(Minghui.org) در نوامبر ۱۹۹۷ تمرین فالون دافا را شروع کردم. اگرچه برای سالهای زیادی قادر به درک جوآن فالون نبودم و جرأت پرسیدن سؤالی را نداشتم. بهعنوان یک روشنفکر، جوآن فالون را درست مانند یک فرد عادی بهعنوان موضوع درسی یا کتاب درسی مطالعه میکردم. علاوهبراین میترسیدم مردم از من انتقاد کنند.
کیفیت مادرزادی ضعیف
استاد بیان کردند:
«برخی افراد میپرسند:«آیا اگر شخص مادۀ سیاه فراوانی داشته باشد، نمیتواند به سطوح بالا تزکیه کند؟ بله، تا اندازهای درست است. افرادی که مادۀ سیاه فراوانی دارند، درک و فهمشان توسط آن تحت تأثیر قرار میگیرد. مادۀ سیاه دور بدن شخص میدانی شکل میدهد و او را دربر میگیرد، او را از سرشت جهان، حقیقت، نیکخواهی، بردباری جدا میکند، بنابراین این شخص ممکن است درک و فهم ضعیفی داشته باشد.» (جوآن فالون)
کیفیت مادرزادیام ضعیف بود، بنابراین کارما مانع میشد که فالون دافا را درک کنم. علاوه براین، در طول انقلاب فرهنگی به مدرسه رفتم و تحت تعلیم و تلقین کمونیست بودم. بنابراین، نمیتوانستم هیچ موضوع مرتبط با تزکیه را درک کنم.
«انجام کارها تزکیه نیست»
میدانم دافا باارزش است، بنابراین حتی زمانی که تحت آزار و شکنجه بودم از آن دست نکشیدم. سعی کردم همه چیز را خوب انجام دهم، اما تزکیه موضوعی جدی است. اگرچه مقدار زیادی کار دافا انجام دادهام، آزمونهای بسیاری را با موفقیت نگذراندم، زیرا صرفاً انجام کارها تزکیه نیست.
با نگاهی به سراسر سفر تزکیهام، متوجه شدم که حقیقتاً فا را کسب نکردم. با درک این موضوع بسیار دلسرد شدم، باید با واقعیت مواجه میشدم. خودم را سرزنش نمیکنم زیرا حقیقتاً بیشترین تلاشم را کردم تا تمرینکنندهای حقیقی باشم.
دافا فوقالعاده است. اگر نمیتوانستم فا را خوب مطالعه و آن را کسب کنم، واقعاً تزکیه نمیکردم. برای سالها، در هر روشی برای رها شدن از چیزهایی که مرا از فا جدا میکرد ناموفق بودم. هنوز هم کارما مرا دربر گرفته بود.
ذهن و قلبم به من میگفت که میخواهم با رعایت اصول «حقیقت- نیکخواهی- بردباری» به خود واقعیام برسم. بدون توجه به اینکه چقدر سخت است، نباید تسلیم شوم و باید بهطور واقعی تزکیه کنم.
اعتقاد به استاد و فا
چهار سال بود که از دومین حبسم در اردوگاه کار اجباری آزاد شده بودم. بازگشت به تزکیه دافا دشوار بود.
دائماً به مقالاتی درباره اعتقاد واقعی به استاد و دافا و مطالعه فا با ذهنی آرام گوش دادهام. این به من نشان داد که شکاف بزرگی بین تزکیه من و تمرینکنندگان وجود دارد، مسیری انحرافی را ادامه میدادم. دلیل این بود که صد در صد به استاد و فا باور نداشتم، و بهطور واقعی فا را کسب نکرده بودم.
تشویق
در طول یک دورهمی، دیویدیهای شن یون را به ۱۵ تن از همکلاسیهای سابقم دادم که آنها را پذیرفتند. درباره فالون دافا نیز با آنها صحبت کردم. اما آن شب آنها به من توهین کردند.
بدون توجه به اینکه چقدر توهین کردند، تنها یک فکر در ذهنم داشتم: «فقط با تحت تأثیر قرار نگرفتن میتوانید همه موقعیتها را اداره کنید.» (آموزش فا در کنفرانس میانه غرب ایالات متحده)
کاملاً آرام باقی ماندم و برای ازبین بردن این مداخله افکار درست فرستادم. طولی نکشید، احساس کردم بدنم سبک شد. میدانستم استاد مرا تشویق میکنند. افکار درست مریدان دافا قدرتمند است. از عمق قلبم به استاد و فا باور داشتم.
پس از این تجربه با همکلاسیهای سابقم، دیگر از صحبت رو در رو با مردم درباره دافا نمیترسیدم. استاد به من توانایی و قدرت بخشیدند و توانستم از موقعیتهای دشوار عبور کنم.
نبرد میان خیر و شر
پوستر بزرگی با مضمون توهین به استاد و فا در تابلو تبلیغات کمونیست مقابل منزلم وجود داشت. یک دوربین بالای پوستر متصل بود. تمرینکنندگان محلی افکار درست فرستادند و به وبسایت مینگهویی اطلاع دادند. تمرینکنندگان خارج از چین با اداره ۶۱۰، اداره پلیس و کمیته مرکزی در منطقه محلیام تماس گرفتند و به آنها فشار آوردند.
هنگامی که دو فرد سالمند را درحال نگاه کردن به پوستر دیدم، فکر کردم: «اجازه ندهید اهریمن موجودات ذیشعور را مسموم کند!» به خودم گفتم که اگر تحت محافظت استاد و دافا نباشم، شایستگی ندارم که مرید دافا باشم.
بنابراین با سه تن از رهبران کمیته مرکزی ملاقات و درباره دافا با آنها صحبت کردم. آنها گفتند که این شغلشان است و اگر پوستر را پایین بیاورند اخراج میشوند. به آنها گفتم درواقع با بالا نگه داشتن آن به خودشان آسیب میرسانند.
سپس کمیته مرکزی چند ساعت قبل از زمانی که قرار بود پوستر را پایین بیاوریم، آن را پایین آورد. مأموران محلی پس از آگاه شدن به حقیقت، آینده خوبی را انتخاب کردند.
آن نبردی بین خیر و شر بود. تعدادی از تمرینکنندگان ازجمله تمرینکنندگان خارج از چین در آن دخالت داشتند. تمرینکنندگان محلیمان همکاری بسیار خوبی داشتند. استاد وقتی دیدند که خوب عمل کردیم و شینشینگمان تا آن حد رشد کرد آن را برایمان حل و فصل کردند.
جدیت در مطالعه فا
بهعنوان یک تمرینکننده که به دافا بازگشتم، مجبور بودم از همان ابتدا تزکیه کنم. باید مطمئن میشدم که وضعیت نشستنم در مدیتیشن درست است، زیرا درگذشته پاهایم را ضربدری قرار نمیدادم، چون میخواستم درد کمتری تحمل کنم. استاد گفتند گذاشتن یک بنیان خوب مهم است. اما آن را درک نمیکردم، درآن زمان هیچ توجهی به آن نداشتم.
سالهای زیادی نمیتوانستم در زمان مطالعه فا تمرکز کنم. هر شیوهای از مطالعه تند یا آهسته، ایستاده یا زانوزده، از بر کردن یا رونویسی و خواندن با سایر تمرینکنندگان را امتحان کردم. همه این روشها بهطور اساسی مشکلم را حل نکردند. هنوز هم زمان مطالعه فا ذهنم سرگردان بود. سپس با گروهی از تمرینکنندگان فا را مطالعه کردم که کمک بزرگی به من کرد.
سرانجام در فوریه ۲۰۱۶، مصمم شدم واقعاً فا را خوب مطالعه و آن را کسب کنم. ضمن مطالعه فا وابستگی به زمان را از دست دادم. دیگر نگران نبودم که روزی چند سخنرانی را باید مطالعه کنم یا خواندن جوآن فالون را تمام کنم.
فا را فقط کلمه به کلمه، جمله به جمله و آرام مطالعه میکنم. گاهی همان جمله را چند بار، گاهی بلند و گاهی بیصدا میخوانم. گاهی اوقات درباره یک پاراگراف فکر میکنم یا بارها و بارها آن را مطالعه میکنم تا درک کنم. بهتدریج هر جمله را درک کردم.
باز شدن خرد
حفظ کردن لونیوی جدید خیلی برایم دشوار بود زیرا ارتباط بین جملات و پاراگرافها را درک نمیکردم. هنگامی که آن را از بر میخواندم، اغلب ترتیب جملات را قاتی میکردم. آنگاه تصمیم گرفتم آن را چندین بار بخوانم. اکنون احساس میکنم ارتباط بین آنها را متوجه میشوم.
چندی بعد بهطور ناگهانی به بینشی واضح در جوآن فالون دست یافتم و میتوانستم هر کلمه از جوآن فالون را درک کنم. احساس کردم عواملی که مرا از دافا جدا میکردند از بین رفتهاند، طوریکه خردم باز شده است.
فای استاد به ذهنم آمد:
«آن گسترده و عظیم است، معنای ژرف درونی آن تنها میتواند خود را به تمرینکنندگانی که در سطوح مختلف تزکیه واقعی قرار دارند نشان دهد و به وسیله آنها تجربه و درک شود. تنها پس از آن، شخص بهطور واقعی میتواند ببیند که فا چیست.» ("گسترده و عظیم" نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
من نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر را ۱۰ سال قبل حفظ کرده بودم. هر زمان تکرار میکنم «گسترده و عظیم» تحت تأثیر قرار میگیرم.
استاد با همه تمرینکنندگان یکسان رفتار میکنند
نزدیک به ۲۰ سال فا را مطالعه کردهام و آن را خوب درک نکردم و احساس شرمساری میکردم. استاد با من متفاوت رفتار نکردند. فرد نمیتواند در دنیای بشری چنین استادی پیدا کند.
درست پس از گذشت ۱۸ سال از تزکیه، شروع به درک فا کردم. استاد آرزو و قلبم را برای تزکیه دیدند، کارما را برایم تحمل کردند که توانستم فا را درک کنم. از زمانی که شروع به تمرین فالون دافا کردم استاد بارها به من اشاره و بینش عطا کردهاند. استاد تمام راه کنارم بودهاند.
وقتی متوجه شدم که در فا پیشرفت کردم اشک ریختم. این قدمی کوچک بود، اما قدمی بزرگ رو به جلو بود. اکنون میتوانم فا را مانند سایر تمرینکنندگان دافا مطالعه کنم و احساس نمیکنم چیزی کم دارم. این ممکن است برای برخی از تمرینکنندگان بیاهمیت بهنظر برسد. اما استاد زحمت زیادی متقبل شدند تا مرا به این مرحله برسانند.
تغییر بنیادی
وقتی رشد کردم، تغییری اساسی در خودم احساس کردم. ذهنم دیگر سرگردان نیست و زمان فرستادن افکار درست آرام هستم. خودآگاه اصلیام روشن شده است.
فقط بعد از اینکه توانستم در مطالعه فا تمرکز کنم، توانستم معنی عمیق فای استاد را درک کنم:
«شما عادتی را پرورش دادهاید که خوآگاه اصلی را رها میکنید. بهمحض اینکه چشمتان را میبندید، خودآگاه اصلی را استراحت میدهید و آن ناپدید میشود. چنین عادتی را شکل دادهاید. چرا درحالی که در اینجا نشستهاید بدنتان تاب نمیخورد؟ اگر حالتی را که وقتی چشمانتان باز است دارید، حفظ کنید و اندکی چشمتان را ببندید، آیا بدنتان تاب خواهد خورد؟ مطلقاً نه. فکر میکنید که چیگونگ باید به این طریق تمرین شود و چنین برداشتی را شکل دادهاید. بهمحض اینکه چشمتان را میبندید، بدون اینکه بدانید کجا هستید ناپدید میشوید. گفتهایم که خودآگاه شما باید هوشیار باشد، چرا که این روش خود شما را تزکیه میکند. باید با فکری هوشیار پیشرفت کنید.» (جوآن فالون)
در گذشته، وقتی چی گونگ تقلبی را تمرین میکردم، حیوانات ذهنم را کنترل میکردند و من آگاه نبودم.
وقتی تمرین دافا را شروع کردم، استاد حیوان تسخیر شده را پاک کردند. ایشان این موضوع را خیلی واضح توضیح دادند. گفتند که روح یا حیوان تسخیر شده را برداشتند، اما باید عقاید و تصوراتمان را تغییر دهیم. ایشان گفتند: «حالتی را که چشمانتان باز است، حفظ کنید.» (جوآن فالون)
درواقع هرگز تلاش نکردم چشمهایم را باز نگه دارم. فکر کردم آن فقط موضوع کف دستم بود که زمان فرستادن افکار درست میافتاد. متوجه نبودم که مشکلم تا چه حد جدی است. حتی زمانهای فرستادن افکار درست را افزایش میدادم. خودم را فریب میدادم.
اکنون درک میکنم قادر نبودم زمان فرستادن افکار درست اهریمن را ازبین ببرم زیرا خودآگاه اصلیام ذهنم را کنترل نمیکرد. چطور امکان دارد تحت تداخل قرار نگیرم؟ زمان زیادی را تلف کردهام.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه