(Minghui.org) در این دورۀ تاریخی فوقالعاده، خوشاقبال بودهام که این فای جهانی را کسب کردم و عمیقاً به این موضوع افتخار میکنم. اگرچه تمرینکنندهای جدید هستم و درک عمیقی از اصول فا ندارم، این فرصت نادر را از دست نخواهم داد. در فرصت محدود باقیمانده از دوره اصلاح فا، فا را بیشتر مطالعه میکنم، الزامات دافا را دنبال کرده و در اصلاح فا به استاد کمک میکنم، موجودات ذیشعور را نجات میدهم و مرید دافای شایستهای میشوم. مایلم آنچه درباره دافا یاد گرفتهام و اینکه چگونه یک مرید دافا شدم را با شما در میان بگذارم.
نجات مردم بهعنوان یک غیرتمرینکننده
من رانندۀ کامیون هستم. قبل از تزکیه، شدیداً لجوج و خیرهسر بودم و هرآنچه میخواستم را انجام میدادم. اغلب با سایرین دعوا میکردم. مردم مواظب بودند تحریکم نکنند، زیرا خلقوخوی تند و خشنی داشتم. تحت شستشوی مغزی ح.ک.چ، به موجودات الهی یا عقوبت کارمایی اعتقادی نداشتم.
در سال 2006، درباره دافا شنیده بودم و جوآن فالون را خوانده بودم، اما از ترس اینکه نتوانم الزامات دافا را دنبال و تصویر دافا را خدشهدار کنم، تزکیه را شروع نمیکردم. بسیاری از دوستان و بستگانم تمرینکننده هستند و آنها اغلب میگفتند که دافا چقدر فوقالعاده است.
با گذشت زمان و تحت تأثیر آنها، کمکم درک کردم که دافا روح و روان شخص را پاک کرده و مردم را آگاه میکند تا قلبشان را تزکیه کنند و مهربان باشند. اصول عمیق فا مرا بیدار کرد.
عمیقاً تحت تأثیر مریدان دافایی قرار میگرفتم که از آزار و شکنجه نمیترسیدند. هرچند در آن زمان تزکیه نمیکردم، اما با استفاده از اصول دافا اعمالم را اصلاح کرده و عادات بدم را رها میکردم. به نجات مردم نیز کمک میکردم. سالهای متمادی، به تمرینکنندگان کمک میکردم تا شبها مطالب روشنگری حقیقت را به مردم در بخشهای نزدیک تحویل دهند.
تسلیم نشدن در برابر اهریمن
در آوریل 2012، پلیس فکر کرد که من دافا را تمرین میکنم و درحالی که سوارِ کامیون به منزل میرفتم، بازداشتم کرد. در طول بازجویی، آنها مرا روی یک صندلی الکتریکی نشاندند و دستها و پاهایم را به صندلی بستند.
پلیس پرسید که آیا فالون گونگ خوب است یا بد. گفتم فالون گونگ به مردم میآموزد افراد خوبی باشند. درکم از «حقیقت، نیکخواهی، بردباری» را به آنها گفتم و اینکه اگر همه این اصول را دنبال کند، دیگر هیچ نیازی به پلیس نخواهد بود.
آنها بیشازحد خشمگین شدند، به من ناسزا میگفتند و با چماقی به پشتم ضربه میزدند. سعی میکردم مقاومت کنم. ناگهان زنجیرهای دور پاهایم باز شدند. مأموران پلیس از آنچه شاهدش بودند، بهوحشت افتادند و بهسرعت سلاحهایشان را به زمین انداختند. بلافاصله درک کردم که این معجزهای از جانب دافا و استاد است تا من تشویق شوم.
یکی از مأموران لیستی از اسامی تمرینکنندگان را به من نشان داد. میخواستند این تمرینکنندگان را شناسایی کنم و تحویلشان دهم، اما در آن لحظه از مرگ هراسی نداشتم. ترجیح میدادم بمیرم تا به تمرینکنندگان خیانت کنم.
درنهایت، آنها با علامت دست مرا تأیید کردند و گفتند: «ما واقعاً تحسینت میکنیم! اکنون میتوانی بروی.» تحت محافظت استاد از دام اهریمن رها شدم.
انجام دادن کاری خوب
در بهار 2015، هنگامی که کامیونم را بار میزدم، دو خانمِ حدوداً پنجاه ساله را دیدم که با کیفی در دست میدویدند و سه مأمور پلیس با شتاب آنها را تعقیب میکردند. در آن لحظه، فکری از ذهنم گذشت: «اینها باید تمرینکنندگان دافا باشند.»
بدون تردید، جلو رفتم و پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است. یکی از آنها گفت که آنها تمرینکننده دافا هستند و درحال توزیع مطالب اطلاعرسانی بودند که پلیس آنها را دید. پلیس را دیدم که نزدیک میشد، بهسرعت کیف حاوی مطالب را داخل انبار بردم و آن دو خانم را به داخل انبار هُل دادم. گفتم تا چیزی نگفتم از انبار بیرون نیایید. افراد داخل انبار حیرتزده بودند و نمیفهمیدند جریان چیست.
همینکه از انبار خارج شدم، سه مأمور رسیدند و پرسیدند: «آیا دو خانم کیف بهدوش ندیدی؟»
بلافاصله پاسخ مثبت دادم و به جهتی اشاره کردم و گفتم: «آنها از آن مسیر رفتند.» مأموران در جهتی رفتند که من اشاره کردم.
در هراس بودم که آنها برگردند، ازاینرو بهسرعت آن تمرینکنندگان را سوار تاکسی کردم. هنگامی که به انبار بازگشتم، همکارانم پرسیدند چه اتفاقی افتاده است. در پاسخ لبخند زدم، اما جوابی ندادم.
عبور کردن از آزمونی دیگر
در ژوئن 2015، اتومبیلم را بازرسی میکردم که یک مأمور پلیس نزدیک آمد و مطالب دافا را روی یکی از صندلیها دید. نگاه خشمآلودی به من کرد و پرسید: «آیا تمرینکننده فالون گونگ هستی؟»
از این سؤال شگفتزده شدم. زمانی را بهیاد آوردم که تحت آزار و شکنجه قرار گرفته بودم و در شگفت بودم که آیا او میخواهد بازداشتم کند یا استاد آزمون دیگری برایم نظم و ترتیب دادهاند تا آن را بگذرانم.
آگاه شدم که هیچ چیزی تصادفی نیست، این آزمایشی بود که باید میگذراندم. بهآرامی پاسخ دادم: «من فالون گونگ را تمرین میکنم، اما خیلی سختکوش نیستم.»
بیان تندش به لبخندی تبدیل شد: «ازآنجاییکه تمرین میکنی، باید کوشا باشی.»
اگرچه تا آن زمان تزکیه نکرده بودم، میتوانستم احساس کنم که استاد از من مراقبت میکنند، طوریکه توانستم آن آزمون را بگذرانم.
تزکیه بعد از یک رنج و محنت
در 20 مه 2016، بهطور ناگهانی از هوش رفتم و مرا به بیمارستان بردند. پزشک به خانوادهام گفت هیچ امیدی نیست و اینکه باید خودشان را برای مراسم تدفینم آماده کنند.
دو روز بعد، بهطور معجزهآسایی بیدار شدم. درحالتی از ناآگاهی بودم که دو موجود خدایی مؤنث را دیدم. آنها از من خواستند عبارات: «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است»، را تکرار کنم. سعی کردم از ته گلویم فریاد بکشم. افراد زیادی دور تختم در بیمارستان جمع شدند. پزشکان و پرستاران نیز آمدند. آنها میگفتند این باورکردنی نیست. پنج روز بعد از بیمارستان مرخص شدم.
پس از عبور از این رنج و محنت، بهنظر میرسید به شخص دیگری تبدیل شدهام و دیگر علاقهای به چیزهای مادی و دنیای بشری ندارم. اگر استاد نجاتم نمیدادند و بدهی بزرگ کارماییام را از بین نمیبردند، نمیتوانستم این آزمون را بگذرانم. تصمیم گرفتم تزکیه کنم و یک مرید واقعی دافا در دوره اصلاح فا شوم.
اعتباربخشی به فا بهعنوان یک تمرینکننده جدید
نباید این فرصت را از دست بدهم و تمام تلاشم را بهکار خواهم گرفت تا به فا اعتبار ببخشم.
استاد بیان کردند:
«براي مريدان دافاي دورۀ اصلاح فا، آزادي شخصي هدف تزکيه نيست: وقتي شما آمديد، نجات موجودات ذيشعور آرمان بزرگ شما بود و آن، مسئوليت و مأموريتي است که تاريخ در اصلاح فا به دوش شما گذاشته است. بدينگونه تعداد زيادي از موجودات قرار است توسط شما نجات يابند. مريدان دافا، مسئوليت باشکوه خود را که در اصلاح فا به دوش شما گذاشته شده است، ناديده نگيريد و آن موجودات را نااميد نکنيد، چراکه درحال حاضر شما تنها اميد آنان براي ورود به آينده هستيد. به همين دليل، تمامي مريدان دافا، شاگردان جديد و قديمي هر دو، بايد دست به کار شويد و بهطور جامع روشنگری حقيقت را شروع کنيد. این مخصوصاً براي مريدان دافا در سرزمين چين اينچنين است: هر شخصي بايد بيرون بيايد و حقيقت را روشن کند، آنرا به هر دشت و دره، کوه و تپه بياوريد و جاييکه مردم وجود دارند، حتي يک منطقه را هم از قلم نيندازيد.» («وابستگیهای بشری را رها کنید و مردم دنیا را نجات دهید» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر جلد 3)
هر روز فا را مطالعه میکنم و حقیقت را بهصورت رودررو برای مردم روشن میکنم. بهمنظور نجات موجودات ذیشعور، برای افزایش اطلاعات و آگاهیام، مطالب بسیاری را خواندهام، مانند نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین. وقتی حقیقت را روشن میکنم، مردم واقعاً درک میکنند که دافا خوب است و از ح.ک.چ خارج میشوند.
برخی از مردم پس از گوش دادن به حرفهایم آشفته میشوند و بهخاطر اینکه ح.ک.چ اینقدر اهریمنی است، به آن ناسزا میگویند. بیشتر مردم با نام واقعیشان از ح.ک.چ خارج میشوند.
من اکنون در روشنگری حقیقت باتجربهتر شدهام و میتوانم تعداد بیشتری از مردم را برای خروج از ح.ک.چ متقاعد کنم. نجات مردم را در بالاترین اولویت قرار میدهم و با هرکسی که ملاقات میکنم، سلام و احوالپرسی میکنم. به این شیوه، هنگامی که با مردم صحبت میکنم، اگر بخواهند وسط صحبتهایم بروند، احساس شرمندگی میکنند. بیشتر افرادی که به حرفهایم گوش میدهند، از ح.ک.چ خارج میشوند.
یک بار، در فروشگاهی با شخصی ملاقات کردم و سرِ صحبت را با او باز کردم: «آیا شنیدهاید که فالون گونگ مردم را نجات میدهد؟»
او با شتاب گفت: «من به آن باور ندارم.»
تحت تأثیر جوابش قرار نگرفتم و درباره نه شرح و تفسیر و سایر مطالبی که خواندهام به او گفتم. درباره پیشگوییها نیز به او گفتم. تقریباً نیم ساعت صحبت کردم و متوجه شدم که او بادقت گوش میدهد. درنهایت گفتم فالون گونگ فای بودا است و هر کسی به فا افتراء بزند، دچار عواقب وخیمی میشود. اشاره کردم که ح.ک.چ به دافا تهمت میزند و مریدان دافا را تحت آزار و شکنجه قرار میدهد و آن گناهی نابخشودنی است. در آخر، پرسیدم که آیا میخواهد از ح.ک.چ خارج شود.
او گفت: «واقعاً حرفهایت را باور میکنم، من یک مأمور دولت هستم. چگونه تا این اندازه میدانی؟ زود باش، به من کمک کن با اسم واقعیام از ح.ک.چ خارج شوم. متشکرم!»
او نامش را گفت و بهسرعت رفت. خوشحال بودم که موجود دیگری نجات یافته است.
افسوس میخورم که اینقدر دیر فا را کسب کردم. ازآنجایی که اصلاح فا تمام نشده است، هنوز فرصت دارم که سختکوش باشم و زمان را غنیمت میشمارم تا سه کار را بهخوبی انجام دهم، تعداد بیشتری از مردم را نجات دهم و رحمت نجاتبخش استاد را کمی جبران کنم.
در پایان، مایلم برای تشویق خودم و سایر تمرینکنندگان از این فای استاد استفاده کنم:
«اكنون هر دقیقه و هر ثانیه حیاتی است. اگر این دوره از زمان را از دست بدهید، همه چیز را از دست میدهید. تاریخ دوباره نمیآید. تاریخ كیهان و سه قلمرو از میان سالهای بسیار زیادی گذر كرده است- موجودات به انتظار چه بودهاند؟ برای چه اینجا هستند؟ فقط بهخاطر این چند سال! اما شاگردان [دافایی] هستند كه در طی این چند سال درحال تلف کردن زندگیشان هستند، نمیدانند كه قدر وقت را بدانند. و با این حال بهخاطر موجودات و تاریخ درحال بهدوش کشیدن چنین مسئولیتهای عظیمی هستید!» («آموزش فا در کنفرانس فای 2003 آتلانتا»)
اگر هر مطلب نامناسبی وجود دارد، لطفاً به آن اشاره کنید. از استاد به خاطر رحمت نجاتبخششان سپاسگزارم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه آغاز تزکیه