(Minghui.org) من تحت تأثیر مقاله اخیر مینگهویی با عنوان "تمرین‌کنندگان فالون دافا در چشم یک موجود روشن‌بین" قرار گرفتم، چراکه کمبود باور قوی به استاد و دافا، همان‌طور که آن موجود روشن‌بین اشاره کرده بود، درخصوص من نیز وجود داشت. این مسئله باعث شد که درباره وضعیت تزکیۀ خودم تأمل کنم.

اگر از من پرسیده شود که آیا به استاد و دافا باور دارم یا نه، قطعاً می‌گویم "بله، باور دارم!" همانطور که معتقدم بسیاری از تمرین‌کنندگان نیز همین را می‌گویند، اما زمانی که در واقعیت با آزمایش‌ها و سختی‌ها در زندگی روزانه مواجه می‌شوم، می‌لغزم.

برای مثال، زمانی که کارمای بیماری را تجربه کردم، در ابتدا با آن به‌عنوان آزار و شکنجه، مداخله و توهم برخورد می‌کردم. من از به‌رسمیت شناختن یا جدی گرفتن آن خودداری ‌کردم. با گذشت زمان، افکار منفی‌ام ظاهر شد و درباره این فکر کردم که آیا این "بیماری" بیشتر رشد خواهد کرد و اینکه چرا بعد از فرستادن افکار درست، آزمودن راه‌حل‌های نیک‌خواهانه با نیروهای کهن و نگاه به ‌درون از بین نرفته است.

بعد از چند سال داشتن این کارمای بیماری، باورم به استاد و دافا شروع به ازبین رفتن کرد. معتقد بودم ازآنجایی‌که مشغول انجام سه ‌‌کار بوده‌ام، تمرین‌کننده‌ای کوشا درنظر گرفته می‌شوم. بنابراین چرا "بیماری‌ام" از بین نرفته است؟

گاهی اوقات فکر می‌کردم کارمای بیماری‌ام می‌بایست بعد از داشتن افکار درست و انجام امور در ‌راستای فا ازبین می‌رفت. به‌نظر می‌رسید چون به‌دنبال خلاص شدن از کارمای بیماری‌ام بودم، کارها را به‌خوبی انجام می‌دادم. به‌منظور برطرف شدن کارمای بیماری‌ام به‌درون نگاه می‌کردم. اما آن کارگر نبود. اگرچه حتی انبوهی از وابستگی‌هایی که باید ازبین می‌رفت را پیدا کرده بودم، اما مشکل اساسیِ باور نداشتن به استاد و دافا را حل و فصل نکرده بودم.

درحالی‌که طی شانزده سال گذشته از آزار و شکنجه، بارها لغزیده بودم، خسته شده بودم. گاهی اوقات فکر می‌کردم: "استاد مدت‌ها پیش بیان کردند که این آزار و شکنجه به‌زودی پایان خواهد یافت. ما در آخرین مرحله از صحنه نهایی هستیم، اما هیچ نشانه‌ای از فروپاشی ح.ک.چ نمی‌بینم." این آزار و شکنجه هنوز ادامه دارد و هنوز برای تمرین‌کنندگان در چین بسیار خطرناک است.

تحت فشار زیادی بودم. نمی‌خواستم در انجام سه‌‌ کاری که استاد از ما خواسته‌اند انجام دهیم، عقب‌ بیفتم، اما هنوز می‌ترسیدم که تحت آزار و شکنجه قرار گیرم. درنتیجه کاملاً مشتاق به انجام سهم و وظیفه خود در برخی از پروژه‌های دافا نبودم. کوشا به‌نظر می‌رسیدم، اما شین‌شینگم رشد نمی‌کرد. احساس می‌کردم که حتی کمی پیشرفت سخت است و اغلب در انجام کار روشنگری حقیقت منفعلانه عمل می‌کردم.

وقتی تمرین‌‌کننده‌ای پرسشی درباره این مسئله مطرح می‌کرد، به او می‌گفتم: "مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد، به دافا باور دارم." در اعتقادم محکم و استوار به‌نظر می‌رسیدم، اما این از روی درک منطقی و عمیقم از فا نبود.

درست شبیه موردی بود که آن موجود روشن‌بین اشاره می‌کرد: برخی از افراد به‌ظاهر در رفتار، کوشا به‌نظر می‌رسند، اما صرفاً برای نشان دادن به دیگران است. زمانی که تمرین‌کننده‌ای چنین فکری را در خود نگه می‌دارد، چطور می‌توانیم انتظار داشته باشیم که مورد مداخله نیروهای کهن قرار نگیرد؟

مهم نیست که چقدر کار می‌کنیم یا چند بار فا را خوانده‌ایم، این معادل رشد و بهبود استوار در تزکیه‌مان نیست. آنچه که اساسی است، مسئله باور به استاد و دافا است.

آن موجود روشن‌بین با باور ۱۰۰ درصد در مدرسه تزکیه‌اش، با سختی‌ها برخورد می‌کرد. چرا ما نمی‌توانیم به استاد نیک‌خواه‌مان و فای این جهان، باور ۱۰۰ درصد داشته باشیم؟ اگر این مشکل اساسی را حل و فصل نکنیم، قادر نخواهیم بود شین‌شینگ‌مان را رشد دهیم.

تزکیه موضوعی جدی است. هرچه به پایان نزدیک‌تر می‌شویم، باید الزامات بالاتری را برآورده سازیم. آزمون باور به استاد و فا تا آخرین لحظه از تزکیه‌مان با ما همراه خواهد بود. تا زمانی که بتوانیم به‌طور محکم و استوار به استاد و دافا باور داشته باشیم، می‌توانیم هر مشکلی را در تزکیه حل و فصل کنیم و هیچ‌چیزی قادر نخواهد بود مسیرمان را مسدود کند.

مطالب بالا براساس درک محدودم است. لطفاً به هر چیز نامناسبی اشاره کنید.