(Minghui.org) هنگامی که «فراخوان ارسال مقاله برای سیزدهمین فاهویی چین در وبسایت مینگهویی» را خواندم، بلافاصله فکر کردم که یکسال دیگر سپری شده است و من بسیار ضعیف تزکیه کردهام. درباره چه چیزی میتوانم بنویسم؟
فایل صوتی دوازدهمین فاهویی چین را دانلود کردم و بعد از گوش دادن به آنها متوجه شدم که شکاف بزرگی بین تزکیه من و آنها وجود دارد. آیا چیزی تجربه کرده بودم که ارزش نوشتن را داشته باشد؟
مردد بودم که نوشتن را شروع کنم، اما هنگام انجام تمرینها بیشتر محتوا و ساختار آن مقاله از جمله عنوان آن به ذهنم خطور کرد.
یک شب رؤیایی داشتم که در آن قرار بود در آزمونی شرکت کنیم، اما من در خارج از سالن امتحان سرگردان بودم. کسی از من پرسید که چرا در آن آزمون شرکت نمیکنم. پاسخ دادم که قبلاً آن امتحان را دادهام و نمرۀ ]قبولی[ گرفتهام.
زمانی که افراد دیگر از آن ساختمان بیرون آمدند و پرسیدند چرا در آن آزمون شرکت نکردم، پاسخم را تکرار کردم. آنها بلافاصله اشاره کردند که نمرهام برای امتحان میانترم بوده است و اینکه در واقع امتحان نهایی را ازدست دادهام. شوکه شدم!
متوجه شدم که باید مقاله تبادل تجربهام را بنویسم. اما وقتی آمادۀ نوشتن شدم، بهسختی توانستم چیزی بنویسم. برایم سخت بود که کلمات درستی پیدا کنم که بیانگر آن چیزی باشد که میخواهم بگویم و آنچه که مینوشتم را دائماٌ پاک میکردم. احساس کردم که بهخوبی تزکیه نکردهام و به این فکر افتادم که از آن صرفنظر کنم.
دوباره «فراخوان ارسال مقاله برای سیزدهمین فاهویی چین در وبسایت مینگهویی» را خواندم و یک جمله بهطور مشخص برایم برجسته شد: «از واژهها و تعارفاتی که عاری از موضوع مشخصی است پرهیز کنید و با استفاده از مقالات مینگهویی به خود اعتبار نبخشید.»
آیا این مقاله را برای اعتباربخشی به خود مینویسم یا برای اعتباربخشی به فا؟
اگر تصمیم میگرفتم که چون بهخوبی تزکیه نکردهام هیچ چیزی ننویسم، آیا این ثابت نمیکند که قصدم این بوده که فقط جنبه خوبم را نمایش دهم و سَمت نه چندان خوبم را پنهان کنم؟ اگر فکر میکنم خیلی خوب عمل کردهام و بیدرنگ تبادل تجربهای بنویسم، آیا ناخودآگاه در حال خودنمایی نیستم؟ آیا آن اعتباربخشی به خودم نخواهد بود؟
دلیل اینکه نمیتوانستم کلمات درست را پیدا کنم این بود که همیشه دوست داشتم از سبک توصیفی و پر زرق و برق استفاده کنم و از زبان ساده و قابل درک دوری میکردم.
در اعماق وجودم قصدم این بود که نشان دهم چقدر خوب میتوانم بنویسم و به خودم اعتبار ببخشم.
با این حال دلیل اینکه تجربیاتمان را مینویسیم و آنها را بهاشتراک میگذاریم تشویق یکدیگر برای رشد و پیشرفت محکم و استوار در تزکیهمان و ایفا کردن نقشی بهتر در یاری به استاد در اصلاح فا است. بهجای سبک نوشتاری باید بر محتوای آن تمرکز کنم!
بعد از اینکه این مسائل مهم برایم مشخص شد، دوباره شروع به نوشتن کردم. همانطور که درباره تجربیاتم فکر میکردم، اشک در چشمانم جمع شد.
درد وحشتناک ازبین بردن وابستگیهای قدیمیام برگشت و چند بار میخواستم که دست از نوشتن بردارم. نزدیک به یک هفته زمان برد تا نوشتن آن را بهتمام رساندم. در نهایت آرام شدم اما متعجب شده بودم که چرا دائماً گریه میکنم.
متوجه شدم که وابستگیهای قدیمیام بهطور کامل نابود نشده بودند و همانطور که به گذشته فکر میکردم آنها تحریک شده و به سطح آمده بودند. در روند نوشتن، این مواد سرسخت و لجباز آشکار شدند. آنها تلاش میکردند تا مرا از نوشتن متوقف کنند.
زمانی که درباره اتکای بیش از حد به دیگران مینوشتم، وابستگی منفعل بودنم دوباره به سطح آمد و مرا تحت تأثیر قرار داد.
چند روز پیش از پدر و مادرم دعوت کردم که همراه من بیایند تا بنرها و پوسترهای روشنگری حقیقت را نصب کنیم، اما آنها تمایلی نداشتند چرا که از کار در تابستان داغ خسته شده بودند. بیمیلی آنها به بیرون آمدن باعث شد که من نیز تمایل به رفتنم را ازدست بدهم. هنوز بهطور واضح به تکیه کردن به دیگران وابسته بودم.
با دیدن این وابستگی، آگاهانه تلاش کردم و با اینکه از سگ، مار و عبور از کنار قبرستان در شب میترسم، ولی آن روز خودم شخصاً بیرون رفتم تا بنرها را نصب کنم. این ترس دقیقاً چیزی بود که نیاز داشتم آن را درهم شکنم.
وقتی بیرون بودم، با شنیدن صدای سگی که پارس میکرد، وحشتزده شدم، اما نهایتاً آن را نادیده گرفتم.
زمانی که تلاش میکردم بنرها را بالا بیندازم تا روی شاخه درخت قرار گیرند، گاهی اوقات به شاخهها نمیرسیدند و منجر به این میشد که روی علفهای بلند بیفتند. از راه رفتن بر روی علفهای بلند هراس داشتم چرا که امکان داشت مار و حشراتی آنجا باشد. بااینحال زمانی که به این فکر میکردم که چقدر زمان و تلاش برای درست کردن این بنرها صرف کردهام، ترسم از راه رفتن روی علفهای بلند ریخت و بنرم را پیدا کردم. هیچ چیزی مرا نیش نزد.
هنگامی که از قبرستان میگذشتم، این شعر استاد را ازبر میخواندم:
«اگر ترس داشته باشید آن شما را گیر میاندازد
وقتی افکار درست است شیطان متلاشی میشود
[ذهن] تزکیهکنندگان با فا پر شده است
افکار درست بفرستید [و] ارواح پوسیده منفجر میشوند
خدایان در دنیا هستند به فا اعتبار میبخشند» («ترس ازچه» از هنگ یین دو»)
روز بعد وقتی آنچه که درباره اتکای بیش از حد به دیگران نوشته بودم را خواندم، به اندازه زمانی که آن را مینوشتم، احساس ناراحتی نداشتم. متوجه شدم که با غلبه بر ترس و به تنهایی بیرون رفتن برای نصب پوسترها، وابستگیام ازبین رفته بود و آن دیگر با من مداخله نمیکرد.
موارد بالا تجربیاتی است که هنگام نوشتن این مقاله کسب کردهام. لطفاً به هر مطلب نامناسبی اشاره کنید!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود