(Minghui.org) درود استاد محترم! درود همتمرینکنندگان!
تمرینکنندگان در شهر ما تقریباً ده سال است که با استفاده از تلفن همراه به روشنگری حقیقت پرداختهاند. روند این پروژه بدون مشکل و هموار نبوده است، چراکه تمرینکنندگان همیشه بهخوبی با یکدیگر همکاری نمیکنند. اما هرگز چیزی نتوانست با این روشِ مؤثر برای نجات مردم مداخله کند، زیرا ما بهتدریج بدن واحدی را شکل دادیم.
وقتی این قانون صادر شد که همه سیمکارتها باید با استفاده از نام واقعی خریداری شوند، ما بهدرون نگاه کردیم و افکار درست فرستادیم تا مداخلات شیطانی را نفی کنیم. تعداد زیادی کارت خریدیم و تعداد بیشتری از مردم را نجات دادیم. هر ماه تعداد افرادی که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج میشوند، به 20 هزار نفر میرسد.
مطلب زیر تجربیات ما در این زمینه است که چطور تیم کوچک ما همکاری کرد تا حقیقت را برای کارکنان اداره پلیس روشن کند.
روند روشنگری حقایق
مدت کوتاهی پس از اینکه شکایت از جیانگ زمین آغاز شد و تعداد زیادی از تمرینکنندگان بازداشت شدند یا مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، تعدادی از ما گروه کوچکی را شکل دادند.
اگرچه همگی آنها سالهای زیادی در زمینه روشنگری حقیقت از طریق تلفن، تجربه داشتند، اما صحبت با این گروه از مردم که با تبلیغات دروغین مسموم شده بودند، بسیار مشکل بود. فشار بسیار زیادی روی تمرینکنندگان بود. طی این روند آنها سردرد، سرگیجه، حالت تهوع، تنگی قفسه سینه و عدم توانایی برای صحبت کردن را تجربه کردند.
روزها میگذشت. افراد زیادی در اداره پلیس جواب تلفنهای ما را نمیدادند و آنهایی که سه کنارهگیری (خروج از حزب و سازمانهای وابسته به آن) را انجام میدادند، حتی تعدادشان کمتر بود. میدانستیم که باید با رشد شینشینگمان بر این محنت غلبه کنیم، اما به بیرون نگاه میکردیم.
شنیدیم که تمرینکنندگان در منطقهای دیگر بسیاری از مأموران پلیس را ترغیب کردهاند تا از حزب خارج شوند. سعی کردیم از آنها یاد بگیریم. پس از شنیدن تجربیات آنها، به درون نگاه کردیم و متوجه شدیم که در مطالعه فا و فرستادن افکار درست بهخوبی عمل نکردهایم و بهاندازه کافی نیکخواه نبودهایم. بهتدریج توجه بیشتری به این مسائل کردیم.
درحالی که میدیدیم آنها پس از چند کلمه صحبت کردن چگونه مکالمهشان را بهاتمام میرسانند و گوشی را میگذارند، با آنها تعامل کردیم و به این درک رسیدیم که نباید به تعداد افرادی که سه کنارهگیری را انجام میدهند، وابسته باشیم. متوجه شدیم که باید روشنگری حقیقت را کاملاً در اولویت قرار دهیم.
پس از روشنگری حقیقت با هم صحبت میکردیم. آیا شینشینگمان را حفظ کردیم؟ در کجا بد عمل کردیم؟ چگونه باید حرفهایمان را بیان کنیم تا موجودات ذیشعور بتوانند درک کنند؟ درحالی که افکارمان را با هم بهاشتراک میگذاشتیم، طلب شهرت و حسادت ظاهر میشدند. از فا برای هدایت خودمان استفاده میکردیم، بهتدریج بهدرون نگاه کردیم و شینشینگمان را رشد دادیم. نیکخواهتر شدیم و هنگام صحبت با مأموران پلیس، مانند اعضای خانوادهمان با آنها رفتار میکردیم.
طی همین دوره بود که پلیس دست به تحقیقات وسیعی زد. پروژههای روشنگری حقیقت هدف اصلی این تحقیقات بودند. دو تمرینکننده در گروه ما بازداشت شدند. یک مأمور پلیس حتی عکس تمرینکنندهای را به همه جا میبرد تا بتواند آن را بازداشت کند. ماشینهای گشت پلیس همه جا بودند. این جریان وحشتی را در منطقه ما ایجاد کرد.
آن چند روز تحت تعقیب پلیس بودیم. رانندهای که تازه فا را کسب کرده بود، پس از اینکه مورد تعقیب قرار گرفت، دیگر تمایل نداشت کمکی کند. تمرینکننده دیگری که در ابتدا مایل بود در این پروژه شرکت کند نیز دیگر جرأت نمیکرد همکاری کند.
فا را مطالعه میکردیم و افکارمان را بهاشتراک میگذاشتیم. احساس میکردیم چون مسئولیتهای بیشازحد زیادی را بر دوش داریم و سرمان شلوغ است، فشار بیشتری برای شرکت در این پروژه وجود دارد. همگی این فکر را داشتیم که تسلیم شویم و دست از این پروژه برداریم. اما پس از تبادل تجربه، توانستیم افکار درستمان را حفظ کنیم. احساس میکردیم این مأموران پلیس باید نجات یابند، زیرا ح.ک.چ آنها را بهطور عمیق مسموم کرده است. ما باید به استاد و فا باور داشته باشیم و مصرانه به انجام این پروژه ادامه دهیم.
با افکار درست، راننده کوشایی را یافتیم که تمایل داشت هر زمان نیاز داریم به ما کمک کند.
الزامات فا را دنبال کردیم، نظم و ترتیبهای نیروهای کهن را نفی کردیم و با مشکلات و فشار، مخصوصاً فهرست اسامیای که پلیس داشت، مانند توهمات دروغین رفتار کردیم، حتی در روزهای سال نوی چینی این پروژه را متوقف نکردیم.
پس از همکاری بدین طریق برای چند ماه، حدود 450 نفر از مأموران پلیس حقیقت را درک کردند و سه کنارهگیری را انجام دادند که شامل رئیس اداره پلیس، کارکنان دادگاه، دادستانی، اداره پلیس و بازداشتگاه بودند.
از آنهایی که قبلاً تمرینکنندگان را تحت آزار و شکنجه قرار داده بودند، میخواستیم با نام واقعیشان از حزب خارج شوند و آنها را مطمئن میساختیم که نترسند، زیرا افراد زیادی وجود دارند که نامشان مشابه آنها است.
درواقع این گروه از مردم هیچ فرقی با مردم عادی ندارند. فقط به طور عمیقتر مسموم شدهاند و به علایق و منافع خود وابسته هستند. برخی از آنها مطلعتر هستند، درحالیکه سایرین در اعمالشان بیشتر مراقبند. ما معمولاً بهتنهایی حقیقت را روشن میکنیم، اما هنگامی که نیاز به همکاری وجود دارد، کارمان را متوقف میکنیم و باهم افکار درست میفرستیم. یک بار 4 نفر از ما بهنوبت با یک مأمور پلیس صحبت کردند تا اینکه او سرانجام حقیقت را درک کرد و سه کنارهگیری را انجام داد.
در زیر سه نمونه از تلاشهای ما برای ترغیب مردم به سه کنارهگیری آمده است.
نتیجه خوب از همکاری بهعنوان بدنی واحد
ما با رئیس یک مرکز شستشوی مغزی تماس گرفتیم. این مرکز تعداد زیادی از تمرینکنندگان را تحت آزار و شکنجه قرار داده بود. وقتی تماس گرفتیم و شروع به صحبت کردیم او فای استاد را برایمان تکرار کرد، درحالیکه از متن، نقل قول کرده و سعی میکرد از آن علیه ما استفاده کند.
وقتی اشتباه بودن حرفهایش را اثبات کردیم، رنگ واقعیاش را نشان داد. شروع به تکرار وردهایی کرد، گویا تسخیر شده بود و نمیتوانست به زبان عادی صحبت کند. افکار درست فرستادیم و بهنوبت با او صحبت کردیم. او گاهی به زبان بشری صحبت میکرد، ولی وقتی شروع به ورد خواندن میکرد، گوشی تلفن را در وسط قرار میدادیم و با صدای بلند فرمولهای افکار درست را تکرار میکردیم.
احساس میکردیم افکار درستمان به درون میدان بُعدیاش فرستاده میشود و مقدار عظیمی از روحهای سطح پایین که او را کنترل میکردند را ازبین میبرد. این جریان بهمدت یک ساعت طول کشید و یک روز با او تماس گرفتیم. پس از اینکه مکالمهمان تمام شد، متنهایی را از او دریافت کردیم که سعی داشت دوباره ما را «تبدیل» کند.
بعداً یک روز با هم مشوت کردیم و تصمیم گرفتیم دوباره با او تماس بگیریم. او گفت شمارهاش را اشتباه گرفتهایم. افکار درست فرستادیم، درحالیکه تمرینکننده دیگری مجدداً با او تماس گرفت و با نیکخواهی درباره عواقب ادامه دادن به اعمالش با او صحبت کرد. بهتدریج نگرشش عوض شد، زیرا میتوانست احساس کند که آن تمرینکننده بهخاطر او این کار را انجام میدهد.
او گفت: «کار من "تبدیل" کردن مردم است. من دیگر این کار را انجام نمیدهم. اگر هر تمرینکنندهای وارد مرکز من شد، شما باید بلافاصله افکار درست بفرستید. در محدوده تواناییهایم به شما کمک خواهم کرد، هرچند که درباره مشکلات و مسائل بزرگ حرفی برای گفتن ندارم.»
آن تمرینکننده به او توصیه کرد که تزکیه کردن را شروع کند، زیرا او کتابهای دافا را خوانده بود. او هم قول داد این کار را انجام دهد و دوباره از ما تشکر کرد.
تمرینکننده دیگری بود که به مسیری شیطانی روشنبین شد و به پلیس کمک کرد تا سایر تمرینکنندگان را تحت شستشوی مغزی قرار دهد. ما از همان روش استفاده کردیم تا دوباره حقیقت را برای او روشن کنیم. او تحت تأثیر قرار گرفت و میخواست به دیدار ما بیاید. ازآنجایی که مسافرت کردن برای ما سخت است، با تمرینکنندگان محلی تماس گرفتیم تا به او کمک کنند. او سرانجام به مسیر تزکیه بازگشت.
طبیعی و مهربان بودن و با موجودات ذیشعور مانند اعضای خانواده رفتار کردن
پس از اینکه میزان مطالعه فا و تبادل تجربهمان را افزایش دادیم، افکار درستمان قویتر شد. با پلیس مانند اعضای خانوادهمان رفتار کرده و با لحنی آرام و با نیکخواهی با آنها صحبت میکردیم.
با رئیس یک اداره پلیس که مسئول آزار و شکنجه تمرینکنندگان بود، تماس گرفتیم، درحالیکه سایر تمرینکنندگان افکار درست میفرستادند، با او مانند یکی از بستگانمان رفتار کردیم و به او گفتیم میدانیم که او ذاتاً خوشقلب است. امیدوار بودیم با روشن کردنش به حقایق بتوانیم به او کمک کنیم و از او بخواهیم با تمرینکنندگان با مهربانی رفتار کند.
به او گفتیم برای آنهایی که در جنبشهای سیاسی مختلف، ح.ک.چ را دنبال کردند، چه اتفاقی افتاد و از او خواستیم خودش را فدای جیانگ زمین نکند. همچنین گفتیم فالون گونگ فای بودا است و درباره انتشارش در سراسر جهان به او گفتیم.
درابتدا، او اسامی ما را خواست و گفت ازآنجایی که ما درباره درستکار بودن صحبت میکنیم، نباید درباره دادن اسممان تردید داشته باشیم. تمرینکنندگان به او گفتند ما از اصول «حقیقت، نیکخواهی، بردباری» پیروی میکنیم، اما نمیتوانیم اسممان را بدهیم تا تو مرتکب کار بدی شوی.
او تمرینکنندگان زیادی را دیده است و فکر میکرد که تزکیهکنندگان را بهخوبی میشناسد. سؤالات عجیب زیادی را مطرح کرد و سعی کرد آن تمرینکننده را به چالش بکشد. با یاری استاد و افکار درست سایر تمرینکنندگان، آن تمرینکننده به سؤالات او بهطور کامل پاسخ داد.
رئیس پرسید: «آیا اینجا نیستید تا کارما را ازبین ببرید؟ ما به شما کمک میکنیم. شما باید درعوض از ما تشکر کنید!»
آن تمرینکننده پاسخ داد: «ما مسیر تزکیه خودمان را داریم و ازبین بردن کارما هیچ ارتباطی به شما ندارد. شما با آزار و شکنجه ما، قانون را نقض میکنید و مرتکب جنایت فجیعی نیز میشوید.»
او پرسید: «شما چه مدرکی دارید که بگویید فالون گونگ، فای بودا است؟»
آن تمرینکننده شروع به صحبت کردن با او کرد. از اصل و ریشه بودیسم صحبت کرد تا دوره پایان دارما و قدرت دافا. سپس پرسید: «اگر هیچ قدرتی از فای بودا وجود نداشت، آیا فالون گونگ در کل جهان انتشار مییافت؟ چرا با وجود آزار و شکنجه، تعداد بیشتری از مردم آن را تمرین میکنند؟»
در ادامه سؤالات زیادی پرسید که آن تمرینکننده به آنها پاسخ داد. او سرانجام گفت: «افراد زیادی با من تماس گرفتهاند. آنها پس از اتمام آنچه میخواستند بگویند، گوشی تلفن را میگذاشتند و به سؤالات من پاسخ نمیدادند. همچنین از بسیاری از تمرینکنندگانی که قبلاً بازداشت شده بودند، سؤالاتی میپرسیدم و میتوانستم ایراداتی در پاسخشان بیابم. اما پس از صحبت با شما برای مدتی طولانی، هیچ شکافی نمیتوانم بیابم. من متقاعد شدهام و این بار حقیقتاً جوآن فالون را میخوانم.»
این تمرینکننده همچنین او را ترغیب کرد تا سه کنارهگیری را انجام دهد. او گفت: «اگر خارج شوم، شما دیگر با من تماس نمیگیرید.»
او تمایل داشت به حرفهای ما گوش دهد و نمیخواست گوشی را بگذارد. ما برای یک ساعت افکار درست فرستادیم، درحالیکه آن تمرینکننده حقایق را برایش روشن کرد. بسیار دیروقت بود که کارمان تمام شد و بعداً مطلع شدیم که خانواده چند تن از تمرینکنندگان نگران امنیت آنها شده بودند و بیرون رفته بودند تا دنبال آنها بگردند.
روز بعد دوباره با او تماس گرفتیم و برای 40 دقیقه با او صحبت کردیم. او حقیقتاً متقاعد شد و قول داد که دیگر تمرینکنندگان را تحت آزار و شکنجه قرار ندهد. مکرراً از ما تشکر میکرد و میخواست که دوباره با او تماس بگیریم.
میدانستیم استاد درحال تشویق کردن ما هستند و به ما اعتمادبهنفس میدهند.
تسلیم نشو
اغلب با افردای برخورد میکنیم که به ما دشنام میدهند یا اینکه وقتمان را هدر میدهند. ما بهراحتی تسلیم نمیشویم. با یکدیگر همکاری میکنیم تا به آن شخص کمک کنیم حقیقت را درک کند.
تمرینکنندگان زیادی پس از شکایت از جیانگ زمین، بازداشت شدند و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. با یک مأمور پلیس تماس گرفتیم که به ما دشنام داد و گوشی را گذاشت. 7 بار با او تماس گرفتیم. تمرینکنندهای گفت: «بیا بیشتر افکار درست بفرستیم و بعد دوباره با او تماس خواهیم گرفت.»
لحظهای که گوشی را برداشت، این تمرینکننده او را «برادر» صدا زد. بلافاصله جو مملو از نیکخواهی شد.
در ادامه گفت: «عصبانی نباش. این کار را بهخاطر خودت انجام میدهم. جیانگ زمین میخواهد شما را به سوی مرگ هل دهد. ما از جیانگ شکایت میکنیم، زیرا نمیخواهیم شما بازیچه دست او باشید و به همین دلیل نیز است که از شما شکایت نمیکنیم. ما درحال نجات شما هستیم.»
نگرش او بهطور کامل تغییر کرد و گفت: «متأسفم. از شما عذرخواهی میکنم. ژو یونگکانگ نیز شخص بدی است.»
وقتی این تمرینکننده دید که او تغییر کرده، گفت: «شما با بدهنی کردن درباره دافا مرتکب کار بدی شدهاید. فوراً از استاد ما عذرخواهی کنید.»
او گفت: «استاد، متأسفم.» و سپس فریاد کشید: «فالون دافا خوب است! جیانگ زمین را سرنگون کنید!»
آن تمرینکننده بعداً حقیقت را برای او روشن کرد. او پذیرفت، از ح.ک.چ خارج شد و گفت امیدوار است جیانگ بهزودی بازداشت شود و از آن تمرینکننده تشکر کرد. همچنین به آن تمرینکننده گفت که باز هم با او تماس بگیرد.
افرادی نیز وجود دارند که فکر میکنند بااطلاعات هستند. یک بار با یک خانم پلیس تماس گرفتیم و شوهرش تلفن را جواب داد. او مأمور دولت است و کار تبلیغاتی انجام میدهد. قبلاً افراد زیادی با او تماس گرفته بودند، اما او میخواست بیشتر در این باره درک کند، اما هیچ کسی نمیتوانست آن را بهطور واضح برایش شرح دهد. او گفت اگر کسی بتواند او را متقاعد کند، سه کنارهگیری را انجام خواهم داد.
آن تمرینکننده طبق معمول حقیقت را روشن کرد، اما او موضوع را رها کرد و درباره تئوریهای مدرن صحبت کرد. حتی اگرچه برای مدتی طولانی با او صحبت کردیم، حاضر نشد از ح.ک.چ خارج شود. اما ما رهایش نکردیم. تمرینکننده دیگری سعی کرد از زاویه دیگری با او صحبت کند. متوجه شدیم که او همیشه از علم مدرن استفاده میکرد تا دافا را مورد بررسی قرار دهد و از فلسفه استفاده میکرد تا رفتار ح.ک.چ را شرح دهد. او احساس میکرد که دانش ما بیش ازحد کوتهفکرانه است.
آن تمرینکننده شروع کرد تا از دیدگاه دانش بشری صحبت کند و دیگر از فلسفه برای رد کردن او استفاده نکرد. این تمرینکننده گفت که همه اینها، چیز زیادی نیست، زیرا از دیدگاه تئوریهای بشری مشکل است که کشف کنیم اینها محدود یا کوتهفکرانه هستند. تنها پس از تمرین کردن دافا بود که فهمیدیم اصول بالاتر در این جهان وجود دارند.
این تمرینکننده درباره بسیاری از تجربیات تزکیهاش نیز به او گفت. او مملو از قدردانی از تمرینکنندگان شد و گفت که جوآن فالون را خواهد خواند.
این تمرینکننده به او گفت: «ح.ک.چ ذهنتان را شستشو داده است. آن 5000 سال فرهنگ سنتی چین را نابود کرده است و طی جنبشهای مختلف بسیاری از مردم را کشته است. اجداد شما ممکن است یکی از آنهایی باشند که در گذشته تحت آزار و شکنجه قرار گرفتند، اما شما حالا درباره حزب چیزهای خوب میگویید. آیا به اجدادتان خیانت نمیکنید؟»
او برای لحظهای سکوت کرد و سپس موافقت کرد تا سه کنارهگیری را انجام دهد. وقتی این تمرینکننده خواست گوشی را بگذارد، او مانند دوستی قدیمی با این تمرینکننده رفتار کرد و مشکل شخصی پسرش که رابطه خوب و شادی با دوستش نداشت را با او درمیان گذاشت. میخواست بداند یک تمرینکننده چطور این مشکل را اداره خواهد کرد.
آن تمرینکننده از او خواست تا جوآن فالون را بخواند و سعی کرد به مکالمهشان خاتمه دهد، اما آن مرد نمیخواست مکالمهشان تمام شود. او گفت: «متأسفم که وقتتان را میگیرم. ممکن است اگر سرتان شلوغ نیست، کمی بیشتر با هم صحبت کنیم؟ از آن زمان که با همسرم قرار میگذاشتم، تا کنون مدتها است که با کسی صحبت نکردهام. مایلم به آنچه باید بگویید، گوش دهم.»
آن تمرینکننده تقریباً 2 ساعت با او صحبت کرد تا اینکه شارژ باتری تلفنش تمام شد. تقریباً نیمهشب بود که آن تمرینکننده به خانه رسید.
تمرینکنندگان متوجه شدهاند که اگر ما فا را به خوبی مطالعه کنیم، استاد با دادن خرد به ما بههنگام روشنگری حقیقت، به ما قدرت خواهند بخشید، حتی اگرچه بعداً نمیتوانیم بهخاطر آوریم که چه چیزی به آن موجودات ذیشعور گفتهایم.
هماهنگی و کامل کردن یکدیگر
درطول روند روشنگری حقیقت، متوجه شدیم که گروهی از مردم گوشی را برمیدارند یا به صحبتهایمان گوش نمیدهند. به همین دلیل متنهایی را تهیه کردیم.
به این درک رسیدیم که باید به همه کمک کنیم حقیقت را درک کنند، اما نمیدانستیم چطور میتوانیم تضمین کنیم افرادی که میگویند حقیقت را درک کردهاند، به خود قدیمیشان برنگردند و وقتی به سر کار بر میگردند، تمرینکنندگان را تحت آزار و شکنجه قرار ندهند. به همین دلیل برخی از تمرینکنندگان را گماردیم تا برخی از ویدئوهای اساسی روشنگری حقیقت را دانلود کنند و از ویچت و کیوکیو استفاده کردیم تا ویدئوهایی برای این افراد بفرستیم. همچنین مطالب روشنگری حقیقت را برای آنها فرستادیم، همراه نرمافزاری که بتوانند از مسدودیتهای اینترنتی عبور کنند.
یک بار شخصی که ازطریق ویچت مطالب را برایش فرستاده بودیم، گفت: «این واقعاً خوب بود!» او از ما تشکر کرد.
همکاری به معنای تضادهای کمتر در میان تمرینکنندگان است، درحالیکه شینشینگمان را رشد دادهایم. ما در نجات مردم، چه مأمور پلیس باشند و چه یک مسئول رسمی، استوارتر شدهایم. سعی میکنیم آنهایی که میتوانند نجات یابند را نجات دهیم.
بهتدریج بالغتر شدهایم و وابستگیهای بد را تزکیه کردهایم. متوجه شدیم که اگر ذهنیتی رقابتجو داشته باشیم، موجودات ذیشعور به ما دشنام میدهند یا کلمات تند و زننده میگویند. اگر نتوانیم طلب برای نفع شخصی را رها کنیم، از ما طلب پول میکنند. اگر بهطور کامل وابستگیمان به شهوت را ازبین نبرده باشیم، به ما میگویند که مجرد هستند و دنبال شریکی میگردند. وقتی نگران میشویم، برایمان مشکل درست میکنند تا ناممان را افشاء کنند یا گوشی تلفن را میگذارند. هر بار که چیزی اتفاق میافتد، از فا استفاده میکنیم تا به درون نگاه کنیم.
درحالیکه خودمان را بازنگری میکنیم، احساس شرمندگی میکنیم، زیرا هنوز از الزامات فا بسیار دوریم. هنوز وابستگیهایی بسیار قوی داریم. گاهی حسادت ظاهر میشود. گاهی سستی میکنیم و همیشه به درون نگاه نمیکنیم. با این وجود، سه کار را همچنان بهخوبی انجام خواهیم داد، در تزکیه بهطور استوار و کوشا باقی خواهیم ماند و تعداد بیشتری از مردم را نجات خواهیم داد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.