(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در ژوئیه 1997 شروع کردم. در طول 20 سال گذشته با محافظت استاد و افکار درست سختیهای بسیاری را پشت سرگذاشتهام. تمایل دارم که نمونههایی از آن را بهاشتراک بگذارم.
آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون دافا در یکی از مناطق شهرم خیلی شدید شد، بنابراین تصمیم گرفتیم که آن را برای ساکنین آن منطقه افشاء کنیم.
دو عدد فلش حاوی فایلهای پوستر آماده کردیم. سپس به دو گروه دونفره تقسیم شدیم که فلشها را به شش منطقه ببریم و آنها را آنجا کپی کنیم.
من و تمرینکننده الف قصد داشتیم که چهار منطقه را پوشش دهیم و او رانندگی میکرد. با این حال، عصر آن روز درست وقتی میخواستیم آنجا را ترک کنیم، تمرینکننده الف تماس تلفنی فوری دریافت کرد و از او خواسته شد که کار فوری دیگری را انجام دهد. تصمیم گرفتم که با دوچرخه اطلاعات را شخصاً تحویل دهم چراکه آن پوسترها میبایست قبل از ساعت 8 آن شب در تمام مناطق چاپ میشد. برنامهمان این بود که آن شب اطلاعات را به کل شهر ارسال کنیم.
به اولین مقصد رسیدم و اطلاعات را از روی فلش برای تمرینکنندگان آنجا کپی کردم. بعد از رسیدن به دومین مقصد به طبقه بالا رفتم، یک خوروی پلیس و چند مأمور پلیس را در طبقه اول دیدم. بلافاصله افکار درست فرستادم و از استاد کمک خواستم. طولی نکشید که ماشین پلیس آنجا را ترک کرد و من محتوای فلش را بدون هیچ اتفاقی منتقل کردم.
ادامه دادم و به دومین مقصد رسیدم. بعد از حدود یک کیلومتر، متوجه ماشین پلیسی شدم که مرا تعقیب میکرد. در قلبم گفتم: «من مرید استاد لی هنگجی هستم. در رابطه با هرگونه نظم و ترتیبی برای من، استاد حرف آخر را میزنند. اگر کاری انجام دهم که همسو با فا نباشد، ایشان مرا اصلاح خواهند کرد. هیچ موجودی اجازه ندارد که به هردلیلی مرا تحت آزار و شکنجه قرار دهد. استاد لطفاً به من کمک کنید.»
بهمحض اینکه این فکر را داشتم، ناگهان طوفان و رعد و برقی پدیدار شد و روز تبدیل به شب شد. خیابان ساکت ناگهان پر از جمعیت وحشتزده شد. وارد تقاطعی شدم و ناگهان پیچیدم و از چند خیابان کوچک گذشتم. آسمان باز شد و باران بارید. از دست آن خودروی پلیس فرار کردم و اطلاعات را به بقیه مناطق تحویل دادم.
روز بعد تمرینکننده ب از من پرسید: «دیروز چکار کردی؟ شب گذشته خواب دیدم که مأموران پلیس زیادی در حال تعقیب تو بودند.»
لبخند زدم و گفتم: «در شرایط پیچیدهای گیرافتاده بودم.» او به من گفت که آن رؤیا او را خیلی ترسانده است تا زمانی که مأموران ناگهان مسیر تعقیب تو را بدون دلیل گم کردند، بعد از توصیف این رؤیا عمیقاً تحت تأثیر قرارگرفتم.
ارسال اطلاعات و نصب بروشورها و اعتباربخشی به دافا فقط در این بُعد مستلزم دوندگی است. استاد در تمام اوقات همراه ما هستند. تا زمانی که ما برطبق فا رفتار کنیم و افکار درست داشه باشیم. استاد همه امور را انجام میدهند.
در واقع قدردانی من از استاد فراتر از کلمات است. استاد میتوانند هرکاری را برای مریدانشان انجام دهند.