(Minghui.org)  چهار سال از زمانی که سمت کنونی‌ام در محل کار را پذیرفته‌ام، می‌گذرد. من قادر بوده‌ام در محل کارم درباره فالون دافا با مردم صحبت کنم و با نگاه به درون به هنگام مواجهه با مشکلات، در تزکیه رشد کنم.

رشد محیط کار از طریق همکاری

اولین وظیفه من در محل کار این بود که به تلفن‌ها پاسخ دهم. اما به‌عنوان یک کارمند جدید، قادر نبودم به بسیاری از سؤالات پاسخ دهم. همکارم که زنی جوان بود، حاضر نبود به من کمک کند. هر وقت اشتباهی می‌کردم، مرا مورد سرزنش و توبیخ قرار می‌داد.

هم‌تمرین‌کننده‌ای که با ما کار می‌کرد، خاطرنشان کرد که باید در تزکیه‌ام رشد کنم. من با پشتکار «فا» را مطالعه کردم که کمک کرد متوجه شوم باید از وابستگی به شهرت رها شوم. راحت نبودم از زنی که بسیار جوان‌تر از خودم بود، دستور بگیرم. طولی نکشید که شروع کردم همانند یک تزکیه‌کننده به این موضوع نگاه کنم، متوجه شدم که او در واقع انسان خوب و کارگر سخت‌کوشی است.

نحوه فکر کردنم را عوض کردم و هر وقت که سرش شلوغ بود، به او پیشنهاد کمک کردن می‌دادم. یک بار او باید برای بیشتر از ۵۰۰ مشتری، اطلاعات حساب ارائه می‌داد. ما با هم کار کردیم و کار به سرعت انجام شد. بعد از آن او تمایل بیشتری داشت که با من ارتباط برقرار کند.

هنوز مردد بودم که با او درباره فالون دافا صحبت کنم تا اینکه او درصدد بود برای شغل دیگری از آنجا برود. موضوع را مطرح کردم و او موافقت کرد تا از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شود و به‌یاد داشته باشد که فالون دافا خوب است.

تمام همکاران ما باید درباره حقایق دافا بدانند

هنگامی که مدیر جدیدی برای بخش ما تعیین شد، متوجه شدم که او تحت تأثیر تبلیغات حزب کمونیست چین، فریب خورده است. بنابراین در گفتن حقایق فالون دافا به او عجله نکردم. هر زمان که می‌توانستم در کارهایش به او کمک می‌کردم. او گفت که مرا برای ترفیع شغلی توصیه کرده بود و پیش رئیسش مرا تحسین می‌کرد.

آن زمان بود که جرأت پیدا کردم با او درباره فالون دافا و اهمیت خروج از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن، صحبت کنم. او موافقت کرد که از ح.ک.چ خارج شود.

نمی‌خواستم هیچ یک از کارمندان را ازدست بدهم. بنابراین لیستی از افرادی را که هنوز باید درباره فالون دافا با آنها صحبت می‌کردم، تهیه کردم. اکثر آنها از ح.ک.چ خارج شدند، اما متأسفانه، تعدادی از آنها قبل از اینکه فرصتی داشته باشم با آنها صحبت کنم، شرکت را ترک کردند.

.یک فکر میتواند به رنج و محنتی منجر شود

من صبح‌ها تمرین‌ها را انجام می‌دهم و فا را مطالعه می‌کنم، افکار درست می‌فرستم یا در وقت ناهار، درباره فالون دافا به مردم می‌گویم. آخر هفته‌ها برای روشن کردن حقایق دافا بیرون می‌روم یا در خانه روی پروژه‌های دافا کار می‌کنم.

کار مرا مشغول کرده است و اغلب سایر تمرین‌کنندگان دیگر را نمی‌بینم. یک بار، تمرین‌کننده‌ای به من گفت که خیلی مشغول به‌نظر می‌رسم و من تأییدش کردم. در چند روز بعد، حقیقتاً خیلی سرم شلوغ شد. بیش‌ازحد خسته بودم که فا را به خوبی مطالعه کنم، بخوبی افکار درست بفرستم یا درباره فالون دافا به مردم بگویم.

زندگی‌ام پرمشغله شد، چون پذیرفته بودم که سرم شلوغ است. غرور در کارم و ذهنیت خودنمایی سبب شد که وظایفی فراتر از ظرفیتم را بپذیرم. وقتی متوجه این موضوع شدم، فقط وظایفی را برعهده گرفتم که می‌توانستم اداره کنم.

به محض اینکه نگرشم را درباره کار تغییر دادم، این رنج و محنت به پایان رسید و توانستم هر چیزی را که یک تمرین‌کننده دافا باید انجام بدهد، به خوبی انجام دهم.

هنوز وابستگی‌های زیادی هستند که باید آنها را رها کنم. برای مثال باید فا را با پشتکار مطالعه کنم و تمرین‌ها را بیشتر انجام دهم. این پایه و اساس آن است که بتوانم در گفتن حقایق فالون دافا به مردم و فرستادن افکار درست خوب عمل کنم.