(Minghui.org)
درود بر استاد بزرگ! درود بر همه همتمرینکنندگان!
مایلم از فرصت سیزدهمین فاهویی چین استفاده کرده تا تبادل تجربه تزکیهام بهعنوان سرپرست سالن غذاخوری در یک سازمان دولتی را به استاد ارائه دهم و با همتمرینکنندگان به اشتراک بگذارم.
سابقاً یک مأمور دولتی بودم. در سال 1996 تمرین فالون دافا (فالون گونگ) را آغاز کردم و در سال 2011 به دلیل صحبت درباره حقایق فالون گونگ با مأموران، دو سال در اردوگاه کار اجباری حبس شدم. در نتیجه از جایگاهم بهعنوان مدیر دفتر عزل شدم و به جایگاه منشی تنزل یافتم.
زمانی که در سال 2003 آزاد شدم و به محل کارم بازگشتم، سرپرست و همکارانم که فریب تبلیغات منفی و دروغهای حزب کمونیست چین ح.ک.چ را خورده بودند، در مورد فالون گونگ دچار سوءتفاهم شده بودند.
در محل کار همه به جز من کامپیوتر داشتند. آنها هرگز جرأت نداشتند مرا در دفتر تنها بگذارند. تا زمانی که من حضور داشتم، فرد دیگری نیز برای تحت نظر داشتن من باید حضور میداشت. به هر جایی در دفتر میرفتم مرا دنبال میکردند.
من فقط اجازه داشتم روزنامهها را دریافت کرده و پخش کنم. هیچ دسترسی به مدارک نداشتم. حقایق فالون گونگ را شرح میدادم اما هیچ کسی جرأت گوش دادن نداشت. ترغیب آنها به خروج از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن غیر ممکن بود.
چه کاری باید انجام میدادم؟ باید راهی برای گفتن حقیقت به آنها پیدا کرده و نجاتشان میدادم. مطالب اطلاعرسانی را به هر نفر میرساندم.
بهتدریج هر چه بیشتر درباره فالون دافا میخواندند، به درک جدیدی درباره دافا و تمرینکنندگان میرسیدند. بعضی از آنها راضی شدند از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند. با اینکه سایرین جرأت نداشتند از حزب خارج شوند اما راهی هموار شده بود تا اگر در آینده در موقعیتی با تمرینکنندهای برخورد کنند از طرف آنها ترغیب به ترک ح.ک.چ شوند.
در ماه آوریل، مدیرم پرسید که آیا مایلم در سالن غذاخوری سازمان، کاری به عهده بگیرم.
چرا او مرا انتخاب کرد؟ چون میدانست من تمرینکننده فالون گونگ هستم و میتواند برای انجام کار روی من حساب کند.
اصولاً هزینه صبحانه 6 یوآن میشود. اما هر کارمند فقط 1 یوآن میپردازد و بقیه را سازمان برمیدارد. اما گروه مدیریت تصمیم گرفت کمک هزینه را قطع کرده و کمپینی به نام «ریشهکنی فساد» به راه بیندازد.
صبحانه و ناهار آماده بود و اعضای خانواده کارمندان نیز میتوانستند بیایند، اما هر کسی باید هزینه وعده غذاییاش را میپرداخت. کمکهزینه و سودی در کار نبود. آن یک مزیت برای کارمندان و خانوادههایشان بود. فقط مشکل اینجا بود که مدیریت چنین سالنی بسیار سخت بود. در آن مرحله، مدیر به من بهعنوان تمرینکننده دافا نگاه میکرد.
در ابتدا نمیخواستم این کار را قبول کنم چراکه نگران از دست دادن زمان برای انجام سه کار بودم. با خودم فکر کردم: «در طول این سالها سختیهای زیادی کشیدهام. در دو سال آینده بازنشسته شده و میتوانم در خانه بمانم. گفتهای قدیمی وجود دارد، در میان تمام کارها، کسی که مسئول آماده کردن غذا است، سختترین کار را به عهده دارد. نمیخواستم این کار را قبول کنم.
اما مدیر بارها و بارها سعی کرد مرا برای انجام این کار متقاعد کند و میگفت من تنها انتخابشان هستم.
او گفت: «ما میدانیم که این وظیفه سختی است. سازمان هیچ کمک هزینهای در نظر نگرفته است. اگر قیمت غذا بالا باشد، کسی آن را نمیخرد. اگر پائین باشد، ممکن است ضرر کنیم. ما تو را بخاطر صداقت و درستیات انتخاب کردیم.»
گفتم: «در این مورد حق با شما است. تمرینکنندگان دافا هیچ پول یا چیزی را که متعلق به آنها نباشد نزد خود نگه نمیدارند.»
با در نظر گرفتن اینکه آنها چقدر برای این کار به من نیاز داشتند، فکر کردم بهتر است آن را قبول کنم. سابقاً آنها مرا ازهر چیز و هر کسی در محل کار دور نگه میداشتند و حالا چنان اعتماد داشتند که چنین وظیفه سختی را به من محول کرده بودند. معنای آن این بود که آنها درک درستی از فالون گونگ و من داشتند. اگر این کار را به خوبی انجام میدادم. فرصتی بود تا بهفا اعتبار بخشم. حقایق را به مردم بگویم و نجاتشان دهم.
اعتبار بخشی به فا در محل کار
بیش از 100 نفر از کارمندان سازمان در سالن ما غذا میخورند که 70 تن از آنها از سازمان خودمان هستند و بقیه از کارمندان سایر سازمانهای مستقر در ساختمان هستند که میتوانند به همراه خانوادههایشان برای صرف غذا به سالن بیایند.
در ابتدا یک سیستم پرداخت با کارت راهاندازی کردیم. بودجۀ آن از 10 هزار یوآن شروع میشد. آن را شروع کردم و همه چیز را تحت کنترل گرفتم.
بهعنوان یک تمرینکننده مسئول تمام کارها و اعتبار بخشی به فا بودم. از چند اصل پیروی کردم:
تا حد امکان قیمت را پايین آوردم اما نه تا اندازهای که ضرر کنیم. هدفمند کردن آشپزها برای پخت غذاهای لذیذ و تنوع غذایی برای افراد مختلف.
در گذشته کارمندان خجالت میکشدیدند که اعضای خانوادههایشان را به سالن بیاورند. اما زمانی که شنیدند غذاها دارای قیمت مناسب و خوشمزه است، اعضای خانوادهها نیز میآمدند.
بعضیها نگران قیمت پائین غذا بودند و به من یادآوری میکردند: «هر گاه لازم بود، قیمت را بالا ببر!»
هزینه یک کتلت گوشت فقط 1 یوآن و یک قطعه کوفته بزرگ 5 یوآن بود. در گذشته صبحانه 6 یوآن بود در حالی که حالا با آن مقدار میشد صبحانه و ناهار خرید.
مدیران و کارمندان وقتی درباره قیمتها صحبت کردند، در مورد حسابهای مالی گذشته دچار شک و شبه شدند.
در پنج ماه گذشته، از آوریل تا اوت، 500 یوآن سود کردیم.
از این تجربه متوجه شدم اینکه سالن غذاخوری به سوددهی برسد یا نه به مدیریت و حسابرسی دقیق بستگی دارد. اگر حسابها دقیق و درست باشد، هیچ ضرری به وجود نمیآید.
در حقیقت زمانی که قیمتها را با غذا مقایسه کنیم، مشکل به راحتی تشخیص داده شده و نیازی به حساب مجدد نیست.
ر ماه گزارش مالی تنظیم میکردم و برای مدیران میفرستادم. اما همگی میگفتند نیازی به این گزارش نیست و به من اعتماد دارند.
رها کردن وابستگی دستاوردهای شخصی
زمانی که بهعنوان مدیر دفتر کار میکردم، اختیاراتی داشتم که اغلب با پیشنهاد رشوه و هدایا مواجه میشدم. در بیشتر موارد، کار درست را انجام داده و آنها را رد میکردم اما گاهی در موارد کوچکی به خوبی عمل نمیکردم.
پس از شروع آزار و شکنجه، اختیار انجام هیچ کاری را نداشتم، در نتیجه با هیچ رشوهای برانگیخته نمیشدم.
بیش از ده سال گذشته است و من دوباره در چنین موقعیتی قرار گرفتم. خریدها را خودم انجام میدهم. در مورد اینکه غذا و مواد اولیه چهچیزی باشد و از کجا خریده شود، من تصمیم میگیرم.
بهعنوان خریدار، اغلب با رشوه فروشندهها مواجه میشوم، من همه را رد کرده و میگویم: «من یک تمرینکننده فالون گونگ هستم و رشوه قبول نمیکنم. در عوض میتوانید قیمت مناسبی پیشنهاد دهید.»
یک بار وقتی در حال خرید ادویه بودم، فروشندهای که صورت حساب را مینوشت پرسید: «شما میخواهید قیمت حقیقی را در صورت حسابتان چاپ کنم؟»
وقتی تأیید کردم او پرسید: «چرا اجازه نمیدهید قیمت بیشتری روی صورت حساب چاپ کنم؟ همه به دنبال قیمت بیشتر هستند.»
برایش توضیح دادم: «من یک تمرینکننده فالون گونگ هستم و از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی میکنم. آنچه را که به ما تعلق نداشته باشد نمیگیریم.»
او با تعجب به من خیره شد و گفت: «اوه»
گاهی زمانی که با امکان کسب منافع شخصی مواجه میشدم، تحت تأثیر قرار میگرفتم، اما بهعنوان تمرینکننده، بهسرعت کار درست را انجام میدادم. به همسرم نیز یادآوری میکردم تا کارها را بهخوبی انجام دهد: «وقتی دیگران میخواهند به تو سود بدهند، باید خواستههایت را کنترل کنی. ما باید در راه درست گام برداریم تا نمونهای برای دیگران باشیم.»
همسرم بسیار حمایتکننده است و هرگز چیزی از دیگران نمیپذیرد. وقتی برای صرف غذا میآيد، برای هر چیزی که میخرد، حتی باقیماندهها، کارت میکشد.
بعضی از آشپزها میگویند: «نیازی نیست کارت بکشی، اینها فقط باقیماندهها هستند.»
اما من اصرار میکنم که او کارت بکشد: «امکان ندارد. او باید کارت بکشد. ما تمرینکننده هستیم و هرگز چیزی را که به ما تعلق ندارد نمیگیریم.»
این اتفاق بارها تکرار شد تا سرانجام آنها متوجه شدند و گفتند: «تعجبی ندارد که برای این کار انتخاب شدید. آنها واقعاً شخص خوب و صادقی را پیدا کردند.»
یک بار همسرم میخواست یک بشقاب مخلفات به قیمت 5 سنت بخرد. هیچکدام از آشپزها نبودند. فقط من و همسرم بودیم. این فکر لحظهای از ذهنم گذشت: «خب این فقط 50 سنت است. آن را بدون کارت کشیدن ببر.»
اما ناگهان مغزم صدایی کرد و من خیلی معذب شدم. در آن لحظه متوجه افکار غلطم شدم. او باید کارت میکشید. پس از پرداخت، ذهنم دوباره پاک شد. احساس کردم قلمروام ارتقاء یافت.
در حقیقت نه تنها مردم عادی شاهد کارها و حرفهایمان هستند، بلکه خدایان نیز در کیهانها و جهانها ما را میبینند، بنابراین هرچه بگوییم یا انجام دهیم، چه کسی در کنارمان باشد یا نباشد، باید از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری استفاده کنیم و در این خصوصیات عالم جذب شویم.
استاد بیان کردند:
«امروز در این لحظۀ حیاتی در تاریخ، با هر یک ریال و ذرهای از هر [چیز]، آنچه که آشکار میشود قلمرو شماست، وضعیت ذهنتان و وابستگیتان بهعنوان یک تزکیهکننده و نیز اینکه آیا میتوانید به کمال برسید یا خیر.» (آموزش فا در کنفرانس فای 2015 کرانه غربی)
هر بار در مواجهه با موضوع سود و ضرر به خودم یادآور میشوم که درحال رسیدن به انتهای مسیر تزکیهام هستم و باید کنترل خودم را بدست گیرم.
بهعنوان متصدی سالن غذاخوری، موقعیت کاریام بسیار معمولی است. اما به درک من، در راه تزکیه هر تمرینکنندهای، وقتی نظم و ترتیب نیروهای کهن را نپذیریم، با هرچیزی که مواجه میشویم وابسته به اعتبار بخشی به فا و رها کردن وابستگیهایمان است. هر کاری که انجام میدهیم، میتواند به عنوان اعتباربخشی به فا و تزکیه خودمان انجام شود.
راههای زیادی برای نجات مردم و اعتباربخشی به فا وجود دارد. بعضی تمرینکنندگان به صورت رو در رو حقایق را به مردم میگویند، بعضی مطالب اطلاعرسانی را توزیع میکنند و بعضی نیز با اعمال و سخن خودشان به فا اعتبار میبخشند. مردم میتوانند یک شخص را از روی گفتار و کردارش قضاوت کنند.
بهعنوان تمرینکننده، باید کارها را به خوبی انجام دهیم، چراکه فقط از آن طریق میتوانیم به فا اعتبار بخشیم. چراکه همه میدانند تمرینکننده هستیم و رفتارمان را نظاره میکنند.
تمام کسانی که به سالن غذاخوری میآیند، از جمله کارمندان و خانوادههایشان، شاهد رفتار من هستند. از این طریق میتوانند بگویند فالون گونگ خوب است و آنگونه که تبلیغات منفی ح.ک.چ نشان میدهد، نیست.
لطفاً هر مطلب نادرستی را تذکر دهید.
سپاسگزارم استاد بخشنده. هه شی
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.