(Minghui.org) من تمرینکننده فالون دافا هستم و درمانگاه خودم را اداره میکنم.
درمانگاهم مکانی برای روشنگری حقیقت و نجات مردم شده است. زمانی که این مکان در سال 2006 گشوده شد، روشنگری حقایق فالون گونگ (فالون دافا) را بسته به شخص مقابل و سطح تزکیهام، فقط برای عدهای ار بیماران انجام میدادم. اما هرچه درکم از فا عمیقتر شد، متوجه شدم که استاد این شرایط را برایم فراهم کرده بودند چرا که من بهعنوان یک مرید دافا در دوره اصلاح فا، وظیفه داشتم تا هر شخصی با رابطه تقدیری که داخل درمانگاهم میشود را نجات دهم.
ماجراهای ذیل تجربیات من از تزکیه و روشنگری حقیقت است که مایلم آنها را با شما به اشتراک بگذارم. لطفاً به هر نکته نادرستی اشاره کنید.
تعادل میان کار و تزکیه
در ابتدای گشودن درمانگاه بیمار زیادی نداشتم در حالی که شدیداً به دنبال کسب درآمد بودم و نمیتوانستم تعادلی میان ملزومات تزکیه و کارم ایجاد کنم. من پول را در اولویت هر چیزی قرار داده بودم که نتیجه معکوسی داشت طوری که نه تنها درآمد کمی بدست آوردم بلکه رابطه خوبی نیز با بیماران نداشتم.
بعداً خودم را با فای استاد سنجبدم:
«اگر چه شما یک مرید دافا هستید، کار شما در اجتماع تزکیه نیست، اما تزکیه شما در اجتماع در کارتان منعکس خواهد شد.» (آموزش فا در سان فرانسیسکو ۲۰۰۵)
شروع به تأمل در رفتارم و تصحیح آن بر اساس فا کردم. وقتی با مشکلاتی مواجه میشدم، ابتدا دیگران را در نظر میگرفتم و وابستگی به دستاوردهای مادی را رها میکردم. دائماً خودم را میسنجیدم و افکارم را منظم میکردم... من اول از همه یک تزکیهکننده و بعد یک پزشک هستم. این فکر مواجهه با مشکلات را برایم آسانتر میساخت.
یک نمونه پسر بچه یک سالهای بود که برای تزریق داخل وریدی آنتیبیوتیک آورده شد. مادرش گفت که بچه هنوز تب دارد اما حاضر به همکاری نیست و هنگام وصل سرم در بیمارستان به حدی جیغ کشیده و تقلا کرده که سرم از دستش خارج شده است و تمام خانوادهاش مضطرب بودند.
وقتی نسخه را نگاه کردم و متوجه شدم میزان داروها برای کودکی به آن سن بسیار بالا است. به این فکر کردم که میزان داروها را کم کنم اما وقتی بیقراری کودک را دیدم با خودم فکر کردم: «من باید خیلی تلاش کنم تا بتوانم به او سرم وصل کنم با این حال فقط میتوانم نیمی از هزینه نسخه را دریافت کنم.»
اما دوباره اندیشیدم: «من یک تزکیهکننده هستم. اگر این کودک چنین آنتیبیوتیک قوی را دریافت کند ممکن صدمات جبرانناپذیری به سلامتیاش وارد شود. او خیلی کوچکتر از آن است که بتواند درد و ناراحتیاش را ابراز کند و والدینش نیز اطلاعی از این موضوع ندارند. من نمیتوانم آن کار را انجام دهم زیرا برازنده یک تزکیهکننده نیست.»
ینابراین میزان دارو را کم کردم و نیمی از هزینه آن را از والدینش گرفتم. بهطور اعجابانگیزی کودک پس از وصل سرم، آرام شد و با خوشحالی شروع به بازی کرد و روز بعد نیز خودش داوطلبانه دستش را برای وصل سرم جلو آورد و در تمام آن مدت یک بار هم گریه نکرد. مادرش با خوشنودی گفت: «عجیب است. وقتی برای سرم زدن به اینجا میآییم او گریه نمیکند. از حالا به بعد هرگاه نیاز به درمان داشته باشد به اینجا میآییم.»
میدانستم که عملم مطابق با فا است و استاد در حال تشویقم بودند. تجربیات مشابه بسیار زیادی داشتم که تا زمانی که از ملزومات یک تزکیهکننده پیروی کنم، اعمالم نتایج مثبتی داشتند. همچنان که ذهنم با فا پاکسازی میشد، بهتدریج درمانگاه نیز به سوددهی رسید. اعتماد بیمارانم بیشتر شد و خانواده و دوستانشان را به درمانگاه میفرستادند.
هر فردی را که به درمانگاهم میآید ارج مینهم. حتی اگر فقط برای پرسیدن اطلاعات یا آدرس وارد شوند، همیشه با لبخند به آنها خوشآمد میگویم. گاهی وضعیت تزکیهام به آن خوبی که باید باشد نیست. بنابراین زمان بیشتری را برای مطالعه فا و اصلاح خودم با آن صرف میکنم.
کسب خرد برای نجات مردم از طریق رها کردن وابستگی به خودخواهی
در سال 2006 روشنگری حقیقت به صورت رو در رو را شروع کردم. در ابتدا بسیاری از وابستگیها برایم مانع ایجاد میکردند و صحبت کردن برایم بسیار سخت بود! اما بهخاطر فا میدانستم که باید کمک کنم مردم نجات یابند. در مقایسه با سایر تمرینکنندگانی که با شهامت در هر شرایط جوی خانهبهخانه برای روشنگری حقیقت میرفتند، کار من خیلی راحتتر بود.
استاد نظم و ترتیبی داده بودند تا تمام این موجودات با روابط تقدیری به درمانگاه بیایند و اگر من آنها را نجات نمیدادم نمیتوانستم خودم را مرید دافای دوران اصلاح فا بنامم. بنابراین زمان بیشتری را به مطالعه و از بر کردن فا اختصاص دادم و افکار درست و شجاعتم را افزایش دادم.
وقتی درباره آزار و شکنجه صحبت میکردم، اغلب دستهایم عرق میکرد و از شدت اضطراب دچار تپش قلب میشدم. اما با نیروی نیکخواهی استاد، بهمحض اینکه چیزی میگفتم، مردم درک میکردند و از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن خارج میشدند.
همچنین در حال روشنگری حقیقت متوجه شدم هر چه افکار و عقاید بشریام بیشتر باشد، وابستگیام به خود نیز بیشتر میشود. بهعنوان مثال، باور اینکه نمیتوانستم بهخوبی صحبت کنم یا مردم حرفم را متوجه نمیشوند، نشانی از وابستگیام به خود بود. در مقابل وقتی افکار و عقاید بشریام را کنار میگذاشتم و با قلبی عاری از خودخواهی روشنگری حقیقت میکردم، شخص مقابل حقایق را بهتر میپذیرفت. یک جمله ساده آنقدر قوی بود که عواملی را که مانع آنها از پذیرفتن حقیقت میشد، متلاشی میکرد. علاوه بر این متوجه شدم به این طریق من نیز افکارم را با نرمی بیشتر و به نحو مؤثرتری انتقال میدهم.
خانمی که از معالجه نزد من بسیار خشنود بود کمی بعد شوهرش را نیز برای معاینه به درمانگاه آورد. این خانم حقیقت را فهمیده و ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن را ترک کرده بود. در آن زمان فکر کردم: «او که پیش از این حقیقت را فهمیده چقدر خوب است اگر من را با شوهرش تنها بگذارد.» درست همان موقع آن خانم گفت: «من دیگر باید بروم. تو اینجا بمان و به وضعیت سلامتیات رسیدگی کن.»
با رفتن آن خانم، من از فرصت استفاده کردم و از شوهرش پرسیدم آیا عضو ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن بوده است. او گفت که هیچ وقت به ح.ک.چ ملحق نشده است ولی عضو لیگ جوانان و پیشگامان جوان بود. سپس بهطور مفصل توضیح داد که باید عضو حزب میشد تا کار و زندگیاش بهتر شود. من که تحت تأثیر او قرار نگرفته بودم، در سکوت افکار درست فرستادم و فکر کردم: «من با قسمت آلوده ذهنت مجادله نمیکنم. میخواهم با قسمت آگاهت صحبت کنم.»
از توقف کوتاهی که در صحبتش داشت استفاده کردم و با لبخندی گفتم: «این روزها دیگر کسی نمیخواهد عضو حزب شود. در واقع همه تلاش میکنند از آن خارج شوند. حتی برای شما خیلی بهتر است که هرگز عضو آن نشدید تا نگران خروج از حزب باشید! اجازه بدهید من به شما کمک کنم تا از لیگ جوانان و پیشگامان جوان خارج شوید. چطور است برای خروج از آن سازمانها از نام مستعار استفاده کنیم؟»
در کمال شگفتی او فوراً موافقت کرد و گفت: «بله بله، متشکرم!» او نسبت به قبل، شخص کاملاً متفاوتی شده بود. میدانستم که بخش آگاهش در حال جواب دادن بود.
من حقیقتاً ایمان دارم استاد همه چیز را برایمان نظم و ترتیب دادهاند و در انتظار ما هستند تا با افکار درستمان آنها را به انجام برسانیم. افکار درست ما از فا و بنیاد مستحکم تزکیه نشأت میگیرد. تنها با مطالعه خوب فا میتوانیم خردی برای نحوه رفتار با ذهنیات پیچیده مردم امروزی به دست آوریم. فقط در این صورت میتوانیم گرههای قلبشان را باز کنیم و بهطور حقیقی نجاتشان دهیم.
مردی هشتاد ساله برای تزریق یک سرم به درمانگاه آمد. در حین گفتگو متوجه شدم که عضو حزب است. ما درباره رو به افول رفتن خصوصیات اخلاقی جامعه صحبت کردیم و اینکه چطور ناپاکی قلب مردم باعث به وجود آمدن فاجعههای ساخته دست بشر بسیاری شده است. او به درست بودن این موضوع اذعان داشت. اما زمانی که درباره جنبش ترک ح.ک.چ حرف زدم او مدام گفت: «نه نه، من خیلی پیر هستم و به چیز دیگری اهمیت نمیدهم.» هر بار این موضوع را پیش کشیدم، یا تظاهر به نشنیدن کرد یا موضوع را عوض کرد.
آن شب هنگام مطالعه فا به این قسمت از سخنرانی استاد برخوردم:
«اگر کلماتتان خالص و راستین باشد، واقعاً در درونیترین قسمت افکار مردم میرود و فوراً باعث میشود مردم درک کنند.»
(آموزش فا در كنفرانس فای ۲۰۰۳ آتلانتا)
فهمیدم چرا کلامم روی آن مرد مسن تأثیری نداشت. حتماً به این خاطر بوده است که به آن درجه از استاندارد خلوص و درستی که استاد ذکر کرده بودند نرسیده بودم. آیا برای مردی مانند او که به این سن رسیده بود، منتظر اشاعه دافا و تمرینکنندهای نبود تا نجاتش دهد؟ برای پاک کردن تمام افکار و عقاید بشری نادرستم، مواد و عواملی که در بُعدم، بر سر روشنگری حقیقت مانع ایجاد کرده بودند، افکار درست فرستادم. همچنین برای پاک کردن عوامل حزب شیطانی که از نجات یافتن او ممانعت میکردند افکار درست فرستادم.
روز بعد او برای تزریق سرم دیگری به درمانگاه آمد. بسیار ضعیف و شکننده به نظر میرسید و قادر نبود چشمانش را باز یا با کسی صحبت کند. نمیتوانستم هیچ فرصتی برای صحبت با او بیایم. آیا میبایست فرصت نجات او را از دست میدادم؟ با در نظر گرفتن سنش، احتمال این میرفت که دیگر او را نبینم بنابراین حق نداشتم تسلیم شوم!
با ملایمت گفتم: «پدربزرگ.» و همچنان که من ادامه دادم، چشمانش را باز کرد: «اجازه میدهید لحظهای مزاحمتان شوم؟ ترک ح.ک.چ فرصتی است که برای هر فرد چینی باید فراهم شود. شما نیز نباید این شانس را از دست بدهید. این تصادفی نیست که امروز در مسیرمان با یکدیگر مواجه شدیم. اجازه میدهید به شما کمک کنم از ح.ک.چ خارج شوید؟»
در آن لحظه قلبم خالی از هر گونه افکار بشری بود و فقط میخواستم او نجات یابد. احساس کردم همه چیز متوقف شد. مرد با صدای رسائي گفت: «بله بله، متشکرم!» من ادامه دادم: «پدربزرگ، فالون گونگ خوب است. این تزکیه حقیقی فای بودا است!» او مکرراً گفت: «میدانم! میدانم! خوب است!» اشک به چشمانم آمد و گفتم: «حالا استراحت کنید!» او سرش را تکان داد و چشمانش را بست.
مردم پس از فهمیدن حقیقت متبرک میشوند
پس از سالها روشنگری حقیقت، دقت کردم کسانی که حقیقت را به راحتی پذیرفتند و با رضایت ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن را ترک کردند، با سرعت بیشتری بهبود یافتند. در مقابل کسانی که حاضر به پذیرش حقیقت و ترک حزب نشدند، بهبود نیافتند و بارها بیماریشان بدتر شد.
یک سال در طول فصل زمستان و سرماخوردگی، درمانگاه مملو از بیمارانی بود که برای تزریق سرم آمده بودند. بیشتر آنها که نشانههای شدیدی داشتند، پس از 1 یا 2 روز درمان بهبود یافتند. با این حال خانم بیست سالهای بود که بعد از گذشت پنج روز تزریق مداوم هنوز تب داشت. در گذشته بارها برایش روشنگری حقیقت کرده بودم اما او مکرراً آن را باور نمیکرد. سرانجام مجبور شدند او را برای درمان به بیمارستان منتقل کنند.
فقط تعدادی نمونه وجود دارد از اینکه اگر بیماران به حرفهایم گوش میدادند و حقیقت را درک میکردند، چطور بیماریشان با سرعت بیشتری بهبود مییافت. چند ماه بعد آنها به دیدنم میآمدند و ابراز میکردند: «درمان شما عالی بود. داروها واقعاً تأثیر داشتند!» میدانستم که بیمار حقایق را درک کرده و متبرک شده است. آنها همچنین همسران، فرزندان و والدینشان را برای درمان نزد من میآوردند و به این صورت فرصتهای تقدیری فراهم میشد تا کل خانواده نجات یابند.
از آنجایی که جابجایی جمعیت در منطقه ما بسیار بالا است، اغلب مستأجران در حال نقل مکان هستند. بسیاری از بیماران گفتهاند که مستأجر پیشین، درمانگاه مرا به آنها توصیه کرده بود. هر بار این را شنیدم، میدانستم بیمار قبلی فرصت نجات یافتن را داشته است! استاد نیکخواه برای هر زندگی فرصت نجات یافته شدن را فراهم کردهاند!
اکنون مدت ده سال است که در محل کارم در حال روشنگری حقیقت هستم. تحت راهنمائی نیکخواهانه استاد توانستهام به آرامی در این مسیر گام بردارم. استاد بیان کردند:
«به همین دلیل است كه اغلب میگویم اگر قادر باشید سه كاری را كه مریدان دافا در اعتباربخشی به فا باید بهخوبی به آن عمل کنند، انجام دهید، پس همه چیز بهوسیلۀ آنها دربرگرفته میشود.» (آموزش فا در كنفرانس فای ۲۰۰۳ آتلانتا)
بهعنوان ذرهای از دافا، در انجام سه کار رشد و بهبود و بلوغ یافتهام. به درک من آنها مکمل یکدیگر هستند. ما تنها با مطالعه خوب فا و فرستادن افکار درست میتوانیم به صورت مؤثرتری روشنگری حقیقت کنیم و مردم را نجات دهیم.
استاد از فراهم کردن چنین محیط تزکیهای سپاسگزارم! فقط با راسخ بودن در تزکیهام میتوانم از شما تشکر کنم!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه روشنگری حقیقت