(Minghui.org) تصور می‌کردم که شهرت و منافع شخصی را سبک در نظر می‌گیرم، اما وقتی منفعت ارتقاء مقام به‌طور واقعی در مقابل من ظاهر می‌شد، قلبم تکان می‌خورد.

جایی که کار می‌کردم، هر سال یک بار تنها یک مقام برای ارتقاء به سطح ارشد وجود داشت، بنابراین کارکنان حتی با استفاده از ابزار‌های نادرست از جمله پیشنهاد رشوه به سرپرستان و جعل اسناد، برای کسب آن به‌سختی رقابت می‌کردند.

همکارانی که در سن و سال من بودند، سال‌ها پیش به مقام‌ ارشد ارتقاء یافتند. فقط تعداد کمی از کارکنان هم‌سن من در محل کار در سطح فعلی‌ام هستند. برخی از همکاران جوان‌تر از من، که بعد از من به این بخش ملحق شدند درحال حاضر به سمت‌های ارشد ترفیع یافته‌اند.

مهارت‌ها و توانایی‌ام به الزاماتی رسیده است که باید به سطح بالاتری ارتقاء یابم، پس چرا این اتفاق نمی‌افتد؟

اما، در درون، از سرپرستانم شاکی بودم. آنها زمانی به سراغم می‌آیند که می‌خواهند کاری را به من واگذار کنند، اما زمانی که پای منافع من به میان می‌آید، همه چیز را فراموش می‌کنند. هر وقت چیزی از من می‌خواهند که انجام دهم، درباره من در سطح بسیار بالایی‌ صحبت می‌کنند، اما کاری برای کمک به من انجام نمی‌دهند.

به آن افرادی که برای ترفیع برگزیده می‌شدند به دیده تحقیر نگاه می‌کردم، چراکه آنها با استفاده از ابزارهای نامناسب به آن مقام می‌رسیدند. به‌هر‌حال چگونه می‌توانستند برای بودن در آن موقعیت شایسته باشند؟ ذهنم با چنین شکایاتی پر شده بود، اما در ظاهر هنوز هم رفتار مهربانی نسبت به آنها داشتم.

استاد بیان کردند:

«... یک روز همین شخص نالایق به جای او ترفیع مقام می‌گیرد و حتی سرپرست او می‌شود. بنابراین او در قلبش احساس می‌کند که این خیلی بی‌انصافی است و به رئیس و همکارانش شکایت می‌کند، بسیار برآشفته شده وحسادت می‌کند.» (سخنرانی هفتم در جوآن فالون)

فا را برای مدت زمانی طولانی مورد مطالعه قرار داده‌ام، اما هرگز آنچه را خواندم به خودم ارتباط ندادم. وقتی متوجه این موضوع شدم، احساس تأسف عمیقی به من دست داد.

نگرش‌های بشری بسیار قوی و وابستگی به شهرت داشتم. وقتی همکارانم ترفیع می‌یافتند، احساس بی‌انصافی می‌کردم. آکنده از بدبختی بودم و نمی‌توانستم از آن رها شوم.

گاهی اوقات، حتی احساس بد خود را به همکاران نزدیکم بروز می‌دادم، به‌ویژه هنگامی که زمان ترفیع فرا می‌رسید. برای سال‌ها نتوانستم از وابستگی‌هایم به منافع شخصی، رقابت و حسادت رها شوم.

تمرین‌کنندگان باید بگذارند همه چیز به‌طور طبیعی اتفاق بیفتد. درک نمی‌کردم که «آیا وابستگی‌های دیگری نیز دارم که هنوز مخفی هستند؟ آیا دلایل دیگری وجود دارد که ترفیع نمی‌یابم؟»

ناگهان متوجه شدم که در طول چند سال گذشته زمانی که سایر همکاران ارتقاء مقام پیدا می‌کردند، از دیگران انتظار داشتم مرا در هاله مثبتی ببینند، بنابراین برای کسب مقام ارشد رقابت نمی‌کردم. اما، در درون، از آن رها نشده بودم. به همین دلیل وقتی به مقامی بالاتر ارتقا نمی‌یافتم شاکی می‌شدم.

بااین‌وجود استاد و فا را باور داشتم. با این فکر، قلبم آرام می‌شد.

در آن روز خاص یکی از همکاران نزد من آمد و از من خواهش کرد: «آیا می‌توانی امسال نام مرا برای دریافت ارتقاء مقام در لیست قرار دهی؟ من فقط این یک شانس را دارم. سال بعد برای آن واجد شرایط نخواهم بود. اگر بتوانی به من کمک کنی، تا ابد سپاسگزارت خواهم بود.» درخصوص این همکار هیچ‌گونه نگرشی حاکی از رقابت، شکایت، یا احساس بی‌عدالتی نداشتم، بلکه برعکس با او همدردی کرده و درکش می‌کردم.

حتی با اینکه وقتی قبلاً با او درباره فالون گونگ و آزار و اذیت صحبت کردم و او در آن زمان سعی کرد مرا مورد تهدید و ارعاب قرار دهد، بدون تردید گفتم: «مطمئناً، به تو کمک می‌کنم. موفق باشی!» بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و دوباره و دوباره از من تشکر کرد. گفتم: «لازم نیست از من تشکر کنی. فقط به یاد داشته باش که فالون دافا عالی است!»

درباره فالون گونگ (به فالون دافا نیز معروف است) بیشتر توضیح دادم و او را در جریان حقیقت درباره آزار و اذیت قرار دادم. او صادقانه به حرف‌هایم گوش داد.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/4/16/156298.html