(Minghui.org) من یک تمرینکننده جدید فالون دافا هستم. در سال ۲۰۱۵ این تمرین را کسب کردم و قبل از آن فردی تندخو، متکبر و خودخواه بودم. وقتی تازه این تمرین را آغاز کرده بودم، مرتکب اشتباهات بسیاری میشدم، چراکه اصول فا را بهخوبی درک نمیکردم. بهویژه هنگامی که به رابطه بین من و شوهرم میرسید، درگیریهای پیشآمده را بهطور ضعیفی اداره میکردم.
گاهی اوقات زمانی که درگیریها ظاهر میشدند، میتوانستم وابستگیهایم را بهطور دقیق شناسایی کنم؛ وابستگیهایی که باید ازبین برده میشدند، اما واقعاً نمیتوانستم آنها را رها کنم. اغلب سقوط میکردم و پس از جدال با شوهرم از روی ناامیدی میگریستم. واقعاً بهنظر میرسید گذراندن برخی از آزمونهای مربوط به شینشینگ غیرممکن است. از استاد درخواست کمک میکردم، اما خودم را نیز مورد سرزنش قرار میدادم و از اینکه بهخوبی عمل نمیکردم، احساس گناه میکردم.
خوشبختانه همانطور که استاد در مقاله «مداخله را دور کنید» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲ بیان کردند: «فا میتواند تمام وابستگیها را درهم شکند.» هنگامیکه فا را با ذهنی آرام و روشن مطالعه میکردم، قادر بودم بر بسیاری از موانع غلبه کنم. با حمایت استاد و راهنمایی فا، درحالیکه هر بار قدمی به جلو برمیداشتم، راهی طولانی را طی کردم.
من از ندانستن به دانستن اینکه چگونه تزکیه کنم، از حساس بودن درخصوص هر چیز بیاهمیت تا تغییر بهحدی که حداقل خیلی تحت تأثیر قرار نگیرم و سپس با قلبی آرام انتقاد را بپذیرم؛ از بیمیلی برای نگاهِ به درون تا فعالانه بررسی کردن خودم تغییر کردم.
بهتدریج درک کردم که تزکیه واقعاً چیست و به معنای واقعی زندگی پی بردم. همچنین شادی فوقالعادۀ رها شدن از وابستگیها را تجربه کردم که باعث سقوط من میشدند. اکنون قادرم با شوهرم و مردم پیرامونم با صبر و شفقت رفتار کنم، چراکه درحال حاضر میدانم آنها تجلی واقعی کاستیها و نقاط ضعف خود من هستند و فقط اینجا هستند تا به رشد و بهبود من کمک کنند.
درگیریهایی که در برنامه ازدواجم پیش آمدند
تمرین فالون دافا را درست زمانی شروع کردم که در تدارک برنامه ازدواجم بودم و درگیریهای بسیاری بین من و همسرم بهوجود آمد. در گذشته بسیار مغرور بودم. در چشم سایرین، در هر جنبهای از زندگی سرآمد و طبیعتاً هم در محل کار و هم در خانه متکبر بودم و رفتاری ریاستمآبانه داشتم. اما وقتی تزکیه در دافا را آغاز کردم، آگاه شدم که باید رفتارهایم را تغییر دهم و فردی باملاحظه و مهربان باشم.
شوهرم بسیار حساس و حتی تندمزاجتر از من بود و پس از ازدواج باعث میشد دچار سردردهای بسیار زیادی شوم. معلوم نبود درگیریها از کجا سربرمیآورند. گاهی اوقات واقعاً تقصیر شوهرم بود، اما او مرا مورد سرزنش قرار داده و مقصر جلوه میداد.
درابتدا نمیتوانستم از پسِ آن بربیایم. من هم با او شروع به بحث و جدل میکردم یا خودم را در جایی پنهان کرده و گریه میکردم، اما میدانستم که بهعنوان یک تمرینکننده باید تحمل کنم و قادر باشم «در مقابلهبهمثل کتک نزنم یا ناسزا نگویم.» (سخنرانی در سیدنی)بعد از هر درگیری به درون نگاه میکردم و خودم را مورد بررسی قرار میدادم تا بفهمم چرا نمیتوانم شینشینگم را حفظ کنم و به خودم قول میدادم که دفعه بعد بهتر عمل کنم.
بهتدریج رشد کرده و درک کردم که چگونه از دیدگاه یک تزکیهکننده به این درگیریها نگاه کنم. به این طرز فکر که مشخص کنم حق با چه کسی است و چه کسی اشتباه میکند، پایان دادم. درعوض، به درگیریها بهعنوان فرصتی برای رشد و بهبود خودم نگاه میکردم. در اکثر اوقات قادر بودم زبانم را کنترل کنم و با شوهرم بحث و مشاجره نکنم.
اما «تحمل کردن همراه با خشم، شکايت و يا اندوه، بردباري يک فرد عادي است که به موضوعات مربوط به خودش وابسته است.» («بردباری (رن) چیست؟» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
من هنوز واقعاً در سطح یک فرد عادی بودم. در ظاهر خودم را حفظ میکردم و مشاجره نمیکردم، اما هنوز عصبانی و آزردهخاطر بودم. رقابتطلبیام اغلب در خصوصیترین افکارم ظاهر میشدند: «اگر من یک تمرینکننده دافا نبودم، تو این شانس را نداشتی که در این بحث برنده شوی.»
وخیمشدن رابطه ما
با کنترلکردن زبانم، درگیریهای آشکار کمتری بین من و همسرم بروز میکرد، اما وابستگیهایم و علت ریشهای درگیریهایمان منجر به مشکلات جدیدی شد.
نگاه تحقیرآمیزی به او داشتم و این مشکل در لحن صدا و قیافهام متجلی میشد. میدانستم کار درستی نیست، اما قادر نبودم جلوی این طرز فکرم را بگیرم. رابطه ما متشنج شد و دوباره درحال جدال و کشمکش بودیم.
یکدیگر را دوست نداشتیم. شوهرم متنفر بود از اینکه من پرافاده، بیملاحظه و خودخواه هستم. من از او بهخاطر تنبلیاش، غیرمسئول بودنش، عیبجویی و جدالطلبیاش آزردهخاطر بودم. او شکایت میکرد که من زن خوبی نیستم و من از او بهخاطر عدم پذیرش انتقاد متنفر بودم.
میدانستم که این مشکلات تصادفی نیستند. آنها احتمالاً به من نشان میدادند که در کجاها نیاز به رشد و بهبود دارم و آزمونهایی بودند که باید آنها را سپری میکردم. اما زمانی که در وسط یک درگیری بودم، بهخوبی ادارهکردن آن غیرممکن بهنظر میرسید. سخنان استاد را دوباره و دوباره خواندم:
«تزکیه سخت نیست
دست کشیدن از قلب دنیوی سخت است
وابستگیهای بسیار زیاد، کی باید قطع شوند؟
همه میدانند که دریای رنج ساحلی ندارد
اگر اراده قوی نباشد
موانع مانند کوههایی هستند
چطور از دنیای فانی بیرون رفت
(«قطعکردن (در شعر یوان)» از هنگ یین جلد دوم)
به پرسیدن از خودم ادامه دادم: «چرا او را به دیده تحقیر نگاه میکنی؟» متوجه شدم که، در عمق وجودم، احساس میکنم بهتر از او هستم. این ویژگیاش را دوست نداشتم که هیچ آرزو و هدفی نداشت و در زندگی هر جایی که بود، راضی و خشنود بهنظر میرسید. سعی نمیکرد خودش را بهبود بخشد و این موضوع از دیدگاه من، غیرمسئول بودن او را ثابت میکرد.
درک پدیدار میشود
فراموش کرده بودم که «بهتر» شدنم، تنها به این دلیل است که در دافا تزکیه میکنم. شوهرم فقط یک فرد عادی بود، فردی که تحتتأثیر استانداردهای اخلاقیِ درحال سقوط امروزی زندگی میکرد. چگونه میتوانستم او را با معیارهای خودم مورد ارزیابی قرار دهم؟ بهعلاوه، استاد بیان کردهاند که ما بهعنوان تزکیهکننده، درحال تزکیه خودمان هستیم، نه تزکیه سایرین. آیا بهجای تمرکز بر مشکلات او نباید ابتدا خودم را مورد بررسی قرار میدادم؟
آیا من دارای همان مشکلاتی نبودم که در او میدیدم و آنها را دوست نداشتم؟ آیا این تنبلی نبود که مانع میشد صبحهای زود برای انجام تمرینات بیدار شوم؟ آیا این حسادت نبود که سبب میشد فکر کنم اینکه من در مقایسه با شوهرم بیشتر به خانواده کمک میکنم، ناعادلانه است؟ آیا این عدم مسئولیتپذیریام نبود که باعث میشد در طول دوره اصلاح فا سه کار را بهطور کوشایی انجام ندهم؟ آیا من کسی نبودم که فقط به شنیدن تعریف و تحسین علاقه داشت و انتقادپذیر نبود؟ آیا این ویژگی رقابتطلبی من نبود که باعث میشد بهطور مداوم بخواهم ثابت کنم حق با من است؟
نیکخواهی و بردباری
هنگامی که به درون نگاه کردم، متوجه شدم که خودم دقیقاً از آن دسته از اشخاصی هستم که دوستشان ندارم. شوهرم مانند آینهای بود که تجلی درستی از کاستیها و نواقصم را در آن میدیدم. متوجه شدم این تصادفی نیست که عیبهای بسیار زیادی را در او میبینم. دلیلش این بود که باید وابستگیهای خودم را میدیدم و آنها را رها میکردم.
شوک حتی بزرگتر برایم این موضوع بود که همیشه وقتی خودم را بهتر از سایرین در نظر میگرفتم، صرفاً درحال مقایسه خودم با مردم عادی در این دوره پایان دارما بودم. وقتی خودم را با استانداردهای فا مقایسه میکردم، هنوز از آنها بسیار دور بودم، اما استاد بسیار مهربانند و هرگز مرا رها نکردند. همیشه از من حفاظت کرده و مرا راهنمایی میکنند. این بیانگر شفقت و نیکخواهی یک موجود روشنبین حقیقی است.
فا ما را ملزم به این میکند که شفقت را تزکیه کرده و ملاحظه سایرین را بکنیم. علت ریشهای عدم صبر و تحملم و احساس بالاتربودنم نسبت به سایرین، نداشتن شفقت بود. بالاخره متوجه شدم که چرا شوهرم هرگز از تلاشهایم برای کمک به رشد و بهبودش قدردانی نمیکند، چراکه مهربانیِ من با احساسات بشری و خودخواهی همراه بود.
استاد بیان کردند: «بدونِ "هیچ"، آن یک احساسِ بشری است. اگر آن یک احساس بشری باشد، پس بِی (رحمت) نیست.» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۴ غرب آمریکا»)
تا زمانی که هنوز وابستگیهایی داشته باشم، هر آنچه میگویم و انجام میدهم، با عقاید و تصورات بشری همراه خواهند بود. حتی اگر آن را واقعاً خوب جلوه دهم، شخص دیگر میتواند آن را احساس کند. سایر مردم منعکسکننده آن دسته از کاستیها و عقاید بشریام هستند که هنوز آنها را در خودم دارم.
وقتی سخت تلاش کردم تا وابستگیهایم را رها کنم، متوجه شدم که وقتی درگیریها پدیدار میشوند، قادرم آرام بمانم و هیچ نارضایتیای را در خودم جای ندهم. این بردباری یک تزکیهکننده حقیقی است. جای تعجب نیست که استاد همیشه بر اهمیت نگاه به درون و تزکیه خودمان تأکید میکنند، چراکه درحقیقت، همه مشکلاتی که با آنها مواجه میشویم، بهمنظور کمک به ما برای تزکیه است و اینکه زندگیمان به سطح بالاتری صعود کند.
سطح من محدود است و افکارم چندان عمیق نیستند. از همتمرینکنندگان تقاضا میکنم به هرگونه درک نادرست در این مقاله اشاره کنند. هِهشی.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود