(ادامه قسمت اول)

(Minghui.org)

درود استاد محترم! درود هم‌تمرین‌کنندگان!

۳. فرد فقط با رشد خودش می‌تواند موجودات ذی‌شعور بیشتری را نجات دهد

در مواجهه با انواع مشکلات، به مصاحبه با ستارگان سینما و افراد مشهور ادامه دادیم. معمولاً هر سه ماه یک بار به کره می‌روم. بعد از مصاحبه به نیویورک برمی‌گردم تا کار ویراستاری پس از تولید را انجام دهم. این نمایش بیشتر و بیشتر محبوب شده است، اما مردم نظرهای متفاوتی درباره اجرا دارند. من به‌نوعی دلسرد شدم.

در نمایش، تماشاچیان فقط مرا می‌بینند که با افراد مشهور صحبت می‌کنم. درواقع، مکان فیلمبرداری از هردو طرف با کارکنان کاملاً پر می‌شود. مخصوصاً برای فوق ستارگان که معمولاً ده‌ها نفر همراه دارند، شامل دستیاران و طراحان. تعداد بسیار زیادی اطراف‌شان هستند، اصلاً آسان نیست که ظرف 20 الی 30 دقیقه درباره موضوعات زیادی با آنها صحبت کرد. هر مصاحبه‌ای فشار زیادی به من وارد می‌کند.

روز قبل از فیلمبرداری نمی‌توانستم از نگرانی بخوابم. بی‌حوصله می‌شدم. بعد از فیلمبرداری، خودم را سرزنش می‌کردم که خوب کار نکردم. اشتباهاتی که مرتکب شدم مانند کابوس بود. ازآنجاکه نیروی انسانی به‌قدر کافی وجود ندارد، خودم باید فیلم را ویرایش کنم. هنگام نگاه کردن به فیلم کوتاه، خودم را اصلاً دوست ندارم. واقعاً می‌خواهم مکانی پیدا کنم تا مخفی شوم.

دلیلش این است که خیلی به این موضوع توجه می‌کنم که سایرین چطور درباره من فکر می‌کنند. خیلی بیش‌ازحد به خودم وابسته هستم. هر بار که جوآن فالون را مطالعه می‌کنم، دنبال چیزهایی هستم که رها کنم. اما برخی افکار اغلب تکرار می‌شوند، مانند، «اصلاً شبیه یک مجری نیستم. چرا استاد چنین نقشی را برای من نظم و ترتیب دادند؟ مدت زیادی گذشته است اما من رشد زیادی نکرده‌ام. آیا این واقعاً نظم و ترتیب استاد است؟» به‌خاطر چنین شک و تردیدها و قلب شاکی، نمی‌توانستم آرام باشم. اما تمام اعضای گروه، تلاش‌های‌شان را به‌کار گرفته‌اند، بنابراین احساس گناه و هر شب گریه می‌کنم.

در موقعیتی شبیه این، استاد می‌گذارند تا ستارگانی را در رؤیاهایم ببینم که رابطه تقدیری با من دارند. می‌بینم که قلب مشتاق آنها نجات داده می‌شود، جرأت نمی‌کنم درباره ترک شغلم فکر کنم. معمولاً زمان آماده کردن متن مصاحبه یا انجام ویرایش در اواخر شب گریه می‌کنم.

سخت تلاش کردم که بر ترس و نگرانی زمان انجام مصاحبه فائق شوم. اما وقتی افکار درست قوی ندارم، کارم را بهتر از افراد عادی انجام نمی‌دهم.

یک شب خیلی خسته بودم و رؤیایی داشتم. از داربست ساختمانی نیمه‌کاره بالا می‌رفتم. با تی‌شرت خیس عرق، بالا رفتم و بالا رفتم.

فکر کردم کمی استراحت کنم، دیدم که در هتلی هستم. دو تهیه‌کننده ظاهر شدند و به من گفتند: «آن ستاره درحال آمدن است. سریع برو لباست را عوض کن.» مبهوت بودم و پرسیدم: «درباره چه چیزی صحبت می‌کنید؟ این مکان کجای زمین است؟» هیچ نظری درباره محیط نداشتم. آن ستاره یکی از مشهورترین هنرپیشه‌های کره جنوبی بود. طولی نکشید که با لباسی نو نشستم. به پرسیدن ادامه دادم: «من حتی متنی ندارم. هیچ آمادگی ندارم. جریان چیست چه اتفاقی دارد می‌افتد؟» قبل از تمام کردن این حرف‌هایم، آن هنرپیشه ظاهر شد. دستپاچه شدم و اتفاقی که درحال وقوع بود را تصدیق نکردم.

ناگهان، تعداد زیادی افراد شیکپوش وارد شدند. آن مکان به‌سرعت اشغال شد. در بین آن جمعیت چهره‌ای برجسته و دخترش را دیدم که خوب می‌شناختم. آن مکان اکنون مانند صحنه تئاتر نمایش به‌نظر می‌رسید.

خیس عرق از خواب بیدار شدم. «این رؤیا چه معنایی دارد؟» هرگز چنین صحنه‌ای را تصور نکرده بودم. یک نفر در گروه گفت: «به‌نظر می‌رسد همیشه مشکلات بزرگی در کارت داشته‌ای.» دیگری گفت: «شاید نمایش ما در آینده به آن صورت خواهد بود.»

با این خواب، من به یک چیز آگاه شدم. آن درست مثل بالا رفتن از نردبان است. فقط با رشد دائمی خودم می‌توانم افراد بیشتری را نجات دهم. از آن به بعد، هر بار که اعتمادبه‌نفس ندارم، افکار درست می‌فرستم: «این ستارگان موجودات ذی‌شعور هستند و باید آنها را نجات دهم.» وقتی چنین افکار درستی دارم، افراد مشهور چیزی کاملاً منحصربه‌فرد می‌گویند.

مانند: «امیدوارم وقتی این جهان را ترک می‌کنم و از بالا به پایین نگاه می‌کنم، بتوانم وجدانی آسوده داشته باشم و می‌گویند: «کل زندگی‌ام درست بود.»

«بزرگترین سم زندگی‌ام حسادت است.»

«وقتی به‌خاطر می‌آورم که زمان ترک این دنیا نمی‌توانم هیچ چیزی را با خود ببرم، احساس اندوه می‌کنم.»

«کم‌کم باور کردم که موجودات الهی وجود دارند.»

آنها در طول مصاحبه‌، این چیزها را می‌گویند، گویا سرشت بودائی‌شان ظاهر شده است.

برخی از بینندگان‌مان حتی می‌گویند: «این مصاحبه بسیار تأثیرگذار است. گریه‌ کردم» که در برنامه‌های سرگرم‌کننده بسیار نادر است.

در پایان سال 2015، وقتی با یکی از ستاره‌های کره‌ای در لیست برترین‌ها که در چین هیاهویی ایجاد کرد، مصاحبه می‌کردم، میل قوی داشتم که او را نجات دهم. حتی قبل از اینکه سؤالی بپرسم، او شروع به صحبت درباره مذهب، عقیده و نگرشش درباره زندگی کرد.

هنگامی که فیلمبرداری را برای تنظیم دوربین متوقف کردیم، به چینی گفتم، دولت کمونیست قدغن می‌کند که افراد به الهیات اعتقاد داشته باشند، یا فعالیت‌های مذهبی انجام دهند. پرسیدم که آیا درباره آن می‌داند یا نه. او متأسف بود و سر تکان داد. به او کتابی دادم و درباره سرکوب حقوق بشر در چین گفتم. او بارها از من تشکر کرد.

آن مصاحبه نقطه عطفی شد و برای کارگردانی برنامه و مأموریت‌مان به من اعتمادبه‌نفس داد.

4.برآورده کردن الزامات استاد برای رسانه

درحالی‌که تجربه بیشتری به‌دست می‌آوریم، استاندارد نمایش بالا می‌رود. ازاینرو الزامات برای هر فردی در گروه نیز ارتقاء می‌یابد. باوجودی‌که کیفیت نمایش رشد می‌کند، هنوز موفق نشده‌ام بر فروش‌ها‌ و هزینه سنگین غلبه کنم.

استاد در سخنرانی‌ها در رسانه، به تبدیل رسانه به کسب‌وکار، روشنگری حقیقت و احیای فرهنگ سنتی تأکید کرده‌اند. استاد هم‌چنین بیان کردند که باید از شن یون یاد بگیریم. فکر می‌کنم اگر الزامات استاد را برآورده نکنیم، هیچ هدفی در ایجاد پروژه وجود ندارد. فکر می‌کنم باید نقطۀ شروع‌مان را بازبینی کنیم.

تابستان گذشته، برای پوشش دادن خبرهای مربوط به جشنواره فیلم باید به بوسان می‌رفتیم. اما به‌خاطر طوفان، جشنواره تعطیل شد، با ایجاد سیستم تاد (سیستم دفاعی برای مقابله با تهدیدات موشکی کره شمالی)و پیامد تحریم ستارگان کره‌ای در بازار چین، مصاحبه با افراد مشهور بسیار مشکل بود. تهیه‌کننده که به کره جنوبی رفت، نتوانست به هیچ یک از آنها دسترسی پیدا کند تا برای چند ماه آینده به برنامه‌مان بیایند.

من درکم را با تهیه‌کننده درمیان گذاشتم و درباره بازبینی نقطۀ شروع‌مان صحبت کردم. گفتم: «حتی اگر به هیچ یک از ستارگان دسترسی نداشته باشیم، مسئولیت‌مان را در روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی‌شعور نباید هرگز فراموش کنیم. باید توجه بیشتری به تزکیه‌مان بکنیم و هم‌زمان الزامات استاد را برآورده کنیم.

صرف نظر از اینکه ستارگان را در این برنامه داشته باشیم یا نه، گروه‌مان بیشتر از همیشه بر روشنگری حقیقت تمرکز کرد. درنتیجه، ما شاهد برخی نتایج مثبت در فروش‌مان بودیم. برای اولین بار، برای مصاحبه با یک هنرمند معروف یک حامی مالی پیدا کردیم.

ما تعداد کمی از طرفداران نشست‌ با ستارگان را ازدست دادیم و مصاحبه‌ها را در قالب بحث انجام دادیم که مشابه صحنه‌ای بود که یک سال قبل در رؤیایم دیدم.

مصمم هستم از وقتم بهترین استفاده را برای تزکیه بکنم و موجودات ذی‌شعور بیشتری را نجات دهم.

5.نجات موجودات ذی‌شعور بیشتر در زمان باقیمانده

امکان دارد در سال 2017 اتفاقات زیادی رخ دهند. نگرش فرد در مقابل دافا آینده‌اش را رقم می‌زند. درحال‌حاضر کارها سریع‌تر پیش می‌روند و بیشتر و بیشتر روشن هستند.

سال گذشته، پس از لغو شن یون در سئول، در کره بحران‌هایی در عرصه اقتصادی و سیاسی ظاهر شد. رئیس جمهور کره در سال جاری مورد اتهام قرار گرفت. در روزی که قاضی حکم استیضاح را اعلام کرد، احساس می‌کردم که آخرین دادرسی شروع شده است. به‌منظور اینکه زمان دادرسی افسوس نخورم، مصمم شدم کوشاتر باشم و مأموریتم را انجام دهم.

بنابراین، از حالا به بعد چه کار باید بکنم؟ در مدیتیشن نشستم و از استاد پرسیدم: «قدم بعدی چیست؟ چه کار باید انجام دهم؟» در این زمان، صحنه شن یون به ذهنم آمد. چند روز بعد، خواب دیدم تعدادی از افراد جوان در تاریکی گیر افتادند، برای کمک صدا می‌زدند.

در «آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2016» استاد بیان کردند:

«وقتی متولد شدم، بسیاری از خدایان با من پایین آمدند. از آن زمان به بعد، هر سال این روی داد و خدایان به‌طور پیوسته پایین می‌آمدند. زمانی که آموزش فا را شروع کردم، آن خدایان مانند دانه‌های برف پایین آمدند- این اندازه زیاد بود. الان سن‌شان را حساب کردم، و از وقتی گسترش این فا را شروع کردم تا الان، آنها باید افراد جوان ۲۵ ساله باشند، که بسیاری از آنان واقعاً نجات پیدا نکرده‌اند. همگی آنان خدایان بودند که به زمین پایین آمدند و در سراسر دنیا پخش شدند.»

بینندگان برنامه‌مان اکثراً افراد جوان از سراسر دنیا هستند. احساس می‌کنم اگر افراد مشهور از طریق ما نجات یابند، می‌توانند نگرشی مثبت نسبت به رسانه‌مان، شن یون و دافا داشته باشند، آنگاه دوستدارانشان با رسانه‌مان و حقیقت درباره دافا آشنا می‌شوند. باور دارم که آن روز به‌زودی خواهد رسید.

کارهای بسیار زیادی وجود دارند که باید انجام شود. نهایت تلاشم را می‌کنم سه کار را انجام دهم، در هر شرایطی به درون نگاه کنم، خودم را تزکیه کرده و به مسئولیتم عمل کنم.

مطالب بالا درک‌هایم هستند. لطفاً به کاستی‌ها اشاره کنید.

متشکرم، استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!