(Minghui.org) از هشت سال پیش تاکنون فالون دافا را تمرین کرده و از اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری پیروی کردهام. تمامی بیماریهایم، از جمله فشار خون بالا، درمان شدند و با همه افراد در خانوادهام رابطه خوبی دارم.
هفت سال پیش درباره نوهام که فقط هشت سال داشت، تشخیص داده شد که قلبش بسیار بزرگ است. طی هفت سال گذشته، بین بیمارستان و خانه در رفت و آمد بوده و بیشتر پسانداز خانواده صرف هزینه های پزشکی او شده است.
کتاب دافا را برای مطالعه به او دادم. آگاه بود که دافا خوب است اما برای پذیری این روش دست به انتخاب نزد.
در ماه آوریل وضعیت او رو به وخامت گذاشت. شکمش متورم شد و به دلیل نارسایی ارگانهای بدن به بهترین بیمارستان محلی کودکان منتقل شد.
دو هفته بعد شوهرم پس از ملاقات او از بیمارستان به خانه آمد و گفت: «تمام بدنش متورم است. هیچ امیدی برای بهبودی او وجود ندارد.»
به او گفتم که هنوز یک امید برای او باقی است و آن هم یاد گرفتن دافا است. شوهرم موافق نبود و با گفتن حرفهای نسنجیده رفت.
دخترم بعد از ظهر با من تماس گرفت. درحالیکه گریه میکرد از ما خواست که همگی فوراً به بیمارستان برویم.
هنگامی که وارد بیمارستان شدیم، نوهام در بخش مراقبتهای ویژه بود و دخترم آنقدر غمگین و ناراحت بود که حتی قادر به راهرفتن نبود. پزشکان برای نجات نوهام تلاش میکردند. اعضای خانواده از ورود به بخش ممنوع بودند، اما من متوجه شدم که وضعیت بسیار جدی است، بنابراین با آنها صحبت کردم که اجازه دهند او را ببینم.
در اتاقش به او گفتم: «تکرار کن 'فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است. '» سپس افزودم: «دافا برای درمان بیماری نیست. دافا است برای شما است تا به جای خوبی بروی. بیش از حد به بدن فیزیکی توجه نکن.»
نوهام پاسخ مثبت داد. تمام پرسنل درمانی در اتاق حرفهای ما را شنیدند.
دکتر مسئول به دخترم گفت: «ما بهترین سعیمان را کردیم، اما چیزی بیشتر از این نیست که بتوانیم انجام دهیم. بهتر است او را به خانه ببرید. متأسفم که باید به شما بگویم که حتی ممکن است زنده به منزل نرسد.»
یک آمبولانس ما را به خانه برد. در طول مسیر نوهام را تشویق میکردم که به تکرار جمله «فالون دافا خوب است» ادامه دهد.
بیش از ۲۰ نفر از بستگان در اطراف تخت او جمع شده بودند. هنگامی که آنها دیدند که او هنوز بهخاطر مشکل تنفسی نیاز به ماسک اکسیژن دارد، همگی گریه سر دادند. هیچکس امیدی به زنده ماندن او نداشت، بنابرای خودشان را برای مراسم تدفین او آماده کرده بودند.
ناگهان این فکر به ذهنم خطور کرد که باید بگذارم که او به سخنرانیهای استاد گوش دهد.
نوهام طی دو روز گذشته که در بیمارستان بستری بود، قادر به خوردن، نوشیدن، دفع ادرار، و یا حرکات روده نبود. تمام بدنش متورم شده بود. اما درست پنج دقیقه بعد از روشنکردن دستگاه ضبط برای شنیدن سخنرانیهای استاد، معجزهها اتفاق افتادند. او چند بار ادرار کرد. در ساعت نه آن شب، موفق به دفع مدفوع سیاهرنگ شد. در ساعت ۱۰ گفت که احساس گرسنگی میکند. او نصفی از کاسه فرنی را خورد و یک فنجان شیر نوشید.
ابتدا قادر به حرکت نبود. روز بعد، توانست با پای خودش به توالت برود.
به محض اینکه از بستر بیرون آمد، گفت: «من احساس میکنم انگار بلندتر شدم.» مادرش به او گفت که بلندتر به نظر میرسد. نوهام بهطور کامل شفا یافت!
همه اقوام ما شاهد این رویداد بودند. همه، حتی برخی از افرادی که قبلاً دافا را باور نداشتند، اکنون به دافا اعتقاد پیدا کردند.
نگرش شوهرم به دافا کاملاً تغییر کرد. او درحالی که میگفت: «درخصوص آموزش دافا به نوهمان کمک میکنیم» برای تهیه کتابهای دافا به شهرمان برگشت.
مادربزرگ پدری نوهام گفت: «میدانستم دافا خوب بوده و تمرینکنندگان دافا نیز افراد خوبی هستند، اما این یک معجزه بود. اکنون کاملاً دافا را باور دارم. دافا زندگی دوبارهای به نوهام بخشید. میخواهم مقالهای درباره آن بنویسم.»
هنگامی که دخترم به همکارانش گفت که چه اتفاقی افتاد، برای همگی آنها باورنکردنی بود. ازآنجاکه نوهام سالهای بسیاری بیمار بود و وقتی نمیتوانست به مدرسه برود، دخترم اغلب او را به اداره میآورد، همه آنها از وضعیت سلامتی او باخبر بودند. اکنون همگی آنها شاهد شگفتی دافا بودند.
دخترم به مدیرش گفت: «دافا پسرم را نجات داد. میخواهم به تمرین در دافا بپردازم.» مدیرش از او حمایت کرد. اکنون دخترم یک تمرینکننده است!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه مزایای سلامتی