(Minghui.org) از 20 ژوئیه 1999 که جیانگ زمین، رئیس سابق حزب کمونیست چین، آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد، حزب تبلیغاتی را منتشر کرده تا کمپین وحشیانه خود علیه این تمرین را توجیه کند. در میان این تبلیغات، تبلیغی درخصوص به‌اصطلاح «1400 مورد مرگ» نیز وجود دارد.

مرگ شین فنگچین، کشاورزی در استان هیلونگ‌جیانگ که براثر سرطان درگذشت، به‌عنوان یکی از این 1400 مورد مرگ فهرست شد و در محاکمه لی چانگ و سه نفر دیگر از اعضای انجمن تحقیق فالون گونگ به‌عنوان مدرکی مورد استفاده قرار گرفت.

مرگ براثر سرطان

شین 43 ساله بود و در روستای یوهائو، شهر نِهه، واقع در استان هیلونگ‌جیانگ زندگی می‌کرد. در اکتبر 1998 پزشکان تشخیص دادند که به سرطان زبان در مراحل پیشرفته مبتلا است. او در 21 دسامبر همان سال درگذشت.

بسیاری از مردم که شین فنگچین را می‌شناختند، می‌دانستند که وقتی سرطان او تشخیص داده شد، در مرحله نهایی بود. یکی از آشنایان او در منطقه خودمختار مورین داوا دائور در مغولستان داخلی فالون گونگ را به او معرفی کرد. اما شین تردید داشت و تمرین‌های چی‌گونگ را رد می‌کرد، چراکه درد ناشی از سرطانش بسیار زیاد بود. او هر فرصتی را غنیمت می‌شمارد تا از درمان‌های پزشکی کمک بگیرد.

وقتی در بیمارستان خلق شهر نِهه پذیرفته شد، سرطانش دیگر غیرقابل‌درمان بود. در کمتر از دو ماه پس از تشخیص سرطانش، او درگذشت.

جمع‌آوری اطلاعات

مدت کوتاهی پس از دادخواهی 25 آوریل 1999، اداره پلیس شهر نِهه، مشابه ادارات پلیس سایر شهرها در چین، مأموران لباس‌شخصی را گمارد تا گروه‌های تمرین فالون گونگ را تحت‌نظر داشته باشند و تعداد تمرین‌کنندگان در این گروه‌ها و اسامی‌شان را ثبت کنند. آنها درباره هر شخص، بدون توجه به اینکه آیا تمرین‌کردن را کنار گذاشته بود یا نه، به‌طور پنهانی اطلاعاتی را جمع می‌کردند که می‌توانست به‌عنوان مدرکی علیه فالون گونگ مورد استفاده قرار گیرد.

همه اطلاعات جمع‌آوری شده به کمیته امور سیاسی و حقوقی و ادارات پلیس در سطح بالا ارائه می‌شدند. حتی اگرچه شین فنگچین در سال 1998 درگذشته بود، اما نام او نیز در این فهرست‌ها بود.

انتخاب افراد برای یک برنامۀ تلویزیونی

اداره 610 استان هیلونگ‌جیانگ تصمیم گرفت برای شین پرونده‌ای درست کند. مسئولین اداره 610 و کمیته امور سیاسی و حقوقی و اداره پلیس شهر نِهه شوهر و دختر او را تهدید کردند. دخترش را فریب داده و تحت فشار قرار دادند تا در یک برنامه تلویزیونی شهادت دهد. آنها به او گفتند که مادرش درگذشت، چراکه فالون گونگ به تمرین‌کنندگانش اجازه نمی‌دهد دارو مصرف کنند. از شهادت دختر او برای برانگیختن انزجار عمومی علیه فالون گونگ استفاده شد.

به‌گفته افراد درون‌سازمانی، یو هونگیان، معاون سابق دبیر کمیته امور سیاسی و حقوقی از شوهر شین، جیانگ ژنگ‌آن، خواست تا با او به پکن برود و در پرونده‌ای علیه 4 تن از اعضای انجمن تحقیق فالون گونگ شهادت دهد.

یو از پزشکِ شین در بیمارستان خلق شهر نِهه نیز خواست تا شاهد دوم این پرونده باشد. رئیس بیمارستان، وانگ ژنشنگ به دکتر جیانگ گفت که می‌تواند به یک سفر سیاحتی رایگان به پکن برود، اما باید موافقت کند که در مصاحبه‌ای با تلویزیون مرکزی چین شرکت کند. تمام آنچه دکتر جیانگ باید انجام می‌داد، این بود که شهادت دهد شین از خوردن دارو اجتناب کرده بود، چراکه فالون گونگ را تمرین می‌کرد. دکتر جیانگ پس از اینکه فهمید هدف آنها از این سفر چیست، پیشنهادشان را رد کرد و این بهانه را آورد که چون باید از فرزندش مراقبت کند، نمی‌تواند به این سفر برود.

وانگ با دکتر ژانگ شیائووِی، یک پزشک جوان‌تر در بخش قلب و عروق تماس گرفت تا بپرسد آیا او حاضر است به این سفر برود یا خیر. دکتر ژانگ اخیراً از دانشکده پزشکی فارغ‌التحصیل شده بود و هرگز شین را ندیده بود. اما فوراً با این سفر و شهادت دادن در تلویزیون موافقت کرد. پس از اینکه دکتر ژانگ گوشی تلفن را گذاشت، به همکارانش گفت خوشحال است که به پکن می‌رود، زیرا هرگز آنجا را ندیده است.

یو هونگیان، شوهر شین، جیانگ ژنگ‌آن و دکتر ژانگ شیائووِی را به پکن برد. به‌نقل از منابع، نظم و ترتیبی داده شد تا آنها در مکان نامعلومی اقامت کنند و به آنها اجازه داده نشد بیرون بروند.

تحت چیزی که بازداشت خانگی محسوب می‌شد، دستورات مفصل و دقیقی به آنها داده شد که چطور به سؤالات درخصوص مرگ شین پاسخ دهند. آنها هیچ انتخابی نداشتند جز اینکه آنچه از آنها خواسته شده بود را بگویند. آنها در دادگاه حضور یافتند تا در طول محاکمه اعضای انجمن تحقیق فالون گونگ «شهادت» خود را ارائه دهند. در غروب برنامه‌ای در تلویزیون مرکزی چین پخش ‌شد. بسیاری از مردم به آن ویدئو توجه کردند که در آن دکتر ژانگ شیائووِی، با حالتی ناراحت و سر و شانه‌اش به سمت پایین، وارد سالن دادگاه شد.

پس از اینکه دکتر ژانگ به سر کار بازگشت، همکارانش درباره شهادت و سیاحتش در پکن از او پرسیدند، اما ظاهر او نگران و مضطرب بود و از صحبت درباره آن اجتناب کرد. او پس از آن سفر افسرده و ناراحت به‌نظر می‌رسید.