(Minghui.org)

یک زندگی جدید

بدبختی‌ام پیش از تولد آغاز شده بود. پزشک مادرم پیش از اینکه کسی بداند که باردار است، برایش سولفونامید تجویز کرده بود. من لب‌شکری متولد شدم. زمانی که شش ماهه بودم، در اثر جراحی لبم، دچار خونریزی شدیدی شدم و تقریباً مُردم. همچنین دچار فلج مغزی و تورم عضله قلب بودم. پزشکان به والدینم گفته بودند که نباید عصبانی یا هیجان‌زده شوم. همچنین دویدن، پریدن، یا هرگونه حرکت ورزشی را نباید انجام می‌دادم.

پیش از شروع تمرین فالون دافا، تا حدی ضعیف بودم که نمی‌توانستم راه بروم و والدینم باید مرا حمل می‌کردند.

تمام خانواده‌ام در سال ۱۹۹۶ تمرین فالون دافا را شروع کردند. در مدت کوتاهی تمام بیماری‌هایم به‌طور معجزه‌آسائی ناپدید شدند. برای اولین بار در زندگی‌ام مانند بچه‌های دیگر به مهدکودک رفتم. قادر بودم بدوم، بپرم  با بچه‌های دیگر دوست شوم.

در آن زمان با سایر تمرین‌کنندگان هر روز جوآن فالون و کتاب‌های دیگر دافا را می‌خواندم. می‌توانستم ساعت‌ها در موقعیت لوتوس کامل بنشینم.

سعی کردم از گفته‌های استاد پیروی کنم و شخص خوبی باشم. به‌خوبی می‌دانستم که توسط دافا و استاد زندگی جدیدی به من داده شده است.

نگاه به درون

در ژوئن امسال با خودرویی شدیداً تصادف کردم. با اینکه هیچ جراحتی نداشتم اما یکی از تمرین‌کنندگان به من هشدار داد: «باید به درون نگاه کنی. در تزکیه‌ات مشکل بزرگی وجود دارد.»

برای مدتی طولانی سعی کردم به درون نگاه کنم اما نمی‌توانستم مشکل اصلی‌ام را ببینم. پس از آنکه این موضوع را با سایر تمرین‌کنندگان به اشتراک گذاشتم، متوجه شدم با اینکه هر روز فا را مطالعه می‌کردم اما اجازه نمی‌دادم به قلبم وارد شود.

مشکل را یافته بودم اما نه دلیلش را. فکر کردم شاید به دلیل مشغولیت زیاد در پروژه‌ها بود. بنابراین از تعدادی از آنها خارج شدم.

اما تزکیه‌ام به جای بهبود یافتن، بدتر شد. بیشتر و بیشتر شل شدم و به مرور زمان دیرتر و دیرتر از خواب بیدار می‌شدم. تا ساعت هشت یا نه صبح می‌خوابیدم و نمی‌توانستم در تمرینات صبح شرکت کنم. اما نمی‌دانستم چطور این شرایط را تغییر دهم.

پس از اشاره استاد متوجه شدم که به جای نگاه به درون، به بیرون نگاه می‌کردم. بدون توجه به اینکه چقدر زمان صرف مطالعه فا می‌کردم، کمکی نمی‌کرد، به دلیل تزکیه نکردن شین‌شینگم، با شکست مواجه می‌شدم. خودم را مشغول انجام کارها کرده بودم صرفاً برای اینکه آنها را انجام داده باشم.

استاد بیان کردند:

«حقیقت را به شما بگویم، هیچ کسی نمی‌خواهد تزکیه‌تان موفق شود و هیچ کسی برایش اهمیتی ندارد که تزکیه‌تان چگونه پیش می‌رود. تنها چیزی که نیروهای کهن خواهان آن هستند این است که چیزهایی را که می‌خواهند انجام‌شده ببینند، با موفقیت به انجام برسانند و همه‌اش همین است.» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۵ کرانه غربی»)

وقتی در حال انجام کاری بودم، انجام آن و اینکه ببینم کار کامل انجام شده تنها چیزی بود که برایم اهمیت داشت. وقتی فهمیدم افکارم درست مطابق نیروهای کهن بوده است بسیار متعجب شدم.

اجتناب از رضایت شخصی

پس از نگاه به درون، مشکل دیگری را پیدا کردم. گاهی اوقات وقتی کارها به خوبی پیش نمی‌رفت یا حال خوبی نداشتم، از روش‌های مردم عادی استفاده می‌کردم. به جای اینکه فا را بیشتر مطالعه کنم، فیلم یا تلویزیون نگاه می‌کردم.

متوجه شدم که انجام این کار درست مثل بیمارستان رفتن در زمان احساس بیماری است. با مصرف دارو چیزهای بدی وارد بدن می‌شود و نگاه کردن تلویزیون حتی بدتر است زیرا باعث وارد شدن چیزهای بد به ذهن می‌شود.

سعی کردم برنامه‌های سرگرمی تلویزیون را نگاه نکنم چون می‌دانستم نباید نگاه کنم. اما هنوز در تمنای نگاه کردن آنها بودم. فهمیدم که هنوز خواستار یک زندگی شاد هستم. خصوصاً از تماشای داستان‌های عاشقانه لذت می‌بردم و بدون اینکه متوجه باشم بیشتر و بیشتر لذت‌طلب می‌‌شدم.

پیدا کردن وابستگی بنیادینم

پس از خواندن مقالات مینگهویی درباره پیدا کردن وابستگی‌های بنیادی فردی، شروع کردم به فکر کردن: «وابستگی بنیادی‌ام چیست؟»

در گذشته هرگاه به این سؤال فکر می‌کردم، مغزم خالی می‌شد. این بار مصمم بودم که جواب را پیدا کنم. استاد بیان کردند که هرکسی «وابستگی‌های بنیادین» خودش را دارد. پس حتماً من هم داشتم.

در مقابل عکس استاد ایستادم و از ایشان درخواست کمک کردم.

سپس چشمانم را بستم و از خودم پرسیدم: «چرا درحال تزکیه هستی؟ چرا نمی‌خواهی تزکیه را متوقف کنی و به زندگی یک فرد عادی بازگردی؟»

بارها این سؤال را پرسیدم تا سرانجام پاسخ را شنیدم: «نه، نمی‌خواهم از تزکیه دست بکشم. اگر به زندگی فرد عادی بازگردم، تمام بیماری‌های پدیدار می‌شوند. بدون حفاظت استاد، مجبور می‌شوم در زندگی با هر گونه مشکلی مواجه شوم.»

سرانجام آن را پیدا کردم. به دنبال راحتی و لذت بردن از مزایای دافا، عمیق‌ترین وابستگی‌ام بود. بسیار خجالت‌زده شدم. چطور می‌توانستم با چنین فکر کثیفی با استاد مواجه شوم؟

به این درک رسیدم که در تزکیه باید قلبی پاک داشته باشم. نباید در جستجوی چیزی باشم. نباید به این فکر کنم که چه چیزی بدست می‌آورم یا اینکه در تزکیه‌ام موفق می‌شوم یا نه؟ من یک مرید دافا هستم و آنچه را که استاد از ما خواسته‌اند، انجام می‌دهم.

مصمم هستم بدون جستجوی چیزی آنچه را که باید، انجام دهم تا مطابق با استاندارد فا شوم. آنچه را که استاد از یک مرید راستین دافا انتظار دارند انجام دهم زیرا من یک مرید فالون دافا هستم.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/9/25/159290.html