(Minghui.org) جان، تمرینکننده فالون دافا و مدیر اجرایی ارشد در یک شرکت تجاری است. روزی یکی از خویشاوندانش به او گفت: «اگر میخواهی در بازار سهام فعالیت کنی، میتوانم اطلاعاتی داخلی را در اختیارت قرار دهم که تضمین میکند در این بازار سود خواهی کرد.»
جان با خودش فکر کرد: «این روزها اداره یک تجارت و کسب درآمد، کار سختی است. اگر از این فرصت استفاده کنم، مسئله مهمی نیست. این خلاف آنچه استاد ممنوع کردهاند نیز نیست، چراکه به آن وابسته نخواهم بود یا همیشه قیمتهای سهام را دنبال نخواهم کرد.» بنابراین، مقداری پول برای خرید سهام بورس سرمایهگذاری کرد و پس از مدت نسبتاً کوتاهی، 1200 یوآن سود کرد.
اما وقتی قصد داشت پول بیشتری در این بازار بورس سرمایهگذاری کند، رویدادی فکرش را تغییر داد. درحالی که برای سفری تجاری بلیط پرواز خود را بهصورت آنلاین رزرو میکرد و قصد داشت بلیطی با تخفیف انتخاب کند، بهاشتباه و بهطور تصادفی روی بلیطی با قیمت معمول کلیک کرد. او 1200 یوان بیشتر از مبلغ بلیط تخفیفداده شده پرداخت کرد. به دنبال آن، به این درک رسید: «نباید وارد بازار سهام میشدم.» بنابراین فوراً این فعالیت تجاری را متوقف کرد.
مدتی پس از آن، یکی از دوستانش که در زمینۀ فعالیت در بازار سهام باتجربه بود، به دیدارش آمد و گفت: «من با چند تن از دوستانم در بازار سهام بورسبازی میکنم. ما همیشه تحقیقاتی انجام میدهیم و همواره برایمان سودآور بوده است. آیا مایلی به ما ملحق شوی؟»
جان گفت: «من یک تمرینکننده فالون دافا هستم. نباید در بازار سهام درگیر شوم.»
دوستش پاسخ داد: «تو مجبور نیستی کاری انجام دهی. همه آنچه باید انجام دهی، این است که مقداری پول بورسبازی کنی. ما باقی کارها را انجام خواهیم داد.»
جان فکر کرد: «تمرینکنندگان دافا از بورسبازی در بازار سهام منع شدهاند،» اما سپس فکر کرد از آنجا که قرار نیست واقعاً در این بورسبازی درگیر شود، مشکلی نیست. او حدود 40 هزار یوان بورسبازی کرد.
پس از مدت کوتاهی، او بیش از 30 هزار یوان از دست داد. سپس علائم جدی کارمای بیماری، مانند درد، ضعف، بیحالی، دردهای معده و کاهش سریع وزن در او پدیدار شد.
مخصوصاً درد معدهاش دردسرساز شد، زیرا روزبهروز بدتر میشد. او فکر میکرد شاید به سرطان معده مبتلا شده است و چند شب اصلاً نتوانست بخوابد.
والدین جان نیز دافا را تمرین میکنند. در ابتدا، آنها تصور کردند که این علائم فقط به نشانۀ از بین بردن کارما است و توجه زیادی به آن نکردند. بعداً که وضعیت جان خیلی جدیتر شد، آنها شروع کردند تا برایش افکار درست بفرستند و او را تشویق کردند که: «آزار و شکنجه نیروهای کهن را تصدیق نکن. از استاد درخواست کن به تو قدرت ببخشند. این کارمای بیماری را به سوی نیروهای کهن بفرست.»
جان هنوز نمیتوانست بخوابد. درد معدهاش بدتر شده بود. گاهی اوقات درد شدیدی داشت. مادرش کنار او مینشست، فا را برایش میخواند و به او کمک میکرد افکار درست بفرستد. اما وضعیتش فقط بدتر میشد.
آنقدر ضعیف شده بود که در بستر بیماری افتاد. گاهی نمیتوانست چشمانش را باز کند. همسرش کنار تخت او نشسته بود و نمیدانست چه کار کند. فرزند خردسالش از تخت کنار او بالا و پایین میرفت، اما جان هیچ واکنشی نشان نمیداد. حتی قدرت بلند کردن دستان خود را نداشت. بهنظر میرسید خیلی مریض است و هر لحظه ممکن است بمیرد.
صبح روز بعد، جان نهایتاً موفق شد بنشیند و رؤیای شب قبلش را بهیاد آورد. در آن رؤیا، او در قطاری بود و با خودش فکر میکرد: «بگذار همه کارمای بیماری را به سوی اهریمنهای فاسد و یاوران تاریک بازگردانم. آزار و شکنجه نیروهای کهن را تصدیق نمیکنم.» او به یک بیمارستان منتقل شد. دو پرستار مقابل او ایستادند و سعی داشتند دارویی به او تزریق کنند، اما او با بیرون کشيدن سوزن به آنها اجازه نداد این کار را انجام دهند.
جان درحالی که این رؤیا را بهیاد میآورد، لبخند میزد. بهنظر میرسید بهخاطر افکار درست و قویاش و اینکه حتی در رؤیایش نیز نظم و ترتیبات نیروهای کهن را تصدیق نکرده، کمی به خود افتخار میکند.
سایر تمرینکنندگان حاضر فکر میکردند این رؤیا بسیار مهم و اشارهای به وابستگی بنیادین او است. آنها میدانستند که برای جان داشتن چنین علائم شدیدی مسئلهای جدی است و فقط با فرستادن افکار درست، نمیتواند حلوفصل شود. بنابراین به او کمک کردند تا نقاط ضعف خود را پیدا کند.
مادرش از او پرسید: «آیا آن میتواند ارتباطی به بورسبازیهایت دربازار سهام داشته باشد؟» این حرفش همه را متعجب کرد، زیرا هیچ کسی نمیدانست که جان در این زمینه فعالیت دارد. فقط مادرش درباره آن میدانست، چراکه صحبتهایش را با سایر تجار شنیده بود. سپس جان درباره معاملات سهام خود به آنها گفت.
پدرش گفت: «فکر می کنم مشکل همین جا است. این بزرگترین شکاف تو و علت کارمای بیماریات است. بگذار بگویم که رؤیایت را چگونه تفسیر میکنم.»
«تو در رؤیایت در یک قطار بودی. این بدان معنی است که باید سریعاً به معاملات خود در بازار سهام خاتمه دهی. تزریق آن دو پرستار به تو، به این معنا است که نیروهای کهن با دقت مراقب تو هستند. چه خودت بهطور مستقیم در بازار سهام بورسبازی و قمار کنی یا این کار را از طریق سایرین انجام دهی، باید قلباً اشتباهت را مقابل استاد بپذیری، چراکه آن مخالف فا است. واقعاً باید این را درک کنی و خودت را اصلاح کنی.»
«شرایطت بحرانی است، آیا نباید بهسرعت از خواب بیدار شوی؟ از استاد درخواست کمک کن و آزار و شکنجه نیروهای کهن را فوراً نفی کن.»
جان بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. این جریان او را بیدار کرد و تصمیم گرفت همه سهامش را بهفروش برساند.
وضعیت جان بهسرعت تغییر کرد. او انرژی خود را بهدست آورد و توانست غذا بخورد. درد معدهاش کاهش یافت. در عرض یک روز، تقریباً به حالت عادی بازگشت.
تصور این سخت است که یک تمرینکننده قدیمی مرتکب چنین اشتباه وحشتناکی شود. من نیز در سالهای گذشته شاهد بودهام که تمرینکنندگانی که احتمالاً فقط ذرهای از فا منحرف شدند، تا سرحد مرگ تحت آزار و شکنجه قرار گرفتند.
با بهاشتراک گذاشتن این ماجرا مایلم به سایر تمرینکنندگان یادآوری کنم که تزکیه درواقع، مسئلهای بسیار جدی است.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود