(Minghui.org) گروه مطالعۀ فـای ما حدوداً دو سال پیش راهاندازی شد. اکثریت ما میانسال یا مسن هستیم. برخی تمرینکنندگان قدیمی هستند که بیش از ده سال است تزکیه میکنند؛ تازهواردینی نیز در میان ما هستند که چهار ماه پیش تمرین را شروع کردهاند. اینجا بعضی از ماجراهایمان را نقل میکنم.
برادر و خواهری که بسیار کوشا هستند
دو تمرینکننده مسن داریم که خواهر و برادر هستند. برادر از تمرینکنندگان قدیمی است که دو بار، وقتی با مردم دربارۀ آزار و شکنجۀ فالون دافا صحبت میکزد، بهطور غیرقانونی بازداشت شد. خواهر بزرگترش که هفتاد سال دارد، سابقاً در روستا زندگی میکرد. شوهرش فوت شد و فرزندانش ازدواج کردند. وی با مشاهدۀ تغییراتِ برادرش متوجه شد فالون دافا چقدر شگفتانگیز است و تصمیم گرفت تمرین کند و به شهر ما نقلمکان کرد.
آنها محلی را اجاره کردند و با حقوق ناچیز بازنشستگی برادر زندگی میکنند. پولشان به سختی تا آخر ماه کفایت میکند و بسیار صرفهجویی میکنند.
با اینکه خواهر بهتازگی تمرین را شروع کرده، ولی به خوبی قادر است سختیها را تحمل کند. او کاملاً خود را وقف انجام سه کار کرده است. وی بیسواد بود، اما با کمک برادرش توانست جوآن فالون را ظرف فقط چند روز بخواند!
او میگوید هرچه بیشتر فا را مطالعه میکند، بیشتر احساس میکند چقدر خوششانس بوده که در این دوره پیری فرصت کسب فا را بهدست آورده است. او گفت: "استاد نجاتم دادند. نباید فراموش کنم که استاد چه کاری خواستهاند تا انجام دهیم– نجات دادن موجودات ذیشعور."
علاوه بر مطالعۀ فا و انجام تمرینها، او هر روز برای روشنگری حقیقت بیرون میرود. طی دو ماه اخیر او روزانه بیش از ۱۶ نفر را ترغیب کرده تا حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن را ترک کنند.
یک بار زانویش برای ده روز بهشدت ورم کرد، اما ابداً از بیرون رفتن و گفتگو با مردم درباره فالون دافا دست نکشید و حتی وقتی که پشت پایش بهخاطر ساعتها پیادهروی دچار خونریزی شد، آن را نادیده گرفت و این عبارات را تکرار میکرد: "وقتی تحمل کردن آن سخت است، میتوانی آن را تحمل کنی. وقتی انجام آن سخت است، میتوانی آن را انجام دهی." ( سخنرانی نهم جوآن فالون)
یک بار در پارک به یک مأمور پلیس لباسشخصی برخورد کرد که جیبهایش را تفتیش کرد. او آرامش خود را حفظ کرد و از استاد کمک خواست. لیست اسامی افرادی که از حزب خارج شده بودند در جیبش بود، اما مأمور پلیس آن را پیدا نکرد.
برادر هر روز ساعت ۳:۴۰ صبح برای انجام تمرینها بیدار میشود. هر روز صبح بعد از مطالعۀ فا، صبحانۀ مختصری میخورد، برای روشنگری حقیقت بیرون میرود و تا عصر به این کار میپردازد. او سایر سخنرانیهای استاد و مقالات مینگهویی را میخواند و هر ساعت افکار درست میفرستد. او میتواند هر روز دستکم ۲۰ تا ۳۰ نفر را به خروج از حزب ترغیب کند و به خانه نمیرود مگر اینکه به این حد نصاب برسد.
همتمرینکنند گان اظهار میکنند از چند ماه پیش که او به منطقۀ ما آمده تاکنون، به بیش از ۵۰۰۰ نفر کمک کرده تا ح.ک.چ را ترک کنند. بهطور کلی طی این سالها او به بیش از ۵۰ هزار نفر کمک کرده تا از حزب و تشکیلات وابسته به آن کنارهگیری کنند.
خانم ژانگ : سرشت قلب و ذهنم را بهبود بخشیدم
خانم ژانگ ۶۵ ساله، پنج سال است که فالون گونگ را تمرین میکند. او شخصاً تجربیات تزکیهاش را بیان میکند:
بعد از سه ماه تزکیه، فقط میتوانستم برای پنج دقیقه مدیتیشن نشسته را انجام دهم، زیرا تحمل درد برایم سخت بود. یک روز همسایهام ناگهان عصبانی شد و شروع به ناسزا گفتن به من کرد. فکر کردم: "من یک تمرینکنندۀ دافا هستم، استاد گفتهاند. وقتی درگیری پیش میآید نباید مانند مردم معمولی رفتار کنیم، نباید تلافی کنیم؛ دعوا کرده یا بددهنی کنیم." با اینکه با خونسردی و معقولانه با وی رفتار کردم، اما بازهم ناراحت بودم. آن روز دیرتر، فا را مطالعه کردم و توانستم آن حس را رها کنم و آرام بگیرم.
صبح روز بعد توانستم بهمدت ۵۰ دقیقه در مدیتیشن بنشینم. احساس بسیار شگفتانگیزی داشتم. فهمیدم استاد درحال تشویق من هستند و اشک از چشمانم جاری شد. قدردانیام از استاد ورای وصف کردن بود.
یک همسایۀ مسن اغلب از من درخواست میکند در کارهای خانهاش به او کمک کنم و من همیشه در کمک به او حاضرم. با تمام همسایگانم به خوبی کنار میآیم. وقتی آنها میبینند که تمرینکنندگان دافا افراد خوبی هستند، میفهمند که آزار و شکنجه اشتباه است.
بعد از شش ماه تمرین متوجه شدم که هدف واقعی از زندگی بازگشت به خود واقعی اولیه است و اینکه باید شهرت، ثروت و احساسات را سبک گرفت. در آن موقع با یک آزمون سخت شینشینگ مواجه شدم. همسرم از دنیا رفت و ارثیه ای حدود یک میلیون یوآن برایم باقی گذاشت. اما پسرم میخواست آن را تصاحب کند و درخواستهای غیرمنطقی از من میکرد.
در ابتدا میخواستم از پسرم شکایت کنم. بعد تعالیم استاد را بخاطر آوردم: "دارائیهای مادی با تولد بههمراه نمیآیند، بعد از مرگ نیز آنها را بههمراه نخواهید برد..." ( سخنرانی نهم جوآن فالون)
با خواهرم که او نیز فالون دافا را تمرین میکند، صحبت کردم و از شکایت علیه پسرم منصرف شدم. این آزمون را به خوبی پشت سر گذاشتم.
پسرم به جای دیگری نقلمکان کرد. اغلب برای دیدار من میآمد و بهخاطر گذشته بسیار خجالتزده بود. اگر فالون دافا را تمرین نکرده بودم، مطمئناً این جریان را به این خوبی اداره نمیکردم.
خانم لی : خروج علنی از حزب در محل کار
خانم لی ۷۷ ساله، تمرینکنندهای قدیمی است. او اخیراً به گروه مطالعۀ ما ملحق شد. برای او خیلی سخت بود که از موانع روشنگری حقیقت بهصورت رودررو، بگذرد. مداخلاتی نیز از طرف خانوادهاش برایش پیش آمد.
بعد از پیوستن به گروه مطالعۀ فا و مطالعۀ بیشتر به تنهایی، ترتیبی برای مراقبت از همسر بیمارش داد تا بتواند برای روشنگری حقیقت بیرون برود. در آغاز او با خانم ژانگ در پارک همکاری میکرد. وقت خانم ژانگ حقیقت را برای مردم روشن میکرد، او افکار درست میفرستاد و اسامی افرادی را که از حزب خارج میشدند، یاددات میکرد.
طی دو هفته آنها هشتاد و پنج نفر را به کنارهگیری از حزب و تشکیلات وابسته به آن، ترغیب کردند. بعد از آن خانم لی برای اولین بار به تنهایی به پارک رفت. او مرد مسنی را همراه نوهاش دید و به سادگی او را ترغیب کرد تا حزب را ترک کند. او متوجه شد این تشویقی از طرف استاد است و اینکه او باید پشتکارانه تعداد بیشتری از مردم را نجات دهد.
خانم لی پس از پیوستن به گروه مطالعۀ فا گفت، احساس میکند پر انرژیتر شده است. مردم معمولاً از او میپرسند: "چگونه میتوانی اینقدر سریع راه بروی؟" قبلاً بالا رفتن از پل گذر عابر پیاده برایش سخت بود، زیرا پلهها بیشازحد بلند بودند، اما اکنون میتواند بهسرعت از پلهها بالا برود. او هر روز با خوشحالی حقایق فالون دافا را بهصورت رودررو برای مردم روشن میکند. او اکنون بیست سال جوانتر بهنظر میرسد.
خانم لی بهعنوان یک آموزگار سالها پیش به حزب پیوسته بود و حتی "یک عضو ردهبالای حزب" محسوب میشد. بهخاطر اینکه در گذشته از روی جهل و نادانی جوانان را با فرهنگ حزب کمونیست مسموم کرده، اغلب خودش را سرزنش میکند. سایر تمرینکنندگان در اوایل سال ۲۰۰۵ به او کمک کردند تا با استفاده از اسمی مستعار از حزب خارج شود، اما او همچنان از روی ترس حق عضویت در حزب را میپرداخت.
مقالهای در مینگهویی منتشر شد دربارۀ اینکه چگونه بدن بعضی از تمرینکنندگان هنوز تاحدی توسط شیطان کنترل میشدند و برخی نمیتوانستند خود را آزاد کنند و تمرینکنندگان مشخصی جان خود را ازدست دادند. با مطالعه این مقاله، خانم لی به خود آمد.
او به محل کارش رفت و به رئیسش گفت: "من رسماً از حزب خارج میشوم. دیگر در هیچ یک از فعالیتهای حزب شرکت نخواهم کرد. اکنون پیر هستم و باید از همسرم مراقبت کنم." او فارغ از هرگونه ترس و نگرانی و بسیار خونسرد بود. از آن زمان تاکنون محل کار سابقش دیگر از وی درخواست نکرده تا حق عضویت در حزب را پرداخت کند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه