(Minghui.org) چند روز پیش امی (نام مستعار) کهیک تمرین‌کننده بسیار کوشای مسن بود، به‌طور غیرمنتظره درگذشت. این خبر مرا از درون شوکه کرد و باعث شد که یکبار دیگر متوجه جدیت تزکیه بشوم.

چند تمرین‌کننده قدیمی در منطقۀ ما هستند که بدون توجه به اینکه چقدر مشغول باشند بر مطالعه فا و فرستادن افکار درست مداومت ‌می‌ورزند. از زمان شروع آزار و شکنجه، محل تمرین‌مان تحت تأثیر هیچ مداخله‌ای قرار نگرفته است. ما با همدیگر همکاری می‌کنیم و به یکدیگر کمک می‌کنیم.

شکایت ازجیانگ زمین

سال گذشته که شروع به ثبت شکایات کیفری علیه جیانگ زمین رهبر سابق حزب کمونیست کردیم، امی اولین نفری بود که شکایتش را در دادستانی و دادگاه عالی خلق به‌ثبت رساند.

بعد از آن امی به‌منظور جمع‌آوری امضاء از غیرتمرین‌کنندگان برای کشاندن جیانگ به میز محاکمه، همراه با دو تمرین‌کننده مسن دیگر خانه به خانه به منازل مراجعه می‌کرد. او تجربیاتش را درباره جمع‌آوری امضاء با ما به اشتراک گذاشت. آنها با انواع و اقسام افراد و شرایط مواجه شدند. برخی افراد تحت تأثیر تلاش‌های‌ آنها قرار می‌گرفتند، برخی به آنها می‌خندیدند، برخی به آنها ناسزا می‌گفتند و برخی آنها را تعقیب کرده و وادار به فرار می‌کردند. برای آنها مهم نبود که چگونه با آنها رفتار می‌شد. آنها به صحبت با مردم ادامه می‌دادند.

فوریت نجات مردم

زمانی که سخنرانی استاد «آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۶»منتشر شد، امی متوجه فوریت نجات مردم شد. او و دو تمرین‌کنندۀ مسن دیگر هر روز صبح پوسترهایی را نصب می‌کردند. بدون توجه به اینکه شهر یا روستا چقدر دور بود، هرکجا که مردم جمع می‌شدند، پوسترها را نصب می‌کردند.

یک روز ‌که امی در محل شلوغی مشغول نصب پوسترها و پخش بروشورها بود، کسی گفت «چطور جرأت می‌کنی بروشور توزیع کنی در‌حالی‌که او اینجا حضور دارد؟»  وقتی امی پرسید: «چه کسی اینجا است؟» به او گفته شد: «شخصی از فرمانداری شهر.»

امی پاسخ داد: «او نیز باید نجات داده شود حتی اگر یک مقام دولتی باشد. او صاحب خانواده، پدر و مادر و فرزند است. درست مانند سیل اخیری که در چین آمد، آن توجه نمی‌کند که شما چه کسی هستید.» هرکسی آن را شنید بروشوری درخواست کرد.

زمانی که آنها در روستایی در حال نصب پوستر بودند، مردی جلو آمد و با صدای بلند فریاد زد: «چه کسی به تو اجازه داده است که اینجا چیزی نصب کنی؟ آن را به من بده.» او کیف تمرین‌کننده‌ای را گرفت. سپس برگشت که کیف امی را بگیرد اما امی به‌سرعت کیفش را در پشتش قرار داد و گفت: «لطفاً به‌خاطر داشته باش که فالون دافا خوب است. حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است!»

آن مرد در حالی که نفس‌نفس می‌زد و خسته شده بود، از تلاش برای گرفتن کیف امی صرف‌نظر کرد. او کیف دیگر را برگرداند و گفت: «لطفاً اینجا را ترک کنید و بروید، این کار را جای دیگری انجام دهید.»

شکاف برای نیروهای کهن

اراده و درستکاری آن تمرین‌کنندگان مسن، تحسین همۀ افراد را کسب می‌کرد و ما سعی می‌کردیم آنها را الگوی خود قرار دهیم. باعث افتخار من بود که با امی در جلسات حاضر شوم.

امی افکار درست قدرتمندی داشت و هیچ ترسی نداشت. در طول روز او و تمرین‌کننده دیگری را به شهر می‌بردم که مطالب روشنگری حقیقت را نصب کنند. زمانی که امی با ما بود، احساس می‌کردیم که افکار درست‌مان بسیار قدرتمندتر است و ترس‌مان کاهش می‌یافت.

امی تبدیل به یکی از بازوهای من شده بود و می‌خواستم هرکجا که می‌رفتم، او را با خودم ببرم. خانه‌اش تبدیل به خانه بسیاری از تمرین‌کنندگان شده بود- همه دوست داشتند برای مطالعه فا به خانه‌اش بروند و هر زمان مسئله‌ای به‌وجود می‌آمد برای تبادل تجربه به خانه‌اش می‌رفتند.

اکنون نیروهای کهن او را به‌طور ناگهانی از ما گرفته‌اند! این مرگ ناگهانی ضربه سختی به من زد به‌طوری‌که با صدای بلند گریه ‌کردم. نمی‌توانستم این حقیقت را بپذیرم که او رفته است. بعد از فرستادن افکار درست در نیمه‌شب، آرام شدم و شروع به نگاه به درون کردم.

متوجه شدم که اتکا و تحسین من نسبت به امی به نیروهای کهن فرصتی داد که از آن سوءاستفاده کنند و او را از اینجا ببرند.  چطور توانستم سخنرانی‌های استاد و مقالات تمرین‌کنندگان درباره تحسین نکردن هم‌تمرین‌کنندگان را نادیده بگیرم! این دلیل آن است که چنین حادثه غم‌انگیزی اتفاق افتاد.

گریه و انتقاد از خودم آنچه اتفاق افتاده است را برنخواهد گرداند. فقط می‌توانم مسیر نهایی‌ام را به‌خوبی بپیمایم. فقط با این کار می‌توانم استاد و هم‌تمرین‌کنندگان را ناامید نکنم!