاتی‌ام را که ناشی از شستشوی مغزی توسط ح.ک.چ بود، همینطور احساسات قوی بشری‌ام را نسبت به پسرم پیدا کردم. در عین حال، می‌ترسیدم او فالون گونگ را بدنام کند. درنهایت متوجه شدم او چیزها را به طرزی متفاوت درک می‌کرد، زیرا در غرب بزرگ شده بود. آن همچنین می‌توانست اختلاف نسل یا مجازات کارمایی باشد. مهم نیست که چیست، او اینجاست تا به من کمک کند بردباری و نیک‌خواهی‌ام را تزکیه کنم. تمام مدت باید ذهنی نیک‌خواه و صلح‌جو را حفظ کنم. بدون توجه به اینکه او چگونه رفتار می‌کند، نباید افکار منفی را رشد دهم.

خیلی طول کشید تا بر این وابستگی غلبه کنم. وقتی مرتکب اشتباهی می‌شد، براساس اصل حقیقت و درستکاری به شدت مورد انتقاد قرار می‌گرفت، اما ممکن بود که من با نیک‌خواهی عمل نکرده باشم، چه رسد به اینکه صبوری کرده باشم. اکنون درک می‌کنم تزکیه «حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری» به‌طور همزمان مشکل‌ترین‌ است. مسیرمان بسیار باریک است، طوری‌که به ما اجازه نمی‌دهد حتی یک ذره به بیراهه برویم.

وابستگی به تغییر دیگران، نه تغییر خودمان

فرهنگ حزب درباره عیبجویی و انتقاد از خود صحبت می‌کند. آنها به‌راستی انواع بدی از چیزها، اما مبهم هستند. آنها باعث می‌شوند مردم به‌خاطر خودخواهی علیه یکدیگر باشند. مدرسه بودا درباره نیک‌خواهی صحبت می‌کند و ما درباره مطالعه فا و تشویق و دلگرمی‌های مثبت صحبت می‌کنیم.

چندی پیش، فرمانداری شهر کمبریج به ما اطلاع داد که تحت قانون انگلستان، در طول فعالیت‌های اعتراضی‌مان، باید بنرها را در جلوی کالج کینگ در دست نگه داریم و نمی‌توانیم بنرها را در محل خاصی ثابت کنیم و به نمایش بگذاریم. اولین فکرم منفی بود، زیرا ما برای یک دهه بنرها را آنجا نصب کرده بودیم. چرا حالا چنین الزامات جدیدی را پیش کشیده بودند.

برای اعضای پارلمان نامه نوشتم و انواع دلایل را لیست کردم، ازجمله اینکه نیروی انسانی کمی داریم، تمرین‌کنندگان مسن توانایی نگه داشتن بنرها را ندارند، مردم چین جرأت نمی‌کنند فلایرهای اطلاع‌رسانی را بگیرند، زیرا افکارشان توسط حزب کمونیست مسموم شده است و اینکه بنرها تنها روش انتشار اطلاعات هستند. تقاضا کردم فرمانداری شهر اجازه مخصوص به ما بدهد.

فکر می‌کردم افکار درستی قوی دارم، اما بعداً متوجه شدم یک وابستگی قوی دارم که همیشه می‌خواهم دیگران را تغییر دهم و نه خودم را. هم‌زمان، قانون را نادیده گرفته بودم و فکر می‌کردم تمرین‌کنندگان برتر از غیرتمرین‌کنندگان هستند، ذهنیتی که ریشه در شستشوی مغزی کمونیست دارد. ذهنیت رقابت‌جویی‌ام را نیز پیدا کردم.

پس از بحث و گفتگو با هم‌تمرین‌کنندگان، تصمیم گرفتیم آنجا بایستیم و بنرها را در دستمان نگه داریم. نتایج خوب بود، زیرا میدان انرژی قوی‌تر شده بود.

متوجه شدم هنگامی که با موانع روبرو می‌شدم، نگاه به درون را نادیده می‌گرفتم و فقط بر فرستادن افکار درست تأکید می‌کردم. همچنین نمی‌توانستم رابطه بین تمرین‌کنندگان و غیرتمرین‌کنندگان را به‌خوبی درنظر بگیرم. استاد به ما می‌آموزند حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری را هم‌زمان تزکیه کنیم. احساس می‌کنم ما تمرین‌کنندگان باید متواضع باشیم و نباید احساس برتری داشته باشیم تا بتوانیم مردم را نجات دهیم.

همه موجودات ذی‌شعور برای فا آمدند

زمانی که نتوانستیم برای برگزاری نمایش‌های شن یون یک سالن تئاتر پیدا کنیم و هنگامی که افکار درست می‌فرستادیم، مدیران سالن‌های تئاتر را همانند مخالفان درنظر می‌گرفتم، گویا ما می‌خواستیم مالک تئاتر شویم. بعداً متوجه شدم تمام موجودات ذی‌شعور برای فا آمده‌اند و رابطه ما باید رابطه‌ای شانه‌به‌شانه باشد نه رابطه‌ای مقابل هم.

درحالی‌که در کار رسانه‌مان به‌خوبی عمل نمی‌کردیم، برای یک دوره زمانی احساس بدی داشتم. متوجه شدم هنگامی که در آخرین کنفرانس فا حضور یافتم و به تمرین‌کنندگان از کاوهسیونگِ تایوان با خوشحالی گوش می‌دادم که تجربیات‌شان را در برگزاری اجراهای شن یون به اشتراک می‌گذاشتند، در اشتباه بودم. استاد به ما آموختند:

«اگر اهمیت ندهید و به آنها فکر نکنید، با استاد و فا در کنارتان چه چیزی برای ترسیدن وجود دارد؟ مادامی که این کوهستانِ سبز باقی است، هیچ ترسی وجود ندارد که هیزم برای سوزاندن نداشته باشیم. آنها را نادیده بگیرید! زمانی که از آنها دست بکشید، متوجه می‌شوید که محنت‌ها کوچک‌تر و شما بزر‌گ‌تر شده‌اید. در یک قدم بر آنها غلبه خواهید کرد و محنت‌ها هیچ بحساب خواهند آمد. تضمین می‌شود که بدین صورت باشد. اگر شخص نتواند بر آنها غلبه کند، واقعاً اینطور است که نمی‌تواند بر وابستگی‌ها غلبه کند یا به فا باور ندارد.»

وقتی به درون نگاه کردم، احساس کردم که هنوز باوری قوی به استاد و فا ندارم. بعداً عقاید و تصوراتم را تغییر دادم و احساس روشن‌تری داشتم. می‌توانم به‌تدریج قلمرویی که استاد در شعرشان شرح داده‌اند را تجربه کنم:

«درحالی‌که چرخ را با بازوها به حالت دایره، نگه می‌دارم
به بلندای سرو بین آسمان و زمین می‌ایستم
در حالی‌که به پایین در دنیای بشری نگاه می‌کنم
سیاره زمین همچو توپی بسیار کوچک به‌نظر می‌رسد
سه قلمرو زیر پاهایم
مردم دنیا در گرد و خاک
چه چیز مشکلی درخصوص صعود از دنیا وجود دارد؟
مریدان احساس می‌کنند سخت است که وابستگی‌ها را رها کنند.» («نگه داشن چرخ» از هنگ یین ۳)

بسیار احساس خوشبختی می‌کنم که مرید فالون گونگ در دوره اصلاح فای استاد هستم. واقعاً امیدوارم در فالون گونگ‌ ذوب شده و ذره‌ای آرام از آن شوم و مسیر نهایی تزکیه را به‌خوبی بپیمایم.

متشکرم، استاد. متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان.

http://en.minghui.org/html/articles/2015/12/4/153940.html