(Minghui.org) من و تمرین‌کننده دیگری حدود ده تابلوی نمایشی روشنگری حقیقت تهیه کردیم و می‌خواستیم آنها را در حومه شهرمان نصب کنیم. سه تمرین‌کننده دیگر نیز می‌خواستند به ما ملحق شوند.

درست قبل از اینکه برای این کار بیرون برویم، یکی از تمرین‌کنندگان پیشنهاد داد که باید تمرین‌کنندگان بیشتری به ما بپیوندند و به‌صورت گروهی کار کنیم. به این صورت می‌توانستیم اکثر مناطق در شهرمان را پوشش دهیم.

پس از اینکه بیشتر تمرین‌کنندگان محلی موافقت کردند، ده‌ها تابلوی دیگر، بیش از صد بنر بزرگ 3 تا 5 متری و صدها بنر کوچک نیز تهیه کردیم. آنها را میان گروه‌های مختلف تمرین‌کنندگان توزیع کرده و برنامه‌ریزی کردیم که شب سال نو آنها را نصب کنیم.

غلبه بر توهم آزار و شکنجه

بعد‌از‌ظهر قبل از تحویل سال نو، درست چند ساعت قبل از اینکه برنامه‌مان را اجرا کنیم، یکی از هماهنگ‌کنندگان به من گفت: «شب سال نو، تاریخ حساسی است. پلیس‌های بسیاری برای گشت‌زنی در خیابان‌ها هستند. تو باید امنیت همه را در نظر داشته باشی و منطقی عمل کنی. برنامه‌ریزی برای انجام این کار در شب سال نو ممکن است ناشی از ذهنیت رقابت‌جویی‌ات باشد. چرا این کار را چند روز دیگر انجام نمی‌دهی؟»

جواب دادم: «نمی‌توانیم برنامه را تغییر دهیم. نمی‌توانیم از توهم آزار و شکنجه یا تاریخ‌های حساس بترسیم. چطور می‌توانیم درباره روزی که مردم را نجات می‌دهیم، به‌صورت انتخابی عمل کنیم؟»

پس از اینکه افکارم را توضیح دادم، او هنوز قانع نشده بود و به دنبال تمرین‌کننده دیگری می‌گشت تا درباره این موضوع با او صحبت کند.

در راه رفتن به منزل تمرین‌کننده‌ای بودیم که در جاده به‌طور اتفاقی چهار خودروی پلیس ما را احاطه کردند.

تمرین‌کننده همراهم این واقعه را به‌عنوان نشانه‌ای دال بر اینکه نباید آن شب بیرون برویم و تابلو‌ها را پخش کنیم، درنظر گرفت و گفت: «ببین، آیا حق با من نیست؟»

در جواب گفتم: «همه اینها توهم است. ما نباید این اتفاق را تصدیق کنیم. پلیس به دنبال ما نیست.»

وقتی به منزل تمرین‌کننده دیگر رسیدیم، درک‌هایمان را به‌اشتراک گذاشتیم و مشخص شد که آن تمرین‌کننده هم با من موافق است.

کارمان در آن شب عالی بود. نه خودروی پلیسی دیدیم و نه هنگام قرار دادن تابلو و بنرها با مداخله‌ای مواجه شدیم.

وقتی به خانه رسیدم، دراز کشیدم و صحنه‌ای را دیدم که در آن تعداد بی‌شماری از مردم روی تپه‌ای پوشیده از بنرهای رنگارنگ در حال جشن و سرور بودند. آگاه شدم که نه تنها مردمی که بنرها را می‌خوانند نجات داده می‌شوند، بلکه همه چیز در آن منطقه از جمله گل‌ها و گیاهان نیز همگی نجات پیدا می‌کنند و فا آنها را اصلاح می‌کند.

درحالی که این موفقیت دلگرممان کرده بود، در ۲۰ ژوئیه، روز جهانی فالون دافا و روزی که در سال 1999 آزار و شکنجه علیه فالون دافا آغاز شد نیز نصب بنرها و تابلوها را انجام دادیم. گروه تهیه تابلوهای نمایشی را گسترش دادیم و تولیداتمان را مطابق سفارش آماده ‌کردیم. تابلوهای سایز بزرگ و سنگین‌تر را به تمرین‌کنندگانی می‌دهیم که وسیله نقلیه دارند و به آنهایی که دوچرخه دارند، تابلوهایی را می‌دهیم که جمع می‌شوند و سبک‌ترند. این تابلوها بسیار انعطاف‌پذیرند، به‌طوری که با دو قلاب در بالایشان می‌توان آنها را به‌راحتی نصب کرد یا روی سه‌پایه چوبی روی زمین قرار داد.

بنرهای ما بسیار چشمگیرند و بعضی از آنها به‌مدت یک ماه در همان وضعیت نصب شده باقی می‌مانند.

غلبه بر مداخله و وابستگی به شوق‌واشتیاق بیش‌ازحد

یک بار درست پس از اینکه بنری را نصب کردیم، یک رفتگر آن را پائین آورد. ما با او صحبت کردیم، درباره آزار و شکنجه برایش توضیح دادیم و اینکه چرا این بنرها را نصب می‌کنیم. او حقایق را درک کرد و بنر را به ما بازگرداند. همچنین موافقت کرد تا حزب کمونیست چین را ترک کند. ما برای او بسیار خوشحال بودیم.

اما گاهی وقتی همه چیز خیلی خوب پیش می‌رفت، ما وابستگی به خودنمایی و شوق‌واشتیاق بیش‌ازحد را رشد می‌دادیم. سپس وقتی دفعه بعد بیرون ‌‌رفتیم، پلیس تابلو‌های نمایشی‌مان را پیدا ‌کرد. اما به لطف محفاظت استاد، بدون اینکه ما را ببیند، از کنار خودرو می‌‌گذشت.

این اتفاق به من یادآوری کرد که هنگام انجام کارهای مربوط به روشنگری حقیقت، باید در تزکیه‌مان جدی‌تر و محتاط‌تر باشم. همه چیز توسط استاد انجام می‌شود و ما نباید آن را اعتبار خودمان در نظر بگیریم یا خودنمایی کنیم.

استاد بیان کردند:

«بدون بدن‌هاي قانون من كه اين كارها را انجام دهند حتي حفاظت افراد مسئول به سختي می‌تواند تضمين شود، چه رسد به اشاعه‌ دافا به‌طور گسترده. بنابراين هميشه درباره‌ خودتان خيلي بالا فکر نکنيد.» («ضربه‌ای شدید» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)