(Minghui.org) چند روز قبل درک زیر را بهدست آوردم: نیکخواهی مسیر درستی است که با استفاده از آن میتوانیم بهعنوان تزکیهکننده به اصلاح فای استاد کمک کنیم.
مایلم این تجربه کوتاه را که چگونه نیکخواهی را از این زاویه درک کردم، بهاشتراک بگذارم.
چیزی که همیشه مرا وسوسه میکرد، رابطه میان نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و ذهنیت غربی بود. بهآسانی میتوان درک کرد که چگونه این کتاب به مردم چین کمک میکند تا بر این ذهنیت که حزب برای چین خوب است غلبه کنند و آنها را تشویق میکند که از شر این رژیم کمونیستی که آغازکنندۀ آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون گونگ بوده، رها شوند.
اما آیا این کتاب تأثیر مشابهی بر ذهن غربیها دارد؟ برای نمونه، در برزیل، آیا نُه شرح و تفسیر باعث شده است که مردم از افکار و مفاهیم چریکهای چپ در دوران نظامی رها شوند و این تصور که احزاب همراستا با کشورهای کمونیستی و جهانبینیشان چیز خوبی هستند را کنار بگذارند؟
با درک نقش نُه شرح و تفسیر، به این نتیجه رسیدم که هرگاه فرصتی بهدست میآید، باید با فردی که صحبت میکنم دلائلی را ارائه دهم و به او کمک کنم تا دریابد که دلیل وجود حزب کمونیست چیست. البته گفتن آن از انجام دادنش آسانتر است.
مشکل من این بود که میخواستم در بحثها پیروز شوم. چه در اینترنت و چه حضوری، اگر فرد دیگری از احزاب چپ و ایدئولوژی آنها دفاع میکرد، بهشدت با او بحث میکردم. نتیجه این میشد که این فرد، دیگر درباره آن مطلب با من صحبت نمیکرد که یا به دلیل تعصب من بود، یا شخص را در موقعیتی قرار میدادم برای اینکه فردی منطقی بهنظر برسد، مجبور شود با من موافقت کند. در این شیوه نیکخواهی وجود نداشت، فقط خودخواهیام بود، خواستهام این بود که ثابت کنم حق با من است و دیگران آن را تصدیق کنند.
چگونه میتوانستم برای این افراد حقیقت را روشن کنم، در صورتی که آنها دیگر نمیخواستند درباره آن مسائل با من صحبت کنند؟ آیا درگیر مسائل سیاسی نشده بودم؟ آیا مسیر اشتباه بود یا با قلبم این کار را میکردم؟
بدون نگرانی بیش از حد درباره آن، شروع به انجام سه کار کردم و در پروژههای دافا شرکت کردم. اما به مرور، آن حالت که هر بار کمونیسم مطرح میشد من بهم میریختم و برآشفته میشدم بهتدریج برایم آزاردهند شد. بنابراین سعی کردم آن وضعیت را کنترل و خودم را آرام کنم، مهم نبود که رویدادهای سیاسی دورو برم چه مسائلی بودند.
مدتی طول کشید تا بتوانم از عهده این پریشانی درونی برآیم، خصوصاً در رابطه با رسانههای اجتماعی که بهنظر میرسید دریچهای به انواع و اقسام چیزهای پرهرج و مرجی است که مردم دارند. اما با مطالعه جدی فا، موفق شدم تا شینشینگم را در این رابطه بهبود بخشم.
بهجای اینکه شخص را با نقطه نظراتم بهباد انتقاد بگیرم، به تدریج آرامشم را حفظ کردم و گوش دادم، وقتی دیدم موقعیتی برای روشنگری حقیقت بوجود آمده است، در نظر داشتم برای انجام آن، به استاد کمک کنم تا آن فرد را نجات دهم. پس از آن کارها تغییر کردند و دیگر برایم مهم نبود که آیا فرد کمونیست است یا نه. سعی کردم این تفکر را در خودم تغییر دهم که دیگر مردم را وادار نکنم با نظرم موافقت کنند.
بهعنوان نمونه چند روز قبل، مطلبی را در فیسبوک بهاشتراک گذاشتم، پاسخی از فردی دریافت کردم که به کمونیسم تمایل داشت و گفت که مقاله ضعیف نوشته شده است و محتویات آن دور از منطق است.
اولین عکسالعملام این بود که درباره آن مطلب شروع به بحث کردیم. آن بحث ما را بهجایی نرساند. او گفت که دیگر نمیخواهد درباره آن مطلب صحبت کند، بنابراین سراغ کار دیگری رفتم. اما سؤالی ذهنم را درگیر کرده بود: چگونه میتوانستم با او صحبت کنم، به نحوی که از درگیری اجتناب کنم؟
هنگامیکه به فیس بوک بازگشتم، او سؤالی از من پرسید که برایم روشن شد مخالفتش بهخاطر آن مطلبی نبود که به اشتراک گذاشته بودم، بلکه منظور مرا متوجه نشده بود و فکر کرده بود که من از دیکتاتوری دفاع میکنم.
دقیقاً به این خاطر بود که متوجه شدم که نیکخواهی مسیر درستی است که از طریق آن، تزکیه کننده میتواند به اصلاح فای استاد کمک کند. اگر قصدم این است به فردی کمک کنم تا مشکلی را برطرف کند که او را آشفته و گیج کرده و سعی کنم تا به او کمک کنم که آن را درک کند، گفتگو جهت درستی پیدا میکند و موقعیت مناسبی برای روشنگری حقیقت پدیدار میشود. وگرنه، برای ارتباط با مردم عادی با مشکلاتی مواجه میشویم.
درک من این است که قلبی نیکخواه، افرادی را جذب میکند که میخواهند به آنها کمک شود.
لطفاً اگر مطلبی نامناسب است اشاره کنید.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود