(Minghui.org)
مدیر چهارم بهدلیل عملکرد فوق العاده من ارتقاء یافت
مدیر چهارمم، مرد جوانی بود که امیدوار بود من نه تنها باعث پیشرفت مدرسه شوم، بلکه به ارتقاء شغلی او نیز کمک کنم.
در طول دوران مدیریت او در مدرسهمان، جایزۀ کلاس با بالاترین کیفیت را در سطح کشوری گرفتم.
من اولین و تنها کسی بودم که چنین افتخاری را کسب میکرد.
یک کارشناس تحصیلی استانی مرا اینطور تحسین کرد: «آنطور که این معلم گرمی، دوستی، در دسترس بودن و نزدیکی کامل را نشان میدهد، قابل مقایسه با هیچ معلم دیگری نیست. او در قلمروی دیگری است که متعلق به خودش است و هیچ ارتباطی با روش آموزشی که آموخته، ندارد، بلکه به دلیل دستاوردهای فردی است که از طریق خودآموزی و تزکیه کسب کرده است. در این مکان نسبتاً عقبمانده، دانشآموزان تحت تعلیم او، به انضباط درجه بالایی نیز دست مییابند. او بهراستی شخصاً مرا شگفتزده کرده است.»
در نتیجه شهرت مدرسهمان بهطور وسیعی گسترش یافت. 4 سال بعد مدیرمان بهدلیل ترفیع مقام با شادی و رضایت قلبی، از آنجا رفت.
مدیر پنجم مرا از آزار و شکنجه محافظت کرد
مدیر پنجمم انتظارات سختی از من داشت. او اغلب میگفت: «شهرت و اعتبار بیشتر، مستلزم سختگیری بیشتری است.»
در اثر حجم کار بسیار بالا تصمیم گرفتم به او شکایت و گله کنم، اما به آموزههای استاد فکر کردم.
استاد بیان کردند:
«يک شخص خيرخواه هميشه قلبي از شفقت و نيکخواهی دارد. بدون هيچ نارضايتي و نفرت، سختيها را با شادماني و مسرت تحمل ميکند.» («قلمروها» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
من بهدلیل مسئولیت سنگینی که مدیر به عهده داشت با او همدردی کردم بنابراین همیشه وظایفم را با خویشتنداری و خوشاخلاقی انجام میدادم.
شاگردانم اغلب میپرسیدند: «معلم چرا شما همیشه طوری خوشحال به نظر میرسید که انگار زندگیتان سرشار از برکات است؟»
با لبخندی به آنها میگفتم: «به این دلیل که فالون گونگ را تمرین میکنم!»
نزد مدیر رفتم تا با او درباره زیبایی و خوبی فالون دافا صحبت کنم. برایش شرح دادم که چطور از مزایای این تمرین بهرهمند شدهام و از او خواستم نسبت به مریدان دافا مهربان باشد.
یک بار شخصی گزارش مرا به مأموران داد و نزدیک بود دستگیر شوم. مدیر از تمام قدرت خود استفاده کرد تا سرپرستها را به هر نحوی متقاعد کند که من معلم خوبی هستم. والدین نیز به طور داوطلبانه در حمایت از من صحبت کردند.
وقتی به من اطلاع داده شد که مأموران مجوز جستجوی محل سکونتم را دارند، به گریه افتادم.
به مدیر گفتم: «سالها تمرین فالون گونگ را انجام دادهام. این آزار و شکنجه به دست حزب باعث ایجاد رنج و سختی فراوانی برای مریدان دافاو خانوادههایشان شده است. ما نباید تحت آزار و شکنجه قرار بگیریم، نمیخواهیم تحت آن قرار بگیریم. تحمل آن بسیار سخت است. اما فالون دافا انقدر فوقالعاده است که به شما قول میدهم هرگز آن را رها نخواهم کرد.»
مدیر به جای اینکه برایم سخنرانی کند، به من دلداری داد و گفت: «دیگر گریه نکن. همه چیز درست میشود.»
در واقع دستگیری که در شرف وقوع بود، هرگز رخ نداد.
مدیر گفت: «از این به بعد به امنیت شخصیات توجه کن.»
استاد بیان کردند:
«لبخند میزنم – برای موجودات ذیشعور امیدی هست.» («لبخند» در هنگیین)
مدیر ششم در آغاز به وظایف آموزشیام خاتمه داد، سپس مرا به عنوان دستیارش برگزید
زمانی که مدیر ششم به مدرسه آمد مطمئن بود مدیر قبلی به این دلیل منتقل شد که من تمرینکننده فالون گونگ بودم. بنابراین او به تمام وظایف آموزشیام خاتمه داد.
من از یک معلم محترم تنزل مقام یافتم و هیچ شدم. شدیداً احساس میکردم مورد توهین و بیانصافی واقع شدهام.
اما بهطور راسخ به آموزههای استاد و دافا اعتقاد داشتم. به درون نگاه کردم و حاضر نشدم مدیر را سرزنش کنم و او را مقصر بدانم. دائماً ظرفیت قلبم را افزایش دادم. هر روز کارهایی که به من محول شده بود را با لبخند انجام میدادم.
سابقاً هر مدیر جدیدی که میآمد، خیلی زود به ملاقات او میرفتم تا درباره خوبی و زیبایی فالون دافا صحبت کنم.
اما متوجه شدم که با این مدیر نمیتوانم این کار را انجام دهم. بنابراین تصمیم گرفتم با گفتار، کردار و رفتارم خوبی دافا را به او نشان و قلبش را تحت تأثیر قرار دهم.
خیلی زود رفتار مدیر با من تغییر کرد و بهعنوان دستیارش انتخاب شدم.
با شروع تمرین فالون گونگ از سال 1996، قلمرو فکری و مهارتهای آموزشیام همیشه رو به بهبودی بوده است. من در مدرسه، ناحیه، شهر، استان و ملی این افتخار را داشتم که جایزههای زیادی برای کلاسهای با کیفیت بالا کسب کنم. معلمهای عادی مرا بهعنوان «معجزه» میشناختند.
آن «معجزه» از ذهنیت همدلی و عاری از خودخواهی مرید دافایی نشأت میگرفت که سرچشمه آن اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری دافا و خرد کسب شده از طریق تمرین تزکیه بود.
در آستانه بازنشستگی بودم. مدیر از من خواست تا تجربیات و مهارتهای آموزشیام را برای مدرسه و دانشآموزان آینده به جای بگذارم.
معلمهای زیادی که شاهد بودند چه رفتار تأسف برانگیزی با من شده بود و از آن جا که میدانستند چه وظیفه سختی است، تحت تأثیر حس انصاف و عدالتخواهیشان، با عصبانیت از من خواستند که به این خواسته عمل نکنم زیرا از سختی این وظیفه آگاه بودند.
در نوعی سردرگمی بودم، پیشبینی میکردم که با پروژه بزرگی مواجه هستم و مردد شدم.
به مطالعه فا با جدیت و در سکوت متوسل شدم.
استاد بیان کردند:
«همچنین گفتهایم که اگر هر کدام از ما درون خود را تزکیه کند، اگر هر کدام از ما شینشینگ خود را برای علتها مورد بررسی قرار دهد، اگر وقتی خوب عمل نمیکنیم برای دلیل آن به درون خودمان نگاه کنیم و سعی کنیم دفعه بعد بهتر عمل کنیم و اگر هر موقع که کاری را انجام میدهیم اول درباره دیگران بیندیشیم...» (جوآن فالون)
من مرید استاد هستم. باید به استاد گوش کنم. باید دیگران را در اولویت قرار دهم.
کار را شروع کردم و سرانجام کتابی 80 هزار کلمهای از موارد مطالعاتی حقیقی و تجربیات شخصیام در زمینه آموزش را تهیه و بدون هیچ شرطی به مدرسه ارايه کردم.
مدیر به نیابت از مدرسه از من بسیار تشکر کرد. «تشکرِ» او تأیید واقعی بود بر «فالون دافا خوب است!».
من طی بیش از 20 سال سابقه شغلیام تحت نظر 6 مدیر کار و پستی و بلندیهای فراوانی را تجربه کردم.
پیش از فالون گونگ، غرق در بیماریهای جسمی و در کشمکش با مسائل شهرت طلبی و علایق شخصی بودم.
پس از شروع مسیر تمرین تزکیه فالون دافا، احساس آسودگی و سبکباری داشتم که ناشی از فقدان خودخواهی و حس نوعدوستی بود و شگفتی جذب شدن در اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری دافا را تجربه کردم.
دافا من و افراد زیادی که در اطرافم بودند را تغییر داد.
استاد مرا تحت برکات زیاد خود قرار دادند و در رحمت و لطف بیانتهای خود غرق کردند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه