(Minghui.org) روزی در ماه مارس ۲۰۰۹ شخصی یک نسخه از کتاب جوان فالون را به من داد که کتاب اصلی یک روش معنوی به نام روش تزکیه فالون دافا بوده و بر‌اساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی‌، بردباری است.

وقتی بخش مربوط به چشم آسمانی را می‌خواندم، به هنگام بستن چشمانم، در مقابلم چشم بزرگی را می‌دیدم که خیره به من نگاه می‌کرد.

در آن زمان دچار بیماری‌های بسیاری بودم. سپس متوجه شدم که استاد بدنم را پاک کرده‌ بودند. احساس بسیار خوبی داشتم! کتاب جوان فالون را فقط یک بار خوانده بودم.

از اصول حقیقت‌، نیک‌خواهی، بردباری پیروی کردم. با راهنمایی و حفاظت استاد دیگر احساس سرگشتگی نمی‌کردم. در مسیر تزکیه‌ام معجزات بسیاری را تجربه کردم.

پدر و مادرم هر دو همزمان در بیمارستان بستری شدند. فالون دافا را به آنها معرفی کردم. وقتی که به خانه بازگشتند، کتاب‌های دافا را با هم مطالعه کرده و تمرین‌ها را انجام دادیم.

پدرم به‌شدت سرفه می‌کرد به‌طوری‌‌که قادر به خوابیدن نبود. بااین‌حال تصمیم گرفت مصرف داروها را قطع کرده و به انجام تمرین ادامه دهد. طی یک شب سرفه‌اش به‌طور خارق‌العاده‌ای ناپدید شد.

مادرم دچار مشکلات حرکتی شدیدی بود و هرگاه بوی بنزین به مشامش می‌رسید بالا می‌آورد. پس از شروع تمرین فالون دافا این موضوع دیگر باعث آزارش نشد.

یک روز صبح در زمستان ۲۰۱۰، درحالی‌که تمرین مدیتیشن را انجام می‌دادم، صفحه کوچک تلویزیونی را روی پیشانی‌ام دیدم. حتی می‌توانستم با چشمان باز آن را  ببینم. بار دیگر شگفت‌انگیزی فالون دافا را احساس کردم.

استاد بیان کردند:

«طرز کار توانایی‌ فوق‌طبیعی‌ آگاهی پیش از وقوع و آگاهی پس از وقوع‌ این‌طور‌ است‌ که‌ در روی‌ پیشانی‌ چیزی شبیه یک صفحه کوچک‌ تلویزیون وجود دارد‌. برای بعضی‌ از اشخاص،‌ آن در منطقه‌ی پیشانی‌ و برای عده‌ای‌ نزدیک پیشانی است و برای بعضی‌ از افراد دیگر هم داخل‌ پیشانی است. بعضی‌ از افراد می‌توانند چیزها را با چشم‌های‌ بسته‌ ببینند. اگر توانایی‌ بسیار قوی‌ باشد، شخص‌ می‌تواند چیزها را با چشم‌های‌ باز ببیند. دیگران‌ نمی‌توانند آن‌را مشاهده‌ کنند، زیرا به‌ هر حال‌، آن‌ چیزی‌ در محدوده‌ی میدان بُعدی فرد است‌.»(سخنرانی دوم، جوان فالون)

نیمه‌شبی در تابستان سال ۲۰۱۰، وقتی افکار درست می‌فرستادم، احساس کردم بدنم از روی زمین بلند شد. بسیار هیجان‌زده شده بودم و می‌خواستم این موضوع را به خواهرم بگویم که کنارم می‌خوابید،. سپس متوجه شدم که این ذهنیت خودنمایی است که درحال پدیدارشدن بود. آگاه شدم که استاد مرا تشویق کردند.

پدربزرگی نوه دختری‌ خود را برای حل مشکل بینایی‌اش به محل کارم آورد. دافا را به او معرفی کردم. بنابراین از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) کناره‌گیری کرد و یک نسخه از کتاب جوان فالون را قرض گرفت.

زمانی که برای قرار ملاقات بعدی نوه‌اش مراجعه کرد با هیجان گفت: «من معمولاً از عینک ذره‌بینی برای خواندن روزنامه استفاده می‌کنم. دیشب وقتی جوان فالون را می‌خواندم، کلمات برایم بزرگ‌تر می‌شدند و قادر بودم بدون عینک آن را بخوانم. این یک معجزه بود!»

قرار بود با یک دوست و همکلاسی قدیمی، کار جدیدی را شروع کنیم. قبل از آغاز کار باید برای برداشتن کیست تخمدان، تحت عمل جراحی می‌گرفت.

با او درباره دافا و آزار و شکنجه صحبت کردم. از ح.ک.چ خارج شد و کتاب جوان فالون را از من قرض گرفت و مرا در روشنگری حقیقت برای مراجعین یاری می‌کرد. وقتی که زمان جراحی فرا رسید، آزمایش‌ پزشکی نشان داد که اثری از کیست‌ها وجود ندارد.

با اینکه تنها نیمی از جوان فالون را خوانده بود، شگفت‌زده شد از اینکه استاد بدنش را پاک کرده بودند. او کتاب را به خواهرش نیز معرفی کرد.

از زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم، شاهد معجزه‌های بسیاری بوده‌ام. در اینجا فقط تعداد محدودی از آنها را برای اعتباربخشی به شگفت‌انگیز بودن دافا بیان کردم. لطفأ به هر چیز نادرستی اشاره کنید.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/9/19/159223.html