(Minghui.org) پیش از اینکه تمرینکننده فالون دافا شوم، وضعیت سلامتیام خیلی بد بود و بیماریهای زیادی داشتم. مشکل بیخوابیام بهقدری شدید بود که از اختلال عصبی رنج میبردم. همیشه عصبانی بودم، حتی وقتی که کسی مرا عصبانی نمیکرد.
اوضاع بهقدری بد شد که دست به خودکشی زدم. خوشبختانه شوهرم بهموقع مانعم شد.
اکنون وقتی به گذشته نگاه میکنم، بهخاطر رفتارم بهشدت احساس تأسف و پشیمانی میکنم.
زندگی دوباره پس از تمرین فالون دافا
وقتی در سال ۱۹۹۶ فالون دافا در شهرمان معرفی شد، ۶۱ ساله بودم. سرپرست سابقم در محل کار، بلیطی برای تماشای ویدیوی سخنرانیهای استاد لی درباره فا به من داد.
زمانیکه تماشای ویدیوها به پایان رسید، بیماریهایم ناپدید شدند. احساس کردم به فردی متفاوت تبدیل شدم که برای شروع زندگی، فرصتی دوباره بهدست آورده است.
وقتی تقریباً یک سال از تمرینکردنم میگذشت، جریان انرژی قدرتمندی در سراسر بدنم تجربه کردم که بهمدت دو ماه بهطور مداوم ادامه داشت. هر شب که در تخت بودم، جریانهای گرمی را احساس میکردم که باقدرت از سر تا به پایم عبور میکردند. آن، احساس راحتی بیاندازهای به من میداد.
اکنون ۸۰ سالهام و هنوز میتوانم بستههای سنگین مواد غذایی را بدون احساس خستگی از سه طبقه پله بالا ببرم. شاد هستم و خانوادهام نیز خوشحالاند.
واقعاً زمان قبل از شروع آزار و شکنجه فالون دافا را گرامی میدارم، چراکه تا ژوئیه سال ۱۹۹۹، میتوانستم بدون هیچ نگرانی از تمام وقتم برای مطالعه فا و انجام تمرینات استفاده کنم.
مطالعه فا با جدیت
بهخاطر پایین بودن سطح تحصیلاتم، در ابتدا مطالعه فا برایم خیلی دشوار بود و لغات زیادی را بلد نبودم. وقتی فا را با همکارانم مطالعه میکردم واقعاً خجالتزده میشدم، چون بیشتر آنها تحصیلکرده بودند و میتوانستند روان مطالعه کنند، اما من قادر به این کار نبودم.
بعداز شناسایی وابستگیام به حفظ وجهه و آبرو، از استاد درخواست کمک کردم: «باید فا را بهخوبی مطالعه کنم و آن را در ذهنم بهیاد داشته باشم.» استاد به من اشارهای دادند که باید فا را رونویسی کنم.
با جدیت تمام این کار را کردم و وضعیت خواندنم بهتر شد. از آن پس تاکنون هیچگاه در حین مطالعه فا خوابآلود نبودم و همیشه حضور ذهن داشتم. در بیست سال گذشته هر روز حداقل یک یا دو سخنرانی از جوآن فالون را خواندهام. گاهی اوقات حتی سه سخنرانی در روز میخوانم. واقعاً مطالعه فا را دوست دارم.
اجبار برای دور ماندن از خانه بهدلیل ترس از آزار و شکنجه
بسیاری از افراد بهدلیل آزار و شکنجه مجبور شدند که تزکیه را کنار بگذارند و محیط تزکیهای که داشتیم ازبین رفت. آنقدر پریشان بودم که بهمدت بیش از یک ماه نتوانستم چیزی بخورم. با این حال، بعد از گذشت مدتی، فکری از ذهنم گذشت: «حتی اگر تنها کسی باشم که باقیمانده است، باید با پشتکار به تزکیهام ادامه دهم.»
حدود سه ماه بعد از اینکه آزار و شکنجه آغاز شد، جهت دادخواهی برای حق تمرین فالون دافا به میدان تیانآنمن رفتم. چهار روز آنجا ماندم و شاهد این بودم که تمرینکنندگان با خشونت مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند. واقعاً نمیدانستم چه باید بکنم.
بعد از چهار روز به خانه برگشتم و دیدم که زندگی خانوادگیام از این رو به آن رو شده است. وقتی وارد خانه شدم همسر و پسرم در اتاق نشیمن ایستاده بودند. همسرم گفت: «اگر برنمیگشتی، طلاقت میدادم.»
شخصی از کمیته محلی به خانهام فرستاده شده بود تا مجبورم کند کتابهای دافا را تحویلشان دهم. آنها به همسرم گفتند که اگر کتابها را تحویل ندهم، مرا به مرکز شستشوی مغزی میفرستند.
برای فرار از آزار و شکنجه چاره دیگری نداشتم جز اینکه خانه را ترک کنم. همسرم از ترس مسئولین، تمامی کتابهای دافای مرا به کمیته محلی تحویل داد و این کار موجب ناراحتی شدید من شد.
آگاه کردن مردم درباره فالون دافا
طی سالهای گذشته کارهای زیادی برای آگاه کردن مردم درباره فالون دافا و آزار و شکنجه انجام دادهام. با کمک سایر تمرینکنندگان تعداد زیادی از مطالب روشنگری دافا را پخش کردهام، با مردم تماس تلفنی گرفتهام تا درباره دافا بگویم و به مردم کمک کردهام که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند.
گاهی اوقات پاهایم بهشدت ورم میکرد و حتی از علائم سکته مغزی رنج میبردم، اما به کارهایی که باید انجام دهم ادامه میدادم و در کمتر از یک هفته بهبود مییافتم. اعضای خانوادهام شاهد تأثیرات معجزهآسای فالون دافا بودهاند.
یک روز در سال ۲۰۱۳ درحالیکه دیویدیهای فالون دافا را روی شیشه ماشینها قرار میدادم، افرادی با بازوبندهای قرمز مرا دستگیر کرده و به اداره پلیس محلی بردند.
بهمحض اینکه به اداره پلیس رسیدم با افرادی که آنجا بودند درباره فالون دافا و آزار و شکنجه صحبت کردم. آنها به من گفتند که با منزل تماس بگیرم و به همسرم هشدار بدهم که پلیس برای غارت خانه به آنجا میرود. آنها میخواستند کمکم کنند که همسرم بتواند کتابهای دافای من و مطالب دیگر را پنهان کند.
هنگامیکه مأمورین پلیس خانهام را جستجو کردند چیزی پیدا نکردند و آزادم کردند. از کسانی که از من بهعنوان یک تمرینکننده دافا محافظت کردند عمیقاً تشکر کردم.
در سال ۲۰۱۵، وقتی بسیاری از افراد شروع به شکایت از جیانگ زمین کردند، من نیز یک شکایت کیفری تهیه و با پست به دادگاه عالی ارسال کردم. جیانگ زمین، رهبر سابق ح.ک.چ بود که آزار و شکنجه علیه فالون دافا را آغاز کرد.
چند روز بعد برخی از مأمورین پلیس اداره پلیس محلی به دیدنم آمدند. به آنها درباره دافا و آزار و شکنجه گفتم. به آنها دلیل شکایتم علیه جیانگ را نیز گفتم. وقتی بدرقهشان میکردم چندبار تأکید کردم و گفتم که کارهای بدی انجام ندهند. پس از آن دیگر به خانه من نیامدند.
مزایایی که دافا برای خانوادهام به ارمغان آورد
یک روز وقتی پسرم برای رفتن به سر کار از خانهاش بیرون میرفت، ناگهان درد شدیدی در پاهایش احساس کرد. بههمین خاطر بلافاصله به خانه بازگشت. با او تماس گرفتم تا برای ناهار دعوتش کنم و وقتی تلفنی حرف میزدیم هنوز درد داشت. وقتی صحبتهایش با من تمام شد، دردش نیز ازبین رفت و توانست سر کار برود.
آنقدر تعجب کرده بود که دربارۀ اتفاقی که افتاد به همسرش گفت و او نیز برای مادرش تعریف کرد. مادر عروسم درنهایت به من گفت: «انرژی شما واقعاً قدرتمند است!»
شوهرم اکنون ۸۶ سال دارد و قبلاز بازنشستگی، دبیر حزب محلی بود. در ابتدا او از من برای تمرین دافا حمایت میکرد، اما پس از آغاز آزار و شکنجه، بهدلیل ترس شدید از ح.ک.چ با تمرین کردن من مخالفت کرد.
یک روز به خانه آمدم و دیدم خمیده شده و بیحرکت در اتاق نشیمن ایستاده است. گفت که کمردرد شدیدی دارد و مدت زیادی است که بههمین حالت آنجا ایستاده است. آرامشم را حفظ کردم و گفتم که حالش خوب خواهد شد.
بعد از گفتن آن کلمات، سعی کرد تکان بخورد و توانست دوباره صاف بایستد و راه برود.
دقیقاً همانطور که استاد بیان کردند:
«آیا نگفتهام که وقتی یک نفر تمرین میکند، تمام اعضای خانوادهاش نیز از آن بهره میبرند؟» («آموزش فا در کنفرانس فای استرالیا»)
برای خالی کردن زباله از پلهها پایین رفت. وقتی برگشت پشتم را نوازش کرد و گفت: «متشکرم، اکنون حالم خوب است!» او خیلی خوشحال بود.
شوهرم بعد از این اتفاق، هم دافا را ستایش و تحسین کرد و هم بیشتر به من وابسته شد. رحمت استاد فرصتهایی برای نجات او فراهم کرد.
شوهرم چند سال پیش مبتلا به سرطان مثانه شد. تمام خانواده در روز عمل جراحیاش به بیمارستان رفتند، اما من فکر کردم: «اگر به بیمارستان بروم چه کمکی از دستم برمیآید؟ ترجیح میدهم در خانه بمانم و فا را مطالعه کنم.»
آن روز در مطالعه فا چنان حالت خوبی داشتم که تابحال تجربه نکرده بودم. بدنم سرشار از انرژی بود. آنقدر آرام بودم که گویی وارد جهانی الهی شدهام. فقط فا در ذهنم باقی مانده بود. شاید استاد با دیدن اینکه وابستگی احساسات را رها کرده و فقط روی مطالعه فا متمرکز هستم درحال تشویق من بودند.
عمل جراحی همسرم با موفقیت انجام شد و طی هفت سال گذشته کاملاً سالم بوده است.
او ۸۶ ساله است و با این حال وضعیت سلامتیاش آنقدر خوب است که پزشک و همکاران سابقش همگی شگفتزده هستند.
گاهی اوقات فکر میکنم: «افرادی که اعضای خانواده یا دوست تمرینکنندگان فالون دافا هستند بسیار خوشبختند! این دورهای از تاریخ است که باید واقعاً گرامی داشته شود و فرصت ارزشمندی برای نجات یافتن است!»
نتیجهگیری
طی بیست سال گذشته هیچگاه در مطالعه فا کوتاهی نکرده و هیچگاه بدون حضور ذهن مطالعه نکردهام. فا برایم بسیار ارزشمند و عزیز است. با اینحال فکر میکنم بهاندازه کافی خوب تزکیه نکردهام. فای بیکران و تقوای بینهایت استاد باعث شدهاند که خانم هشتاد سالهای مانند من چنان انرژیای داشته باشد که کارهای دافا را آنطور که لازم است انجام دهد. خانوادهام مستقیماً شاهد تأثیرات قدرتمند دافا بودهاند و شاید همین، یکی از روشهایی است که استاد برای نجات آنها برگزیدهاند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه