(Minghui.org) در گذشته به بیماری‌های مزمنِ بی‌شماری مبتلا بودم و بیش از ۲۰ سال بود که شدیداً رنج می‌بردم، پس از تقریباً ۹ ماه تمرین فالون گونگ، کاملاً بهبود یافتم. من ۶۸ ساله هستم. سرانجام توانستم احساس شگفت‌انگیز داشتن بدنی سبک و آزاد از بیماری را تجربه کنم.

بیماری‌های ناتوان کننده

در سال ۱۹۹۲ پس از پارگی دیسک کمر، دچار فشردگی نخاع و بیماری عصبی نادری شدم که باعث ضعف پاها و اختلال در عملکرد مثانه و روده‌ام می‌شد. توانایی کار کردن را از دست داده بودم و دیگر نتوانستم به کارخانه بروم و به اجبار بازنشسته شدم.

وضعیت سلامتی‌ام طی ۲۰ سال بعد، به‌طور پیوسته رو به وخامت ‌رفت. همچنین به فشارخون، دیابت، بیماری‌های عروق کرونر، کلسترول بالا، انسداد شریان پا، تحلیل عصب بینایی نیز مبتلا بودم و با داشتن تومور غدد فوق کلیه که باعث فشارخون بالا، تپش قلب و سردرد می‌شد، مشکلاتم رو به فزونی بود.

در ماه مارس ۲۰۱۴ سکته کردم که طرف چپ بدن و دست و پایم بی‌حس و ضعیف شد. این شرایط هرنوع حرکتی را برایم مشکل می‌کرد.

روزانه بیش از ده نوع دارو استفاده می‌کردم. همچنین باید چهار بار در روز به خودم انسولین تزریق می‌کردم. مقدار دارویی که طی آن ۲۰ سال استفاده کردم می‌توانست یک ماشین را پرکند. علاوه بر این، بسیاری از مواقع به‌طور اضطراری در بیمارستان بستری می‌شدم. یعنی هزینه‌های درمانی‌ام رقمی نجومی شده بود!

کوچک‌ترین اختلال باعث می‌شد که فشارخونم به بالای ۲۵ یا زیر ۶ برسد. علائم شوک داشتم، احساس گیجی می‌کردم و چند بار هشیاری‌ام را از دست دادم. به‌نظر می‌رسید که هیچ درمانی کمک نمی‌کند.

حتی متخصصین و پزشکان برجسته‌ای که در بیمارستان‌های بزرگ مرا تحت درمان قرار داده بودند نیز گیج شده بودند. آنها سرانجام مرا به دو بیمارستان معروف فرستادند، یکی از بیمارستان‌ها در شانگهای و دیگری در پکن بود. پس از آزمایش‌های طولانی تشخیص مبهمی دادند که «بیماری لاعلاج» است.

در اواخر سال ۲۰۱۴ فوت ناگهانی همسرم نیز به نگرانی‌ام دامن زد. آنگاه دچار فروپاشی عصبی شدم و می‌خواستم به زندگی‌ام پایان دهم.

نور امید

در این دوران شوم، همکاران و خواهرانم نور امیدی را در دلم روشن کردند. آنها تجربیات‌شان را از تمرین فالون دافا با من به‌اشتراک گذاشتند. همچنین به من آموختند که این عبارت را تکرار کنم: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری خوب است.» گفتند اگر آموزه‌های فا را مطالعه کنم و تمرین‌ها را انجام دهم، استاد لی می‌توانند مرا نجات دهند و وضعیتم می‌تواند دگرگون شود.

گرچه متقاعد نشده بودم، با اکراه پیشنهاد آنها را پذیرفتم. در آن موقع گزینه دیگری نداشتم.

در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۴ تمرین‌کننده فالون دافا شدم. خواهرم یک نسخه از جوآن فالون همین‌طور نسخه‌هایی از هنگ ‌یین، هفته‌نامه مینگهویی و تجارب تزکیه سایر تمرین‌کنندگان را به من داد.

شروع به خواندن جوآن فالون کردم. وقتی سخنرانی سوم را می‌خواندم، احساس شادی ژرفی در قلبم داشتم. همچنین احساس می‌کردم جریانی از انرژی به سراسر بدنم هجوم آورده است، گویی چیزی که مسدود بوده، باز شده است. احساس می‌کردم شادتر هستم و روحیه‌ام مثبت‌تر شده است. خود واقعی‌‌ام را پیدا کرده بودم و سرانجام مفهوم زندگی را درک کردم. از آن به بعد، در اصول و قوانینی که در کتاب‌ها توضیح داده شده بود، عمیقاً غرق می‌شدم. روزی یک یا دو فصل را می‌خواندم، علاوه بر این، تمرین‌ها را انجام می‌دادم و افکار درست می‌فرستادم.

تغییرات شگفتی‌آفرین

مدت کوتاهی پس از اینکه تمرین‌کننده شدم، مسائل شگفتی‌آفرینی را تجربه کردم که اراده‌ام را برای تمرین فالون دافا تقویت کرد.

به دلیل مسدود بودن عروق خونی و عدم جریان خون در پاهایم، برای راه رفتن مشکل داشتم و هرموقع که می‌خواستم بیرون بروم از واکر استفاده می‌کردم. استفاده از آن احتیاج به تقلای زیادی داشت که مرا خسته می‌کرد. یک روز، هنگامی که برای انجام کارهایم بیرون رفته بودم، متوجه شدم که می‌توانم واکر را با سهولت بی‌سابقه‌ای به جلو هل دهم. بسیار خوشحال بودم. با خودم فکر می‌کردم: «استاد لی به من کمک می‌کنند» و احساس می‌کردم جریان انرژی گرمی قلبم را پر می‌کند.

در مورد دیگری، همراه فرزندانم با ماشین‌ بیرون رفته بودیم. ناگهان یک تریلی بزرگ وارد مسیرمان شد. من روی صندلی جلو نشسته بودم و هیچ کدام از ما متوجه تصادف قریب‌الوقوع نبودیم تا اینکه دیدم ما درحال تصادف با چرخ عقب تریلی هستیم. در کسری از ثانیه فریاد کشیدم: «فالون دافا خوب است!» ماشین ما درست به‌موقع با تکانی ایستاد. فرزندانم درحالی‌که شوکه شده بودند به من خیره شدند و آنگاه، لبخندی حاکی از رفع نگرانی و قدردانی برلب‌های‌شان ظاهر شد.

یک روز، وقتی ویدئوی تمرین استاد را تماشا می‌کردم و تمرین دوم را انجام می‌دادم، ناگهان افتادم. سرم گیج می‌رفت، بدنم متشنج شده بود و خیس عرق شده بودم. وقتی بی‌حرکت روی زمین افتاده بودم، هیچ کسی دوروبرم نبود که کمکم کند، اما نترسیدم و درد نداشتم. در آن لحظه، سخنانی را که استاد بیان کردند به‌خاطر آوردم:

«اگر تزکیه نکنید، مراقبت شما نخواهد بود، اما اگر تزکیه کنید تمام مسیر تا انتها به شما کمک خواهد کرد.» (سخنرانی چهارم در جوآن فالون)

پس از یک ساعت، کاملاً بهبود یافتم و می‌توانستم دوباره بایستم. از آن به بعد، دریافتم که صدای زنگی که در گوش چپم شنیده می‌شد و بی‌خوابی‌ام، به‌طور چشمگیری بهبود یافته است. به‌علاوه، در مقاطعی که دچار سرگیجه می‌شدم به‌تدریج از شدت آن کاسته ‌شد.

در واقعه‌ای دیگر، ناگهان مثانه‌ام بزرگ شد و در عملکرد روده‌هایم اختلال بوجود آمد و بیش از ۱۶ ساعت نمی‌توانستم ادرار یا مدفوع را دفع کنم. بسیار تحریک‌پذیر شده بودم و شکمم باد کرده بود و درد زیادی داشتم. نمی‌دانستم چه خبر شده است. با هم‌تمرین‌کننده‌ای تماس گرفتم و از او خواستم که مرا راهنمایی کند. او به منزلم آمد تا کمکم کند، به من یادآوری کرد که برای دیدن کاستی‌هایم به درون نگاه کنم. دو ساعت بعد مشکل مثانه و روده‌ام کاملاً برطرف شد.

آموزه‌های استاد لی و این یادآوری‌ها به‌تدریج کمکم کرد تا وابستگی به بیماری را رها کنم. هر زمان که مشکلی بوجود می‌آید، آنها را به‌عنوان آزمون‌ها و فرصتی برای رشد درنظر می‌گیرم. وقتی قلب و ذهنم را ارتقاء می‌دهم، مشکلات نیز ناپدید می‌شوند. آن حقیقتاً شگفت‌انگیز است!

http://en.minghui.org/html/articles/2016/8/19/158332.html