(Minghui.org) یکی از دوستانم در سال 2008 فالون دافا (یا همان فالون گونگ) را به من معرفی کرد. اولین باری بود که درباره این تمرین چیز مثبتی میشنیدم! با توجه به تبلیغات فریبکارانه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سالهای زیاد تحصیل بر محور الحاد، احساس خوبی درباره فالون دافا نداشتم. بعداً این دوست توصیه کرد که کتاب جوآن فالون را بخوانم. سپس تمام 40 اثر منتشرشدۀ آقای لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، را مطالعه کردم.
اگرچه فرد تحصیلکردهای هستم، اما پس از خواندن این آثار کاملاً شوکه شدم! متوجه شدم که نویسنده این آثار، با چنین ایدههای عمیقی، بههیچ وجه شخصی عادی نیست. پاسخ تمام سؤالاتی که بیش از 20 سال مرا گیج کرده بودند، یافتم. مسیر خود در زندگیام پیدا کردم و تصمیم گرفتم فالون دافا را تزکیه کنم!
تحت تأثیر سود و منفعت قرار نگرفتن
قبل از تزکیه، وابستگیهایی قوی به شهرت، سود، احساسات و از دست دادن و بهدست آوردن داشتم. اولین آزمایشم رها کردن وابستگیام به نفع شخصی بود.
من در دولت کار میکنم و مقداری نفوذ دارم. قبل از شروع این تمرین، اغلب بهدنبال کسب درآمدی اضافه از روشهای نادرست بودم. حدود 17 شرکت زیرمجموعه را مدیریت و بهمناسبت جشنها و تعطیلات از شرکتهای مختلف، پول نقد و کارتهای هدیه قبول میکردم. آن در واقع وسوسه بزرگی برایم بود!
بهعنوان یک تمرینکننده، میدانستم که وابستگی به سود و منفعت باید از بین برود. با مطالعه فا، اصل «بدون از دست دادن، چیزی بهدست نمیآید» (سخنرانی چهارم جوآن فالون) را درک کردم. بهعنوان یک تمرینکننده حقیقی باید خودم را مطابق با اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری اداره میکردم و نباید تحت تأثیر منافع شخصی قرار میگرفتم.
پس از آن، اغلب «هدایا» را مؤدبانه رد میکردم. همچنین فرصتی یافتم تا هدایایی که در کشوی میزم باقی مانده بودند را بازگردانم. اغلب به سرپرستان میگفتم که چرا نمیتوانم آنها را بپذیرم. آنها پس از اینکه دلیلم را میشنیدند، از پسگرفتن هدایا خوشحال میشدند. طی این سالها، مقدار زیادی از پول نقد و کارتهای هدیه را بازگرداندهام.
شخص خوبی بودن
اکثر همکارانم جوان هستند و شغل خود را ازطریق روشهای نادرست بهدست آوردهاند. آنها در زمان کارشان، بهجز وقتگذرانی در اینترنت و تماشای سریالهای تلویزیونی کار دیگری انجام نمیدادند. در صحبتهایشان از کلمات بد و نامناسبی نیز استفاده میکردند. این رفتارشان عادی بود.
بهعنوان تمرینکننده دافا، میدانستم که باید خود را منضبط کنم و نباید تحت تأثیر چیزهای بد قرار گیرم. برای خودم مقرراتی شخصی وضع کردم و در طول زمانِ کاری، در اینترنت گشتوگذار نمیکردم. وقتی همکارانم با هم وقت میگذراندند و بد و بیراه میگفتند نیز توجهی به آنها نمیکردم. در طول اوقات فراغت تنها فا را مطالعه میکردم.
یک بوفه رایگان در محل کارم هست. کارکنان اغلب غذاهای اضافه را برای شام همراه خود به خانه میبرند. درخصوص تخصیص میوه به کارمندان، محدودیت وجود دارد و هر کارمند فقط میتواند یک میوه در روز استفاده کند، اما زمانی که کسی نظارت ندارد، همه بیش از سهم خود برمیدارند.
هشت نفر در دفتر من کار میکنند و ما باید بهنوبت دفتر را تمیز کنیم، اما اکثریت افراد وانمود میکنند که از مسئولیت خود بهعنوان یک کارمند در این زمینه آگاهی ندارند. همکاران از ناراحت کردن یکدیگر میترسند و وقتی نوبت تمیز کردن دفتر به شخصی میرسد، به او یادآوری نمیکنند. بنابراین سرپرستان معمولاً نمیتوانند برنامه نظافت را حتی بعد از یادآوریهای مکرر به اجرا بگذارند.
پس از شروع تمرین دافا، بهطور مداوم شینشینگ خود را ارتقاء دادهام. هیچ چیزی در تزکیه بیاهمیت و جزئی نیست. اغلب تنها یک پرس غذا میخورم. گاهی اوقات همکارانم توصیه میکنند برای بعدازظهر غذای بیشتری بردارم. معمولاً لبخند میزنم یا چند کلمهای میگویم تا آنها درک کنند چرا این کار را انجام نمیدهم. وقتی نوبت من است که نظافت دفتر را انجام دهم، اغلب زود به دفتر میروم و آنجا را بهطور کامل تمیز میکنم.
در یکی از شرکتهای تابعه، مرد جوانی مسئول گزارشدهی دادههای کسبوکارشان به من بود. دادههای او اغلب دقیق نبودند. مجبور میشدم از او بخواهم کارش را دوباره انجام دهد که کار اضافهای برایم محسوب میشد. رئیس دفترم بارها و بارها از من خواسته بود کسی را جایگزین او کنم، اما اغلب پاسخ میدادم که برای مردی جوان پیدا کردن کار آسان نیست، بنابراین به او فرصتی میدهم.
یک روز با این مرد جوان ملاقات کردم و به او گفتم: «شما کارتان را خوب انجام نمیدهید. امیدوارم بتوانید این کار را جدیتر بگیرید. اگر چیزی را درک نمیکنید، درخصوص پرسیدن آن از من تردید نکنید، اما باید کارتان را بهخوبی انجام دهید. رئیس دفتر اغلب از من میخواهد کسی را جایگزین شما کنم، اما من قبول نکردهام. شما را درک میکنم، امیدوارم شما هم بتوانید مرا درک کنید.» او چند بار از من تشکر کرد و قول داد که سخت کار کند.
او پیشرفتهایی کرد، اما هنوز اغلب مرتکب اشتباهاتی میشد. هر گاه مرتکب اشتباه میشد، صبور و آرام باقی میماندم و از او میخواستم اشتباهاتش را اصلاح کند. بهعنوان یک مرید دافا باید سایرین را در نظر بگیرم، با همه اطرافیانم با نیکخواهی رفتار کنم و تقصیراتشان را ببخشم.
یک بار، با هم سوار ماشین بودیم. او گفت من بهترین شخصی هستم که میشناسد و همه افراد شرکتشان خیلی تحت تأثیر شخصیت من قرار میگیرند. به او درباره حقایق دافا گفتم و او از حزب کمونیست چین خارج شد. از آن زمان مورد برکت قرار گرفته است. یک سال بعد او ازدواج کرد و فرزندی به دنیا آورد.
تزکیه خودم در زندگی
وقتی جوان بودم بسیار بااستعداد بودم و بهتدریج این نگرش را در خودم رشد دادم که از سایرین برتر هستم. کاستیهایم درخصوص انتقادپذیر نبودن مضر بودند. وقتی سایرین از من انتقاد میکردند، خجالت میکشیدم، اما پس از آغاز تمرین تزکیه، متوجه شدم که یک تزکیهکننده معمولاً فروتن و بردبار است و نظرات سایرین را میپذیرد.
پس از درک مشکلاتم شروع کردم تا در آن زمینهها شدیداً کار کنم. سعی میکردم لبخند بزنم، بهآرامی صحبت کنم و بهجای بیشازاندازه صحبت کردن، به صحبتهای سایرین گوش کنم. در مواجهه با اتهامات و شکایات ناگهانی، سعی میکردم در حالتی آرام و مسالمتجو باقی بمانم و بیشتر توضیحات مناسب ارائه دهم تا بر سر اینکه حق با چه کسی است و چه کسی اشتباه میکند، جدال و مبارزه کنم.
یک بار، یکی از اعضای خانوادهام سر چیزی جزئی با من بحث کرد. وقتی به او توصیه کردم که دست از بحث کردن بکشد، خشمگین شد و به من دشنام داد. بسیار عصبانی شده بودم، اما بلافاصله متوجه شدم که این فرصتی برای بهبود شینشینگم و از بین بردن وابستگیام به انتقادپذیر نبودن است.
بنابراین بهآرامی به سرزنشهای او گوش دادم. پس از مدتی دست از صحبت کردن کشید و متوجه شد که به افراط رفته و شروع کرد تا خوب و مهربانانه با من صحبت کند.
همان شب، وقتی تمرین مدیتیشن میکردم، زیبایی این تمرین را تجربه کردم؛ هرچه بیشتر تمرین میکردم، احساس راحتی بیشتری داشتم. این گفته استاد را درک کردم: «... سطح گونگ فرد به بلندی سطح شینشینگ او است.» (سخنرانی سوم در جوآن فالون)
یک بار، بعد از کار برای خرید مقداری سبزیجات بیرون رفتم. به فروشنده 100 یوآن دادم و 96 یوآن پس گرفتم. وقتی به خانه برگشتم، متوجه شدم که یکی از اسکناسها تقلبی است. به فروشگاه برنگشتم تا به فروشنده چیزی بگویم، زیرا برای هر چیزی دلیل وجود دارد، هیچ چیزی تصادفی نیست. آن باید اشارهای به ازبین بردن وابستگیهایم میبود!
احتمالاً به این دلیل پول تقلبی را دریافت کردم که رفتار و گفتارم مطابق با اصل حقیقت و درستکاری نبود. سپس بهیاد آوردم که به دوستی درباره دعوت کردنش به شام گفته بودم. همینطوری تعارف کرده بودم و واقعاً منظورم این نبود که دعوتش کنم. باید به وعدههایم عمل کنم! پول تقلبی یک یادآوری بود تا او را به شام دعوت کنم.
علاوه بر این، هر اشتباهی که بین مردم اتفاق میافتد، حتماً توجیهی دارد. برخی از آنها بسیار پیچیده هستند. احتمالاً در زندگی قبلیام به این شخص بدهکار بودم و اکنون آن را بازپرداخت میکردم. بنابراین آن اسکناس 20 یوآنی تقلبی را پاره کردم.
واژهها قادر به وصفِ قدردانیام از فالون دافا و استاد لی (بنیانگذار آن) نیستند. بهطور کوشا تزکیه خواهم کرد و هر فرصتی برای ارتقاء شینشینگ خود را گرامی خواهم داشت. با تمام اطرافیانم با نیکخواهی رفتار خواهم کرد و خصوصیات خوب یک تمرینکننده دافا، صداقت، مهربانی و بردباری را بهنمایش خواهم گذاشت.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود