(Minghui.org) مایلم برخی از ماجراهایی را با شما درمیان بگذارم درباره اینکه چطور با حفظ افکار درستم، مداخله شیطانی منهدم شد.
غلبه بر آزار و اذیت اقتصادی
بهخاطر رها نکردن باورم به فالون دافا، برای مدت 2 سال به اردوگاه کار اجباری فرستاده شدم. در آغاز سال 2003، دوره محکومیتم بهپایان رسید و به منزل بازگشتم.
روز بعد، به ادارهام رفتم و درخواست کردم که شغلم را ازسر بگیرم، اما سرپرستم گفت که من اخراج شدهام. وقتی به دفتر مافوقم، اداره حملونقل محلی، رفتم تا درباره این مسئله بپرسم، مردی که مسئول آزار و اذیت تمرینکنندگان فالون گونگ بود، گفت که اداره 610 مرا اخراج کرده است.
به اداره 610 رفتم. رئیس آنجا میترسید با من صحبت کند. او به دربان گفت در را به رویم ببندد و فقط از طریق تلفن با من صحبت کرد. او مرا به اداره حملونقل ارجاع داد.
روز بعد، چند مأمور از آن اداره به منزلم آمدند و گفتند اگر یک اظهاریۀ تضمین بنویسم دال بر اینکه دیگر فالون دافا را تمرین نمیکنم، میتوانم به سرِ کارم برگردم.
میدانستم که این آزار و اذیت است و با آنها همکاری نکردم، درعوض حقایق را برایشان روشن کردم و گفتم که چگونه حزب کمونیست فالون گونگ را تحت آزار و شکنجه قرار میدهد. طی 8 ماه، آنها هر گونه تلاشی کردند تا وادارم کنند آن اظهاریه را بنویسم، اما هرگز تسلیم نشدم.
آنها گفتند: «بدون نوشتن اظهاریه تضمین، هرگز قادر نیستی به سر کارت بازگردی.»
آنها در ابتدا سعی کردند مرا مجبور به نوشتن آن اظهاریه کنند. سپس فرد دیگری را پیدا کردند تا آن را برایم بنویسد. درنهایت سعی کردند خودشان آن را برایم بنویسند. بدون توجه به اینکه چه کاری میکردند، اصلاً حاضر نشدم آن را امضاء کنم.
سرانجام کاسه صبرشان لبریز شد، با عصبانیت سرم فریاد زدند: «پس آیا ما شیطان هستیم؟ تو باید آن را بنویسی!»
در پاسخ گفتم: «یک فکر درست میتواند بر صد اهریمن غلبه کند.» جوآن فالون
درنهایت، عنوان دفتریام بدون قیدوشرط به من بازگردانده شد.
قابلبهذکر است که پس از بازگرداندن عنوان شغلیام، یک آپارتمان 1300 متری به من تعلق گرفت. کل اداره حملونقل شوکه شده بودند.
رئیسمان گفت: «میدانی چیست؟ ساختمان درست بعد از بازداشت تو ساخته شد، اما بهنوعی به کسی تخصیص داده نشد تا اینکه تو برگشتی. بهنظرم این ساختمان در تمام این مدت درانتظار تو بود.»
برخی حتی میآمدند و میگفتند: «اگر قصد داری آپارتمانت را بفروشی، لطفاً آن را به من بفروش تا من نیز بتوانم از بخت و اقبال خوب تو بهرهمند شوم.»
میگفتم: «چرا خودتان فالون دافا را تمرین نمیکنید؟ تمام بخت و اقبال خوبم بهخاطر تمرین دافا است.»
در طول کل این روند، بهوضوح میدانستم که بازگرداندن شغلم به این آپارتمان جدید ربط دارد، اگر نمیتوانستم شغلم را بهدست آورم، هیچ راهی برای دسترسی به این آپارتمان جدید نداشتم. اما به این فکر نمیکردم، تنها به دافا میاندیشیدم. بهلطف استاد، در پایان همه چیز را بهدست آوردم.
رد کردن آزار و شکنجه بدنم
در سال 2012، متوجه شدم که توده سختی در شکمم درحال رشد است. بسیاری از تمرینکنندگان نگرانم بودند. مداخله شیطانی از تمام روشها استفاده کرد تا باور کنم که بیمار هستم.
یک روز، یکی از دوستان خوبم با من تماس گرفت و گفت میخواهد مرا ببیند. ما برای 40 روز همدیگر را ندیده بودیم. او گفت که اخیراً تحت عمل جراحی قرار گرفته و رحمش را برداشتهاند. گفت که قبل از جراحی چگونه رنج میکشید و چه علائمی داشت. متوجه شدم که تمام آنها درست مانند وضعیت من است. او حتی معدهام را لمس کرد و سعی کرد وادارم کند بیماریام را تصدیق کنم.
آگاه بودم که نباید فریب این توهمات را بخورم. اگر هرگونه کار اشتباهی انجام میدادم، باید خودم را مطابق با فا اصلاح میکردم، اما به هیچوجه تحت مداخله اهریمنی قرار نگرفتم. برای رشد خودم و ازبین بردن وابستگیهایم، شروع کردم تا فا را با آرامش مطالعه کنم.
بدون اینکه متوجه باشم، توده در شکمم بهتدریج ناپدید شد.
امیدوارم همتمرینکنندگانی که تحت مداخله توهمات بیماری قرار دارند، بتوانند از این تجربهام بهره ببرند. در شروع تمرین دافا، استاد تمام بیماریهایمان را ازبین بردند. بنابراین باید بهطور استوار به دافا باور داشته باشیم و بدین ترتیب تمام این توهمات ناپدید خواهند شد.
ازبین بردن ترس
در سال 2015، هزاران تمرینکننده بهخاطر آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون دافا، علیه جیانگ زمین شکوائیه کیفری بهثبت رساندند. من نیز با استفاده از نام واقعیام این کار را کردم. به سایر تمرینکنندگان نیز کمک کردم تا شکوائیه خود را ثبت کنند. یکی از تمرینکنندگانی که به او کمک کردم، دستگیر شد. او به مأموران پلیس گفت که من به او و خواهرش کمک کردم شکایتشان را بنویسند.
سپس مأموران به منزلم آمدند و سعی کردند مرا دستگیر کنند، اما موفق نشدند.
ازآنجاکه یک راهپیمایی محلی در جریان بود، پلیس همه جا بود. هنگامی که سوار اتومبیل همتمرینکنندهای بودم، پلیس ما را متوقف کرد. ازآنجاکه مأموران مطالب روشنگری حقیقت را در کیفهایمان پیدا کردند، تمرینکنندۀ راننده را به اداره پلیس محلی فرستادند.
من خوششانس بودم. فرار کردم و به منزل همتمرینکنندهای رفتم.
روز بعد، وقتی فا را با همدیگر مطالعه میکردیم، متوجه این متن از فا شدم: «مهم نیست چه کسی مداخله میکند، تمامش موقتی است، تمامش توهم است، بدن اصلی نیست، و تمامش صرفاً مثل عبور جریان هوا است.» (آموزش فا طی جشن فانوس سال 2003)
با خواندنش شوکه شدم. متوجه شدم که تمام این چیزهای ترسناک توهم هستند و مانند باد میروند. پس از اینکه حضور مأموران پلیس در خیابان کمرنگ شد، به منزل بازگشتم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه