(Minghui.org) نام من وو جیان است و امسال ۴۶ ساله میشوم. قبل از اینکه در سال ۲۰۰۰ تمرین فالون گونگ را آغاز کنم، فردی کاملاً تباهشده بودم. سایرین مرا با کلماتی مانند «بیارزش»، «دائمالخمر» و «قمارباز» توصیف میکردند. این آموزههای فالون گونگ، یعنی حقیقت، نیکخواهی، بردباری بود که مرا به یک فرد باملاحظه، یک کارگر سختکوش، یک پسر خوب و یک برادر دلسوز تبدیل کرده است.
من در یک خانواده ناکارآمد بزرگ شدم. شوهر اول مادرم، او و پسرش را رها کرد. سپس مادرم با پدرم ازدواج کرد که حاصل ازدواجشان من و چهار خواهر و برادر دیگر بودیم. پدر و برادرانم معتاد به الکل شدند و قمار میکردند.
در سال ۱۹۸۰، برادر ناتنیام پول هنگفتی از پدرش دریافت کرد. پس از آن مادرم را مجبور کرد از پدرم طلاق بگیرد تا در ازای آن از او مراقبت کند. بااینحال، چند سال بعد، برادر ناتنیام مادرم را از خانهاش بیرون کرد و او بیخانمان شد و برای یک مدت طولانی در جدال و کشمکش به سر برد.
پس از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کردم، مادرم را نزد خودم آوردم و از آن به بعد از او مراقبت کردهام. او درحال حاضر هشتاد سالگیاش را سپری میکند. یکی از برادرانم دچار مشکلات روانی است. هیچکسی نمیخواست از او مراقبت کند، بنابراین مراقبت از او را نیز برعهده گرفتم.
سابقاً فردی تندخو و خشن بودم، اما فالون گونگ مرا بهطور کامل تغییر داد. در اینجا یک مثال میآورم. در سال گذشته، گاو من به زمین همسایهام رفت و محصول او را از بین برد. همسایه دم در خانهام آمد و مرا با چاقو زخمی کرد. خون زیادی از دست دادم، اما مانند او رفتار نکردم. درعوض، از او عذرخواهی کردم.
ازآنجاکه فالون گونگ از سوی رژیم کمونیست تحت آزار و اذیت قرار گرفت، پلیس محلی به خانهام آمد تا مرا آزار و اذیت کند. آنها گفتند: «تو فرد ثروتمندی نیستی. اگر از تمرین فالون گونگ دست بکشی، ما میتوانیم از نظر مالی شما را مورد حمایت قرار دهیم.» به آنها گفتم: «اگر فالون گونگ را تمرین نمیکردم، تا حالا خودم را نابود کرده بودم. از هر کسی در این روستا بپرسید، من یک جانی و تبهکار بودم و همه از من میترسیدند. اما درحال حاضر، همیشه اول دیگران را در نظر میگیرم. لازم نیست که درخصوص وضعیت مالیام نگران باشید. بهعنوان یک تمرینکننده فالون گونگ، به کمک شما نیاز ندارم. تمام چیزی که میخواهم یک محیط صلحآمیز است بهطوری که بتوانم به ایمان و باورم عمل کنم.»
در سال ۲۰۰۳، بازداشت و به یک مرکز شستشوی مغزی فرستاده شدم. هفت نگهبان مرا احاطه کردند، سعی میکردند مرا بهزور وادار به انکار باورم کنند. یکی از آنها گفت: «دست از آن بکش! این مسیر غلط را رها کن و متحول شو!» به او گفتم: «من قمار میکردم، مشروبات الکلی مینوشیدم و هر روز در جدال و کشمکش بودم. فالون گونگ به من آموخت که چگونه با پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری، فرد خوبی باشم. من با انتخاب فالون گونگ مسیر اشتباه را رها کردم و متحول شدم. اکنون شما میخواهید من راه درست را رها کرده و به مسیر ننگین بازگردم؟» آنها سکوت کرده بودند.
رئیس آنها مرا به اتاقی دیگر برد و گفت: «فالون گونگ خوب نیست. علیه حزب کمونیست است.» به او گفتم: «فالون گونگ به من میآموزد فرد خوبی باشم و از اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری پیروی کنم. کدامیک از این سه کلمه خوب نیستند؟ به من بگو؟ برعکس، آیا تاریخ شیطانی حزب کمونیست را نمیدانید؟ حزب فاجعههای بسیار زیادی را برای مردم چین بهبار آورده است. حزب یک فرقه است.» او به خشم آمد و با مشت به سینهام کوبید.
در اوت ۲۰۱۳، من و چند همتمرینکننده به هنگام توزیع مطالب فالون گونگ بازداشت شدیم. در اتاق بازجویی، یک مأمور پلیس از من پرسید که چرا آن کار را انجام دادم. گفتم: «من میخواهم مردم بدانند که فالون گونگ واقعاً چیست و شما هم باید دراینخصوص آگاه شوید.» او به چشمم مشت زد و خون از آن جاری شد.
صبح روز بعد، مرا به یکی دیگر از ادارات پلیس فرستادند. پلیسی گفت: «آموزههای استاد شما واقعاً قابلقبول هستند. من کتابهای فالون گونگ را خواندهام. آمورهها فوقالعاده هستند. اما شما میدانید، حزب کمونیست بر کشور حاکمیت دارد. ما هیچ چارهای بهجز اطاعت از فرمان آنها نداریم.» آنها مرا به یک بازداشتگاه فرستادند و به مدت یک ماه در آنجا زندانی بودم.
در بازداشتگاه، سعی کردم با پلیس درباره خوبی فالون گونگ صحبت کنم و آنها را متقاعد کنم که با تمرینکنندگان فالون گونگ بدرفتاری نکرده و آنها را تحت شکنجه قرار ندهند. بسیاری از آنها موافقت کردند. در سلول، با زندانیان صحبت کردم، به آنها درباره آموزشهای فالون گونگ گفتم. دستکم ده الی دوازده نفر از آنها موافقت کردند و حمایت خود را نشان دادند.
پس از آزادی، مأموران پلیس محلی به خانهام آمدند و از من خواستند که «اظهاریه ندامت» بنویسم. آنها گفتند: «شما فقط صحبت کنید و ما آن را مینویسیم.» پس بهآرامی گفتم: «من از دوره جوانی یک تبهکار بودم. فردی بیارزش بودم و هر روز با دیگران میجنگیدم. درحال حاضر، فالون گونگ را تمرین میکنم و از اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری پیروی میکنم. در یک زمین کشاورزی کار میکنم تا از خودم و همچنین از مادر و برادرم حمایت کنم. حزب کمونیست مرا بهخاطر باورم بازداشت کرد و تحت شکنجه قرار داد.»
آنها سرشان را تکان دادند و گفتند: «باشد، باشد. کاری انجام نمیدهیم.» آنها رفتند و هرگز بازنگشتند.
هیچ تردیدی ندارم که اگر بهخاطر فالون گونگ نبود، جایی تلف شده بودم. از عمق وجودم و صمیمانه از فالون گونگ و استاد لی هنگجی قدردانی میکنم که زندگیام را دوباره احیا کردند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه