(Minghui.org) ادامه از قسمت ۲
نویسنده در اولین و دومین قسمت شرح میدهد که وقتی بهدلیل باورش به فالون دافا در اردوگاه کار اجباری حبس بود، چطور محیط را تغییر داد. او با همه اطرافیانش چه نگهبانان و چه زندانیان، با نیکخواهی و مهربانی رفتار میکرد. بدین ترتیب او توانست ترس را تزکیه کند و مانع از این شود که سایرین با ارتکاب جرم علیه دافا به خودشان آسیب برسانند.
مصمم به تغییر محیط
وقتی ابتدا وارد آن اردوگاه کار اجباری شدم، برایم سخت بود محیط را تغییر دهم، اما مصمم شدم که این کار را انجام دهم.
استاد بیان کردند:
"مادامی كه شما، مریدان دافا كارها را بهدرستی انجام میدهید، محیط اطراف خود را دگرگون كرده و مردم را متحول خواهید كرد." ("آموزش فا در سن فرانسیسكو، ۲۰۰۵")
اکثراً از تمرینکنندگان خواسته میشد که چوب کبرتها را داخل جعبههای چوب کبریت قرار دهند و سهمیه روزانهمان هزاران جعبه در روز بود. زمانی که سهمیهمان را برآورده نمیکردیم، مجبور بودیم ساعتهای اضافی در شب کار کنیم.
چطور میتوانستم به فا اعتبار ببخشم، آزار و شکنجه را افشا کنم و همزمان سهمیه کار اجباریام را انجام دهم؟
یک شب که مجبور بودم در یک شیفت اضافه کار کنم، بهطور ناگهانی عبارات "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است" را دیدم که روی قوطی کبریتها میدرخشیدند. استاد راه حل را به من نشان دادند.
روز بعد، سازماندهی کردم که بیش از ده تمرینکنند عبارات "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است را داخل جعبههای کبریت بنویسند و ما این کار را برای بیش از ۱۰ روز انجام دادیم.
زمانی که مدیر کارخانه جعبههای چوب کبریت برای جمعآوری جعبهها آمد و آنها را برد، کسی پیامهای فالون دافا را داخل جعبهها پیدا کرد و مدیر کارخانه بازداشت شد.
رؤسای اردوگاه کار اجباری دستور دادند که دستخط آن تمرینکنندگان بررسی شود. میدانستم که همه چیز تحت کنترل استاد است، بنابراین به همتمرینکنندگان گفتم که ابداً نترسند و این آزار و شکنجه را با افکار درست نفی کنند. نگهبانان بهمدت دو روز تحقیق کردند، اما نتواستند دقیقاً تمرینکنندهای که مسئول این جریان بود را شناسایی کنند.
مدیر کارخانه گفت که دیگر با این اردوگاه کار اجباری کار نمیکند، اگرچه سود زیادی از آن کار اجباری نصیبش شده بود. بعد از اینکه او از بازداشتگاه آزاد شد، برای مشتریانش درباره این حادثه توضیح داد و از آنها عذرخواهی کرد. این اتفاق باعث شد مردم متوجه شوند که چطور تمرینکنندگان دافا برای انجام کارهای بردهوار بکار گرفته میشوند.
چوبهای غذاخوری، وسیلهای دیگر برای ارسال پیامهای فالون دافا
بعداً آن اردوگاه کار اجباری دستور تولید پوشش چوب غذاخوری را صادر کرد، بنابراین زندانیان و تمرینکنندگان مجبور بودند برای چوبهای غذاخوری یکبار مصرف، پوششهای کاغذی تولید کنند. ما مجبور بودیم برای بیش از ۱۰ ساعت در روز کار کنیم و حتی بعد از توالت رفتن برای شستن دستمان، زمان نداشتیم.
فهمیدم که این بار باید چه کاری انجام دهم. اما بعد از اتفاق جعبههای چوب کبریت، همه تمرینکنندگان بجز یکی از آنها، ترسیده بودند و از کمک کردن خودداری میکردند. بنابراین من و یک تمرینکننده دیگر عبارات "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است" را روی هزار پوششِ چوب غذاخوری نوشتیم و آنها را در جعبههای مختلف قرار دادیم.
بعد از این ماجرا کارخانه چوب غذاخوری، دیگر به آن اردوگاه سفارش کار نداد. آنها طی جلسهای اعلام کردند که کسی در قرارداد چوب غذاخوری کارشکنی کرده است.
زندانیان بعد از شنیدن اینکه اردوگاه، دیگر سفارشی برای تولید چوب غذاخوری دریافت نکرده است، هیجانزده شدند. وقتی متوجه شدند که نداشتن سفارش، بهدلیل کار تمرینکنندگان بوده، همگی به این نتیجه رسیدند که دافا واقعاً شگفتانگیز است.
کیسههای سیب
دو ماه بعد، اردوگاه کار اجباری سفارشی برای ساختن کیسههای ویژۀ حمل سیب دریافت کرد. ما مجبور بودیم حروف چینی "برکت" و "تولدت مبارک" را روی آن کیسهها بچسبانیم.
این فرصت خوبی برای من بود. عبارات "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است" را روی سمت دیگر کیسهها نوشتم و سپس سوراخهای پیوستهای روی آن عبارات دوختم.
ازآنجاییکه سرپرستها کار ما را تحتنظر داشتند، از استاد خواستم پوشش محافظی اطراف من قرار دهند و به آنها اجازه ندهند که مرا ببینند. کاملاً مطمئن بودم که سرپرستها مرا مورد بررسی قرار نمیدهند، بنابراین به آسانی این عبارات را نوشتم و سوراخهایی را دوختم. ۲۰۰ عدد از چنین کیسههایی را درست کردم.
همچنین آن کیسهها را با سایر کیسهها مخلوط کردم. این فکر درست را فرستادم که کیسهها صحیح و سالم از اردوگاه خارج خواهند شد و آن سیبها بهخوبی رشد خواهند کرد. بازرس تولید، کیسهها را بررسی کرد و متوجه هیچگونه مشکلی نشد.
پس از آن، در طول روز جشنواره نیمه پاییز، یک مأمور پلیس و یک کشاورز درحالیکه کیسههای سیب را در دست داشتند، به اردوگاه آمدند تا خواستار توضیحی شوند. آنها عبارات "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است" را روی سمت دیگر کیسهها، همچنین کلمه "برکت" را روی یک سمت یافته بودند. بدین ترتیب اردوگاه مجبور شد مقداری از پول را بازگرداند.
رؤسا درباره این حادثه تحقیق کردند، اما نتوانستند هیچ فردی را بهعنوان مسئول این کار بیابند، چراکه آن کلمات دوخته شده بودند و دستنوشته نبودند.
رها کردن تولید دستکشهای انگشت
در بهار سال بعد اردوگاه کار اجباری سفارش بزرگی برای ساخت دستکشهای انگشت میکروکامپیوتر دریافت کرد. از این فرصت استفاده کردم و از سه تمرینکننده خواستم تا عبارات "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است" را روی آن دستکشهای انگشتی بنویسند و هرکدام از آنها را طوری رول کنند که مانند بقیه بهنظر برسند.
سپس این دستکشها به استانهای مختلف ارسال شدند. دو منطقه متوجه این عبارات شدند و کالاها را بازگرداندند.
رؤسای اردوگاه کار اجباری کالاهای مرجوعی را ازبین بردند و دستور دادند تعدادی کالای جدید بسازیم. این بار آنها روش جدیدی را بکار بستند: ما را به گروههای سه نفره تقسیم کرده و هر گروه را شمارهگذاری کردند. اگر کالاها بازگردانده میشدند، آنها با بررسی شماره، متوجه میشدند که چه گروهی آن کالاها را ساخته است.
آن شب نتوانستم بخوابم. درنهایت به راهی فکر کردم و از چند تمرینکننده خواستم تا ساعتهای اضافی در شب کار کنند و عبارات "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است" را روی صدها دستکش انگشت بنویسند. در طول زمان استراحت ناهار، تعدادی از آنها را در کارتن هر گروه قرار دادم. محصولات نهایی به سایر استانها ارسال شدند، اما طولی نکشید که برگردانده شدند. مأموران اردوگاه کار اجباری کارتنها را بررسی کردند و دستکشهای انگشتِ شامل آن عبارات را در همه کارتنها یافتند، بنابراین نتوانستند بفهمند چهکسی این کار را انجام داده است.
آن اردوگاه کار اجباری برای جبران خسارات مالی، قراردادی را امضاء کرد، مبنی بر ساخت دستکشهای انگشت برای صادرات به آلمان. سفارش کوچکی بود، اما سود بالایی داشت. این بار روی آن دستکشهای انگشت به انگلیسی نوشتم: "فالون دافا عالی است." آن کالاها قبل از ترک چین مورد بررسی قرارگرفتند و بازهم به اردوگاه کار اجباری برگردانده شدند. این آخرین باری بود که آن اردوگاه برای ساخت دستکش انگشت سفارش دریافت کرد.
مصادره کتابهای آموزشی که بدون اجازه مؤلف چاپ میشدند
آن اردوگاه کار اجباری سفارشی برای درست کردن کتابهای درسی بدون اجازه مولفش دریافت کرد. سفارش بزرگی بود و سود خوبی با خود داشت. مأموران از ترس ایجاد هرگونه دردسر و ماجرایی، قلمهای ما را مصادره کردند. اما ازآنجاییکه آن کتابهای درسی قرار بود در سطح گستردهای توزیع شوند، فرصت فوقالعادهای بود تا مردم را از این مسئله آگاه کنیم که تمرینکنندگان فالون دافا در آن اردوگاه درمعرض کار بردهوار اجباری قرار داشتند.
بنابراین کاغذ را به تکههای کوچکی بریدم و پیامهای فالون دافا را روی آنها نوشتم. از چند تمرینکننده خواستم تا آنها را داخل کتابهای درسی قرار دهند.
دو هفته بعد مأموران از اداره تجارت و صنعت به آن اردوگاه کار اجباری آمدند و جلوی تولید این کتابهای درسی را گرفتند.
هنوز هم تعداد زیادی از این کتابهای درسی در آن اردوگاه وجود داشت. آنها اردوگاه را جریمه کردند و رؤسا نتوانستند افراد مسئول این کار را پیدا کنند. آنها هیچ کسی را پیدا نکردند و طولی نکشید که من آزاد شدم.
استاد بیان کردند:
"و برای مریدان دافا در سرزمین اصلی چین حتی بیشتر اینطور است. برای آنها، در وسط شکنجه و آزارِ بهشدت خشن، یک یک افکار و نظرات، بحرانی هستند. اینکه خوب عمل کردهاید یا نه؛ مستعد شکنجه شدن بودهاید یا نه؛ امور را به طور صحیح اداره کردهاید یا نه، و تا چه اندازه شکنجه و آزار شدهاید- تمام اینها مستقیماً به اینکه چگونه مسیرتان را پیمودهاید و چگونه دربارهی امور فکر کردهاید مرتبط است." ("یک مرید دافا چیست")
زمانی که این متن از فا را خواندم، احساس دلگرمی کردم. همیشه میخواستم این آزار و شکنجه را متوقف کنم، اما نمیدانستم باید چهکاری انجام دهم؛ اما در هرصورت مصمم به انجام آن بودم. استاد همیشه اشاراتی به من کردهاند و مسیر راهنمایی را به من نشان دادهاند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.