(Minghui.org) درود بر استاد گرامی و همتمرینکنندگان.
من دانشآموز 18 سالهای هستم که از طریق مادرم با فالون دافا آشنا شدم و آن را کسب کردم. او تمرینات را از تمرینکننده خانمی در پارکی یاد گرفت که مکان سرسبزی است و ظاهراً مکانی طبیعی برای انجام تمرینات دافا است.
مادرم توسط یکی از دوستانش با فالون دافا آشنا شد و کنجکاویاش باعث شد که این تمرین تزکیه را بیشتر بررسی کند. خواندن کتاب جوآن فالون او را شگفتزده کرد و نه تنها پاسخ تمامی سؤالاتش را گرفت بلکه خلق و خو و حال و روزش نیز بهبود یافت و خوشحالتر از گذشته بهنظر میرسید.
روزی مادرم توصیه کرد من نیز به مکان تمرین بروم. اما چون این پیشنهاد باعث میشد روال زندگی راحتم به هم بخورد، در ابتدا تردید کردم. با این حال زمانی که یکی از دوستانم موافقت کرد همراهم بیاید، در سال 2014 به مکان تمرین رفتیم.
در حال انجام تمرینات، چیز خاصی احساس نکردم اما خانمی که به ما آموزش میداد بسیار صبور و مهربان بود. من فوراً تمرین را شروع نکردم و یک سال طول کشید تا یک بار کامل جوآن فالون را بخوانم.
پیش از خواندن جوآن فالون به هیچ چیزی اعتقاد نداشتم اما امید مبهمی داشتم که موجودات خدایی وجود دارند. باورهای مرسوم برایم جاذبهای نداشت. پس از اینکه سرانجام این کتاب را خواندم، سعی کردم تمام گفتههای آن را باور کنم. کاملاً متقاعد نشده بودم اما بهطرز عجیبی میخواستم خودم را وادار به باور آن کنم. متوجه شدم که به مقداری زمان نیاز داشتم تا بتوانم تمام این اطلاعات را هضم کنم و کمی وقت میبرد تا همه چیز را بپذیرم. اما بسیار خوشحال بودم که نگرش جدیدی به زندگی پیدا کردهام.
دافا درباره دنیا و چشم سوم آموزش میدهد
در سال 2016 از یکی از تمرینکنندگان درباره «اصلاح فا» شنیدم. برای اینکه بیشتر درباره آن مطلع شوم به سایت مینگهویی رفتم که باعث شد از خیلی چیزها آگاه شوم. متوجه شدم که نجات موجودات ذیشعور به ما بستگی دارد و یک تمرینکننده باید حقیقت را برای همه روشن کند و سه کار را انجام دهد.
شوکه شدم و از خودم پرسیدم: «چه خبر است؟» دافا چشمانم را به حقیقت جهان و همچنین موضوع چشم سوم باز کرد. نمیدانستم که آیا باید آن را باور داشته باشم یا نه. سپس به خودم گفتم: «یک لحظه فکر کن. اگر همه اینها حقیقت داشته باشد و تو هیچ کاری نکرده باشی، احساس خیلی بدی درباره خودت نخواهی داشت؟»
استاد بیان کردند:
«هیچ حیات، هیچ فردی، ساده نیست. پشت آنها گروه عظیمی از موجودات در کیهان هست که آن را نمایندگی میکنند. وقتی یک فرد رهایی بهدست میآورد، آن نماینده این است که تمام موجودات پشت او در آینده رهایی بهدست میآورند. [این را میگویم] زیرا اکثریت بیشتر مردم روی این زمین، مردم امروز، پادشاهان آسمانیای هستند که به زمین پایین آمدهاند، که به صورت انسان در اینجا بازپیدا شدهاند.» (یک مرید دافا چیست)
روشنگری حقیقت و رها کردن ترس
2 سال پس از کسب فا تصمیم گرفتم سه کار را بهطور کوشا انجام دهم و وابستگیهایم را رها کنم.
وقتی نوبت به روشنگری حقیقت میرسید، فلایرها را در صندوق پستی میگذاشتم. برای من به این صورت بود که تمام کسانی که در محلهمان زندگی میکردند رابطه قوی خویشاوندی با من داشتند انگار که در زندگیهای پیشین اعضای خانوادهام بودند. تقریباً در تمام آخر هفتهها و تعطیلات مدرسه، هنگام طلوع خورشید بیدار میشدم و فلایرها را در صندوقهای پستی مردم میگذاشتم. صبح زود زمانی که هنوز هوا روشن نشده بود، گاهی قبل از ساعت 5 بیدار میشدم چرا که نمیخواستم کسی مرا ببیند. والدینم نیز اعتراضی نمیکردند. با اینکه نمیترسیدم، اما فقط در نور چراغ صندوقهای پستی راه میرفتم. من 10 سال کاراته تمرین کرده بودم پس اگر لازم میشد میتوانستم از خودم دفاع کنم. از همه اینها گذشته، اینکه آرامش شب مرا احاطه و آسمان پرستاره مرا نظاره میکرد، برایم بسیار خوشایند بود.
با اینکه از آرامش شب لذت میبردم، احساس میکردم باید روشنگری حقیقت را بهبود دهم. از همه مهمتر باید ترس از دیده شدن را رها میکردم.
از اینرو فلایرها را به دست مردم میدادم. در ابتدا خیلی سخت بود چون آماده نبودم که مردم با من صحبت کنند یا سؤال بپرسند. من واقعاً در جریان نبودم که اتفاقاتی در چین در حال وقوع بود و صحبت درباره اطلاعات فلایرها فراتر از توانایی من بود. فقط میخواستم مردم را نجات دهم و میدانستم با فلایر میتوان این کار را انجام داد. در هر حال هیچ کسی سؤالی از من نپرسید و باعث ناراحتیام نشد. فکر میکنم لبخند بزرگی که برلب داشتم، خیلی کمکم میکرد.
در کلاس یازدهمم صحبت کردم و بهطور مختصر این تمرین را معرفی کردم. با معلمانم هم صحبت کردم. به علاوه اینکه در صندوقهای پستیشان فلایر گذاشتم، هر چند وقت یک بار هم به خودشان فلایر میدادم. در کلاس دوازدهم که بودم فلایرها را در کتابخانه مدرسه گذاشتم و امیدوار بودم مردم آنها را ببینند. نمیتوانستم خودم شخصاً به آنها فلایر بدهم. زمانبندی کلاسم خیلی عالی بود. ایمان دارم استاد نظم و ترتیبی دادند تا بتوانم بین دو کلاس فلایرها را در صندوقها بگذارم.
اردوی تابستانی مینگهویی فرانسه
من در ارودی تابستانی مینگهویی فرانسه 2017 شرکت کردم و با افراد فوقالعادهای آشنا شدم. این کمکم کرد تا کمتر احساس تنهایی کنم چرا که نمیدانستم چند تمرینکننده در فرانسه هستند. ما در فروشگاهها با مردم صحبت میکردیم و من برای اولین بار توانستم درباره دافا با مردم صحبت کنم و حتی جواب سؤالهایشان را بدهم.
زمانی که به پیادهروی میرفتم سعی میکردم «لون یو» را از بر کنم. در حالی که خورشید غروب میکرد به آسمان نگاه کردم و ابری به شکل انگشت شصت دست را دیدم که به علامت تأیید مطلبی بود. احساس کردم استاد تشویقم میکنند که باعث شد با خوشحالی تمام بخندم.
(ارائه شده در کنفرانس فای 2017 اروپا)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.