(Minghui.org) هنگامی که در سال ۱۹۹۶ تمرین فالون دافا را شروع کردم، معنای زندگی را دریافتم و فهمیدم چرا باید فرد خوبی باشم. دیگر بیمار نبودم و به فرد شادی تبدیل شده بودم.
در سال ۲۰۰۴ بازنشسته شدم، به زادگاهم بازگشتم و یک گروه مطالعه فا را راهاندازی کردم. قبل از این، عادت داشتم به تنهایی فا را مطالعه کنم و فکر میکردم که بسیار خوب تزکیه کردهام.
از ارتباط با همتمرینکنندگان، دریافتم که خودخواه، سرد و گوشهگیرم و تمایل دارم که تلاش کنم از خودم محافظت کنم، درحالیکه همتمرینکنندگان بامحبت و نیکخواه بودند و همیشه لبخند به لب داشتند. این گروه از تمرینکنندگان همان سرزمین پاک بودند و از هرگونه خودخواهی، نادرستی و عدم صداقت، شرارت و رفتارهای ریاکارانه که در مردم عادی یافت میشود، عاری بودند.
میدانستم استاد اینگونه نظم و ترتیب داده بودند تا بتوانم در یک محیط تزکیه حقیقی رشد کنم.
زمانهایی بود که نمیتوانستم درک کنم آنها درباره چه چیزی صحبت میکردند. اشاره میکردند که تمرینکنندگان وقتی تحت آزار و اذیت حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) قرار داشتند، در حبس شکنجه شدند، اما همچنان مصمم بودند که تزکیه کنند. آنها درباره مسائل بسیار زیادی صحبت میکردند، بهعنوان مثال درباره زمانی صحبت میکردند که بهمنظور دادخواهی برای فالون دافا به میدان تیانآنمن رفته بودند.
ماجراهای آنها برای من شبیه افسانه بودند. دریافتم که باید همگام با آنها حرکت کنم تا عقب نمانم و یک مرید دوره اصلاح فا باشم.
تولید مطالب دافا آسان نیست
تمرینکنندهای در سال ۲۰۰۵ از من خواست که یک دستگاه فتوکپی کوچک بخرم. بعد از اینکه آن را راهاندازی کردم، یک نسخه رنگی از هفتهنامه مینگهویی چاپ کردم.
نمیدانستم چرا قبلاً به مردم کمک نکرده بودم تا فا را کسب کنند. چرا اشتیاق انجام این کار را نداشتم؟ به درون نگاه کردم و دریافتم که خودخواه و فاقد نیکخواهی بودم. کلمات استاد قلبم را تحت تأثیر قرار داد و کمک کرد بهتر درک کنم که چه انتظاری از من میرفت.
استاد بیان کردند:
«هر کسی کاملاً به میل خود میآید، و هرکسی میخواهد فا را مطالعه کند و افراد بیشتری را قادر سازد که از آن نفع ببرند. این دلیل آن است که چرا شما این کار را به واسطه اشتیاق خودتان انجام میدهید.» («سخنرانی برای برخی از افراد مسئول مرکز دستیاری از سراسر کشور»)
مطالب دافا را تهیه و آنها را با همتمرینکنندگان به اشتراک گذاشتم. بهنظر میرسید که کامپیوتر و چاپگرم میدانستد که چه کاری را باید انجام دهند. یک روز هد مغناطیسی چاپگرم را تمیز کردم و از آن روز به بعد چاپگرم این کار را خودبهخود انجام میداد. چند بار اتفاقات مشابهی را تجربه کردم و فکر میکنم آنها معجزه بودند.
برخی از تمرینکنندگان کامپیوتر داشتند، اما نمیدانستند که چطور با آنها کار کنند. نحوه استفاده از آنها را به آنان آموزش دادم و درخواست کردم که چاپگر خریداری کنند یا برای کسانی که توانایی مالی نداشتند، چاپگر خریدم. همه چیزهایی را که برای تولید مطالب دافا نیاز بود، به آنها آموزش دادم.
بهتدریج، تمرینکنندگان بیشتر و بیشتری مکانهایی را برای تهیه مطالب مربوط به فالون دافا و آزار و شکنجه راهاندازی کردند. به تمرینکنندهای که میترسید با خانوادهاش مشکل پیدا کند، کمک کردم. بعد از اینکه با هم صحبت کردیم، هرچیزی را که برای تولید مطالب دافا نیاز بود، خریداری کرد. همدیگر را کمک و تشویق کردیم. او بر خیلی از مشکلات غلبه کرد و توانست ترس را رها کند.
این تمرینکننده سابقاً به سایر همتمرینکنندگان متکی بود تا مطالب دافا را جهت توزیع برای او فراهم کنند. وقتی آنها را توزیع میکرد مثل این بود که صرفاً وظیفهای را انجام میدهد، بجای اینکه حقیقتاً بخواهد مردم درباره دافا بشنوند. با درگیر شدن خودش در تولید مطالب دافا متوجه شد که تهیه جزوهها و فلایرها آسان نبود و اینکه بعضی از تمرینکنندگان مجبور بودند بهمنظور خرید مواد لازم برای تولید مطالب دافا، صرفهجویی کنند. او متوجه شد که تمرینکنندگان بهمنظور تهیه مطالب دافا برای او، چقدر فداکاری کرده بودند.
رها شدن از ترس
استاد بیان کردند:
«تمامی مریدان دافا، شاگردان جدید و قدیمی هر دو، باید دست به کار شوید و بهطور جامع روشنگری حقیقت را شروع کنید. این مخصوصاً برای مریدان دافا در سرزمین چین اینچنین است: هر شخصی باید بیرون بیاید و حقیقت را آشکار کند، آن را به هر دشت و دره، کوه و تپه بیاورید و جاییکه مردم وجود دارند، حتی یک منطقه را هم از قلم نیندازید.» (وابستگیهای بشری را رها کنید و مردم دنیا را نجات دهید)
کلمات استاد در قلبم نشست و دریافتم که چقدر برای یک تمرینکننده مهم است که درباره فالون دافا و آزار و شکنجه به مردم بگوید. این چیزی است که تمرینکنندگان باید انجام دهند. اما میترسیدم که با غریبهها درباره دافا صحبت کنم، بنابراین مقالههای وبسایت مینگهویی را خواندم و پاراگرافهایی را که فکر میکردم میتوانند برایم مفید باشد، ازبر کردم.
گاهی اوقات وقتی درباره دافا با مردم صحبت میکردم، از گوش دادن امتناع میکردند و نمیدانستم چه کار کنم. در یک کنفرانس تبادل تجربه شرکت کردم و در آنجا اصول پایهای صحبت کردن با مردم را آموختم.
دلیل این نبود که نمیدانستم چگونه با مردم صحبت کنم، بلکه قلبی خالص نداشتم و قصد و نیتم نجات مردم نبود. بنابراین شروع کردم به روشنگری حقیقت برای افرادی که نمیشناختم. این کمک کرد که از ترس رها شوم.
ما تمرینکنندگان بهمنظور اینکه به یکدیگر کمک کنیم، با یکدیگر همکاری کردیم. تصمیم گرفتیم که بهصورت دونفره کار کنیم، یکی از ما درباره دافا صحبت میکرد، درحالیکه دیگری افکار درست میفرستاد. اینگونه با یکدیگر همکاری میکردیم. این کمک کرد و بعد از مدتی این توانایی را بهدست آوردیم تا به تنهایی بیرون برویم.
تمرینکننده مسنی به من گفت وقتی درباره دافا روشنگری حقیقت میکند، مردم از گوش کردن به او امتناع میکنند. هیچ یک از افرادی که با او صحبت کرده بود، از حزب کمونیست چین کنارهگیری نکرده و بعضی ترسیده بودند که به صحبتهایش گوش دهند. او نمیدانست چگونه پیشرفت کند.
میخواستم به او کمک کنم، اما متوجه شدم که ذهنیت خودنمایی داشتم و فکر میکردم از او بهتر تزکیه کردهام. قبل از اینکه بتوانم به او کمک کنم، باید این ذهنیت خودنمایی ازبین میرفت. بنابراین آرام شدم و تجربهام را با او درمیان گذاشتم. او گوش داد و توانست به خیلی از مردم کمک کند تا از ح.ک.چ کنارهگیری کنند.
استاد به تمرینکنندگان تواناییها را عطا میکنند
در سال ۲۰۱۰ شروع کردم تا ازطریق تلفن همراه حقایق را برای مردم روشن کنم. پیام متنی، پیام صوتی و تصاویری برای مردم ارسال میکردم. برای سایر تمرینکنندگان نیز تلفن همراه خریداری میکردم و به آنها یاد میدادم چگونه از آن استفاده کنند. این کار همیشه آسان نبود و بعضی از تمرینکنندگان قبل از اینکه بتوانند از تلفن همراه استفاده کنند، به کمکهای زیادی نیاز داشتند.
یک شب برفی، من و تمرینکننده دیگری سعی کردیم با استفاده از تلفن همراه درباره دافا به مردم بگوییم. اولین نفر پذیرفت که از ح.ک.چ کنارهگیری کند. آن تمرینکننده از استاد بهخاطر این نجات تشکر کرد. دومین نفر هم بدون هیچ مشکلی از ح.ک.چ کنارهگیری کرد. او مجدداً از استاد تشکر کرد.
این زمان بود که متوجه شدم تفاوتی بین ما وجود دارد. او میدانست این استاد بودند که این توانایی را به او داده بودند تا بتواند وظیفهاش را بهخوبی به انجام برساند. از نفر سوم به بعد، من خالصانه در قلبم از استاد تشکر کردم. آن شب ما به ۸ نفر کمک کردیم تا از ح.ک.چ کنارهگیری کنند.
من بیشترین چیزها را طی آن پروژه بهدست آوردم و یاد گرفتم، چراکه آموختم همه چیز توسط استاد انجام میشود.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود