(Minghui.org) در ماه مارس سال جاری، چهار تمرین‌کننده محلی فالون دافا تصمیم گرفتند تا مطالب اطلاع‌رسانی دافا را در روستای مجاور توزیع کنند. سه تن از ما با سه‌چرخه موتوری و یک تمرین‌کننده هم به دنبال ما با موتورش، حرکت کردیم.

در مسیرمان به آن روستا باید از میان بزرگراهی عبور می‌کردیم که دو باند در هر مسیر داشت و توسط حصاری در وسط از هم جدا شده بود. من با سه‌چرخه به میان بزرگراه نزدیک به حصار رفتم تا ببینم اگر خودرویی از سمت جنوب نمی‌آید، از آنجا عبور کنم.

ناگهان ماشینی از پشت سر با سرعت بالا از سمت شمال شرقی به سمت ما آمد. طوری به حصار نزدیک بود که از پشت با سه‌چرخه من برخورد کرد. صدای «بنگ» بلندی شنیدم و بعد به آن سمت جاده هل داده شدم. قبل از اینکه بتوانیم بلند شویم، کامیون بزرگی از سوی دیگر آمد و به ما کوبید و در نهایت ما زیر کامیون رفتیم.

تمرین‌کننده دیگر که شاهد کل ماجرا بود، ترسید و وحشت‌زده شد. خیلی زود از استاد فالون دافا طلب کمک کرد و افکار درست فرستاد.

دو نفر از دو طرف جاده که تصادف را دیده و ترسیده بودند، به سرعت با پلیس و اورژانس تماس گرفتند.

در این میان تمرین‌کننده موتور سوار دید که دو تمرین‌کننده با مطالب اطلاع‌رسانی در دست‌های‌شان به سمتش می‌رفتند. هر سه نفر آنها خیلی زود متوجه شدند که هنوز یک نفر نیست. نگران شدند و شروع به جستجو کردند.

در آن لحظه تمرین‌کننده چهارم از زیر کامیون بیرون آمد. کمی طول کشید تا متوجه شدیم که تصادف تا چه حد جدی بوده است. گرچه ما هیچ آسیبی ندیده بودیم ولی سه‌چرخه کاملاً منهدم شده بود.

زمانی که پلیس رسید با هر دو راننده درباره خسارت وارده صحبت کردیم. هر دو آنها از نتیجه راضی بودند و دائماً می‌گفتند: «ما خیلی خوش‌شانس بودیم که با انسان‌های خوبی امروز آشنا شدیم.»

خبر این اتفاق خیلی زود در دهکده پخش شد و فقط ظرف چند روز مردم دهکده متوجۀ منحصر به فرد بودن فالون دافا شدند.

بعد از آن اتفاق مردم دهکده تغییر کردند. احساس کردیم که مردم تمایل بیشتری دارند تا به حقایق گوش دهند و تعداد بیشتری از مردم مایل بودند از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شوند.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/6/28/157592.html