(Minghui.org) در مدرسه ابتدایی بچه مشکل‌‌داری محسوب می‌شدم و نمراتم پایین‌ترین رتبه در کلاسم را داشتند، اما وقتی وارد دانشگاه شدم، برنده بورسیه تحصیلی برتر ملی شدم. همه این تغییرات، به‌دلیل باورم به حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری رخ دادند.

همه ماجرا از سال ۱۹۹۸ آغاز شد که مادرم تمرین فالون دافا را شروع کرد. سپس دافا را به من نیز معرفی کرد.

در آن زمان، نمراتم اغلب پایین‌ترین نمرات در کلاس بود و ‌رفتار بدم برای همه مشکل ایجاد می‌کرد. در نتیجه معلمانم تصمیم گرفتند که مبصر کلاس کنار من بنشیند. آنچه باعث ترس و نگرانی‌شان شد، این بود که نمرات مبصر بلافاصله از ۹۰% به ۶۰% نزول کرد. آنها می‌گفتند دلیل چینی چیزی تأثیری است که من بر او داشته‌ام.

پدر و مادرم در خوابگاه محل کار‌شان زندگی می‌کردند. همسایگانمان اکثراً همکاران پدر و مادرم و بچه‌هایشان بودند که هم‌‌مدرسه‌ای من نیز بودند. من اغلب در نهایت با آنها وارد دعوا می‌شدم. در نتیجه والدینشان به آنها گفتند که با من معاشرت نکنند.

همچنین دروغ گفتن برایم چیزی طبیعی بود. حتی چیزهایی را از هم‌کلاسی‌هایم می‌دزدیدم. معلمان و مشاوران کلاس اغلب والدینم را می‌خواستند. پدر و مادرم هم اغلب با سرزنش و کتک زدن من در جلوی همه، این مسئله را خاتمه می‌دادند.

مشاور کلاس به من می‌گفت: «حتی پدر و مادرت تو را رها کرده‌اند. آنگاه ما معلمان چه‌ کاری می‌توانیم انجام دهیم؟»

فرصتی برای تغییر و بهبود قابل‌توجه زندگی‌ام

بعد از اینکه مادرم تمرین فالون دافا را شروع کرد، از فردی تندخو به فردی ملایم و آرام تبدیل شد و دیگر مرا مورد سرزنش یا ضرب‌وشتم قرار نمی‌داد. پدر و مادرم سابقاً بایکدیگر جروبحث هم می‌کردند. اما بعد از شروع تمرین تزکیه، مادرم دائماً می‌گفت که اول به‌دنبال اشتباهات خودش است و هر زمان مشکلی ظاهر می‌شد، سعی داشت خودش را اصلاح کند. او تصمیم گرفت بازی مایونگ را کنار بگذارد و در عوض زمان بیشتری را به رسیدگی به وضعیت تحصیلی‌ام اختصاص داد.

مادرم با پیروی از حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری تبدیل به الگویی برای من شد. واقعاً شاهد این بودم که چطور فالون دافا تغییراتی برای خانواده‌ام به ارمغان آورد و بدین ترتیب دافا در قلبم ریشه دواند.

پس از اینکه به‌دنباله‌روی از مادرم فالون دافا را تمرین کردم، چیزهای زیادی در من تغییر کرد. متوجه شدم که دروغ گفتن و دزدیدن وسایل سایرین کار اشتباهی است و اگر آن کارها را انجام دهیم، عواقبی جدی به دنبال خواهند داشت.

موفقیت در مدرسه

پیشرفت قابل‌توجهی در نمراتم ایجاد شد و می‌خواستم دانش‌آموزی نمونه باشم. وقتی نیاز بود، به‌طور داوطلبانه کارهای سنگین، خسته‌کننده یا کثیف را به‌عهده می‌گرفتم. درحالی‌که عرق از صورتم پایین می‌چکید، آنچه را در فالون دافا یاد گرفته بودم، به‌خودم یادآوری می‌کردم؛ اینکه تحمل سختی‌ها چیز خوبی است.

زمانی که سایرین چیزی از من می‌خواستند، مشتاق بودم به آنها بدهم. اگر با من ناعادلانه رفتار می‌شد، آن را در خودم نگه می‌داشتم و فقط بهترین کاری که می‌توانستم را انجام می‌دادم.

بسیاری از هم‌کلاسی‌هایم در‌حال‌حاضر مشتاقند با من معاشرت کنند. دوستان خوبی پیدا کرده‌ام!

سابقاً دو دانش‌آموز به‌طور مدام علیه من باند تشکیل می‌دادند تا شرایط را برایم سخت کنند. هرگز با آنها جروبحث نمی‌کردم و همچنان مانند دوستانم با آنها رفتار می‌کردم. سپس یکی از آنها از من عذرخواهی کرد. در پاسخ به او گفتم: «اشکالی ندارد، سرزنشت نمی‌کنم که با او بودی.» او با تعجب گفت: «چرا هر دوی ما را بخاطر نوع رفتارمان با خودت، سرزنش نکردی؟» گفتم: «من اکنون فالون دافا را تمرین می‌کنم و کارها را با پیروی از حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری انجام می‌دهم. علتش این است.» سپس هر دو خندیدیم.

مشاور کلاسمان بعد از مشاهده چنین تغییراتی در من، مرا کنار کشید و پرسید: «چرا به‌طور ناگهانی اینگونه رفتار می‌کنی؟ تو به فرد دیگری تبدیل شده‌ای!» پاسخ دادم: «مادرم تمرین فالون دافا را شروع کرد. به‌نظر می‌رسید که کاملاً تغییر کرده است. اکنون من او را در تمرین فالون دافا دنبال می‌کنم و من نیز تغییر کرده‌ام.» سپس از من پرسید: «مادر من نیز در حال یادگیری همان تمرین است. آن چه نوع تمرینی است؟» به او گفتم این تمرینی است که به مردم می‌آموزد مهربان باشند.

پایدار و محکم باقی ماندن بر باورم

در طول تابستانی که از مدرسه ابتدایی فارغ‌التحصیل شدم، گزارش‌های جعلی که فالون گونگ را مورد حمله قرار می‌داد، به‌طور تمام‌وقت در رسانه‌ها پخش می‌شدند. بعد از آن بسیاری از مردم چین گمراه شدند و آن تبلیغات را باور کردند.

در شب سال نوی چینی سال ۲۰۰۱، جیانگ زمین و پیروانش حقه خودسوزی را در میدان تیان‌آن‌من صحنه‌سازی کردند تا اذهان عمومی را علیه فالون گونگ برگردانند. زمانی که از این اخبار آگاهی یافتم، اولین فکرم این بود: «آن ساختگی است!»

فالون دافا مرا از پسری خودخواه که منفور همه بود، به فردی تبدیل کرد که اول منافع سایرین را درنظر می‌گیرد. به‌علاوه مادرم، عموها، خاله‌ها و پدربزرگ و مادربزرگم که همگی فالون دافا را تمرین می‌کردند و کتاب‌ها را می‌خواندند، مهربان‌ترین افرادی هستند که تاکنون دیده‌ام. به‌خوبی می‌دانستم که فالون دافا چیست و تمرین‌کنندگان دافا چگونه افرادی هستند.

وقتی وارد مدرسه راهنمایی شدم، کتاب‌های درسی حاوی متن‌هایی بود که به فالون دافا تهمت می‌زد. آنها نیز این اطلاعات غلط را در امتحاناتمان گنجانده بودند. می‌دانستم ازدست دادن نمره در این امتحانات، بهتر از جواب دادن به چنین سؤالاتی است.

در کتاب درسی سیاست، فالون دافا دوباره مورد افتراء و تهمت قرار گرفت. زمانی که معلم آن کتاب درسی را می‌خواند، دانش‌آموز جلویی من گفت: «من همسایه‌ای دارم که فالون دافا را تمرین می‌کند و واقعاً شخص خوبی است. این شبیه چیزی نیست که در کتاب درسی‌مان نوشته شده است.»

معلم مطمئن نبود چطور پاسخ بدهد و در عوض پرسید: «افرادی که فکر می‌کنند فالون دافا خوب است، دستشان را بالا بیاورند.» من بلافاصله دستم را بالا بردم و سایر دانش‌آموزان نیز دستشان را بالا بردند. معلم مجبور شد تصدیق کند: «تعداد بسیار زیادی از دانش‌آموزان فکر می‌کنند که فالون دافا خوب است.»

برتری یافتن به‌عنوان یک دانشجوی نمونه هنر

سپس مرا به‌عنوان دستیار معلمین هنر انتخاب کردند. همیشه زود می‌رسیدم تا درب‌های کلاس درس را باز کنم. در طول سال، در جمع‌‌آوری کارهای مدرسه، ارسال نقاشی‌ها، خرید و برنامه‌ریزی اشیای بی‌جان برای نقاشی به معلمان کمک می‌کردم. بعد از کلاس نیز در تمیز و مرتب کردن کلاس کمک می‌کردم. هر روز آخرین نفری بودم که کلاس را ترک می‌کردم.

در مناسبتی، کارهای کلاسمان قرار بود در سالن نمایشگاه مدرسه به نمایش گذاشته شوند. همه نقاشی‌ها می‌بایست قاب می‌شدند. به‌زودی امتحان مهمی هم داشتیم. هم‌کلاسی‌هایم مشغول آماده‌سازی خود برای امتحان بودند، بنابراین هیچ کسی در دسترس نبود تا برای قاب کردن کارها به من کمک کند.

همه کارهای قاب کردن را به‌عهده گرفتم. در روز نمایشگاه، معلم هنر‌مان دید که همه آثار به‌خوبی قاب شده‌اند و از اینکه همه کارها را به تنهایی انجام داده بودم، شگفت‌زده شد. او پرسید: «آیا همه نقاشی‌ها را خودت قاب کردی؟»

زمانی که هم‌کلاسی‌ها نیاز به کمک داشتند، همیشه پیشنهاد کمک می‌دادم. وقتی هم‌زمان چند نفر درخواست کمک می‌کردند، هنوز موفق می‌شدم به تک‌تکشان کمک کنم. معلم هنر لبخندی می‌زد و می‌گفت: «دستیار کلاسم فرد بسیار برجسته‌ای است!»

بعد از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان در یک مؤسسه هنری پذیرفته شدم. به‌دلیل نمرات خوبم در امتحانات ورودی، عضوی از کمیته کلاس شدم. درست همانطور که در دبیرستان عمل می‌کردم، آنجا نیز کارها را بخاطر منافع کلاسمان انجام می‌دادم که در کل مؤسسه، کار نادری بود.

کلاس‌ها در ساعت ۸ صبح شروع می‌شد. سابقاً کمی بعد از ساعت ۶ صبح می‌رسیدم و تا ساعت پنج بعدازظهر آنجا می‌ماندم. به‌منظور عملکرد خوب، اغلب تا ساعت ۱۰ شب مطالعه می‌کردم؛ یعنی زمانی که درب‌های ساختمان قفل می‌شد. گاهی اوقات، من تنها فرد در آن ساختمان بودم. در زمانی که ساختمان را ترک می‌کردم، راهروها کاملاً تاریک بودند. هم‌اتاقی‌هایم نگران بودند و می‌پرسیدند: «آیا زمانی که کل ساختمان خالی است، نمی‌ترسی؟» به آنها می‌گفتم: «نه، نمی‌ترسم. من پر از انرژی صالح هستم.»  

زمانی که بچه بودم، از تاریکی می‌ترسیدم و اغلب مریض می‌شدم. بعد از شروع تمرین تزکیه در فالون دافا، دیگر از تاریکی نترسیده‌ام و می‌توانم راهی طولانی را درشب قدم بزنم. همچنین از نظر جسمی قوی و باعث پس‌انداز هزینه‌های پزشکی برای خانواده‌ام شده‌ام.

استادان در دانشگاه تحت تأثیر نمرات و عملکرد کلی من قرار گرفتند. رئیس مؤسسه حتی مرا دانشجوی هنر فوق‌العاده نامید. برخی از کارهای هنری‌ام برای مسابقات انتخاب و تعدادی از آنها برنده جایزه شدند و در حال وارد شدن به کتاب‌های درسی هنر هستند. مؤسسه‌مان نیز برخی از کارهایم را جمع‌آوری کرد.

به هنگام فارغ‌التحصیلی، شاگرد اول کلاس شدم. بخاطر برنده شدن جوایز استانی و سایر مسابقات، مؤسسه مرا به‌عنوان نامزد بورسیه تحصیلی برتر ملی معرفی کرد. همچنین تنها برنده در پایه‌مان بودم.

برخی از مدیران و معلمان مؤسسه آگاه بودند که من فالون دافا را تمرین می‌کنم. در زمان اعطای بورسیه تحصیلی برتر ملی، می‌بایست تصدیق کرده باشند این فالون دافا بوده که این دستاوردهای برجسته را برایم به‌ارمغان آورده است.

معلمان همچنین به من گفتند که واجد شرایط استفاده از یک بورسیه تحصیلی دیگر نیز هستم. اما استاد کلاس دیگری از من خواست تا این فرصت را به دانشجویی در کلاسش واگذار کنم. من بدون تردید گفتم: «حتماً.» اعضای هیئت علمی کاملاً تحت تأثیر این کارم قرار گرفتند.

این تزکیه در فالون دافا بود که باعث شد به هنگام گذشتن از منافع شخصی، چیزها را سبک بگیرم.

در‌حال‌حاضر در مقطع کارشناسی ارشد ثبت‌نام کرده‌ام. چنین تغییراتی در روند روبه‌رشد من بسیار چشمگیر بوده‌اند. این فالون دافا و اصول حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری‌اش هستند که تمام آنها را برایم به‌ارمغان آوردند.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/5/21/157094.html