(Minghui.org)  در سال ۲۰۱۱ به دلیل بیماری‌های بسیاری که مرا عذاب می‌داد، نومید شده بودم. همه‌ چیز زمانی بدتر شد که در اوت ۲۰۱۱ دچار یک حادثه رانندگی شدم. قادر به تحمل وضعیتم نبودم و سعی کردم دست به خودکشی بزنم.

وقتی در سال ۲۰۱۲ فالون دافا را یافتم، همه‌ چیز تغییر کرد.

در برابر آسمان گریستم و کمک خواستم

از سن جوانی، به عفونت مزمن گوش میانی و میگرن مبتلا بودم و برای سال‌های بسیاری آرتریت روماتوئید داشتم. کف دستانم شبیه پای مرغ بود.

درحال بازی بسکتبال در دبیرستان، دانه شنی به داخل چشم چپم افتاد. نتوانستم به‌موقع آن را بیرون بیاورم و بینایی آن چشمم را ازدست دادم.

به‌دلیل پروازهای مکرر کاری، عفونت مزمن گوشم بدتر شد. درنهایت پرده گوشم دچار پارگی شد. تا زمانی که بتوانم برای درمان پرده گوشم به‌انداره کافی پول جمع کنم، سوراخش بیش‌ازحد بزرگ شده بود و دیگر قابل درمان نبود.

نمی‌توانستم صداهای گوش‌خراش یا جیغ و فریادها را تحمل کنم. اگر صدای تلویزیون بالا ‌بود، احساس می‌کردم سرم درحال منفجر شدن است. تقریباً دیوانه می‌شدم.

هر روز صبح سرفه‌های خلط‌دار داشتم و از التهاب گلو رنج می‌بردم.

در سال ۲۰۰۳، زانوها و آرنجم به دلیل آرتروزم متورم شد. نمی‌توانستم به‌درستی راه بروم. مفاصل دست راست و مچ‌هایم پیچ خورده بودند که استفاده از دستانم را مشکل می‌ساخت. برای درمان به سراغ بهترین پزشکان در شانگهای رفتم، اما هیچ کسی نتوانست آن را درمان کند.

همه ‌چیز در اوت ۲۰۱۱ که درگیر یک حادثه اتومبیل شدم، بدتر شد. به‌وسیله سه موتورسیکلت نقش بر زمین شدم. استخوان آرنج، ران و شرمگاهم دچار شکستگی شد و قفسه سینه‌ام از جا بیرون آمد.

تقریباً به‌مدت یک ‌سال فلج شدم. در این درد و رنج طاقت‌فرسا، تصمیم گرفتم دست به خودکشی بزنم، اما تلاشم در این زمینه ناموفق بود.

همانطور که یک روز در تخت دراز کشیده بودم، به سمت پنجره برگشتم، به خورشید خیره شدم و ناله‌کنان با خودم گفتم: "شنیده‌ام که در این جهان خدا، بوداها و موجودات الهی وجود دارند. اگر چنین است، لطفاً خانواده‌ام را نجات دهید. هیچ چیزی در این جهان نمی‌تواند مرا نجات دهد. از شما سپاسگزارم!"

نقطه عطف

دو هفته بعد، دوستم یکی از دوستانش را به منزلم آورد که فالون گونگ را تمرین می‌کرد. ما مکالمه کوتاهی داشتیم و در مدت کوتاهی فهمیدم که فالون گونگ چیست و مقصود از آزار و شکنجه آن چیست. تصمیم گرفتم حزب کمونیست چین را ترک کنم.

آن تمرین‌کننده نسخه‌ای از جلد دوم  جوآن فالون را به من داد و گفت که عبارت "فالون دافا خوب است، حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است" را به‌خاطر بسپارم.

از توصیه آن تمرین‌کننده درخصوص خواندن کتاب و ازبرخواندن روزانه آن عبارات پیروی کردم. به‌تدریج وضعیتم بهبود یافت.

آن تمرین‌کننده گفت: "سایر تمرین‌کنندگان در حال رونویسی و ازبر کردن فا هستند."

من هم روش آنها را دنبال کردم و کتاب‌ها را از آن تمرین‌کننده قرض گرفتم. برای رونویسی کردن مجبور بودم زانو بزنم، چراکه نمی‌توانستم بنشینم.

درحالی از استاد لی، بنیان‌گذار فالون گونگ، کمک خواستم که نمی‌توانستم قلم را در دست راستم بگیرم. هر روز فا را رونویسی می‌کردم، اگرچه حتی انگشت وسطم آسیب دیده بود و درد می‌کرد.

من رونویسی دو کتاب جوآن فالون و فالون گونگ را در عرض چهار ماه به‌اتمام رساندم. از نظر جسمی و روحی احساس کاملاً متفاوتی داشتم.

یک روز خواستم بدون کمک دیگران به توالت بروم. متوجه شدم که خودم می‌توانم به تنهایی از کنار تخت پایین بروم. زمانی که پاهایم در نهایت زمین را لمس کرد، کاسه زانوانم واقعاً درد می‌کرد. احساس ضعف می‌کردم و می‌ترسیدم بر زمین بیفتم، اما خیلی هیجان‌زده بودم که در نهایت توانسته بودم از تخت پایین بیایم.

هر روز می‌ایستادم و به مرور، مدت ایستادنم را افزایش ‌دادم. سخنرانی‌های ضبط شده استاد را دنبال می‌کردم و دست چپم را با کمک دست راستم بالا می‌بردم. اگرچه خیلی درد می‌کرد، اما به مطالعه فا و انجام تمرین‌ها ادامه ‌دادم.

با پشتکار درنهایت توانستم صاف بایستم و به‌راحتی راه بروم. از آن به بعد دیگر هرگز مجبور نبوده‌ام دوباره برای معاینه به بیمارستان بروم. از استاد لی به‌خاطر نجات خودم و خانواده‌‎ام و معنا بخشیدن به زندگی‌ام سپاسگزارم.

از آن زمان تاکنون، با مردم درباره بهبودی معجزه‌آسایم صحبت می‌کنم و این امکان را برایشان فراهم می‌آورم تا بدانند آزار و شکنجه فالون گونگ به‌دست رژیم کمونیست کاری اشتباه است، زیرا آن تمرینی است که زندگی من و بسیاری از افراد دیگر را متحول کرده است. امیدوارم افراد بیشتری مانند من از مزایای این تمرین بهره‌مند شوند.