(ادامه قسمت اول)

(Minghui.org) درود بر استاد! درود بر هم‌تمرین‌کنندگان!

من یک تمرین‌کننده قدیمی فالون دافا هستم. از سپتامبر 1992 که در چهارمین سخنرانی عمومی استاد شرکت کردم، 25 سال شگفت‌انگیز گذشته است.

ایستادن شخص فلج روی پاهایش

تمرین‌کنندگان یک مکان تمرین در طی یک کلاس در حال گرفتن عکسی با استاد بودند. فردی حدوداً 60 تا 70 سال که به نظر می‌رسید تحصیل‌کرده باشد، روی ویلچری در کنار نشسته بود.

استاد نگاهی به او کردند و گفتند: «عصایت را دور بینداز و صندلی ویلچرت را کنار بگذار» آن شخص به آرامی ایستاد، صندلی را به گوشه‌ای هل داد و سپس عصایش را کنار گذاشت. اول با پای چپش قدم برداشت و سپس پای راستش را جلو گذاشت. او چند بار دور تالار قدم زد. چنان شگفت‌زده و خوشحال بود که همزمان می‌خندید و گریه می‌کرد.

او پس از اینکه با استاد عکس گرفت، از پله‌ها بالا رفت تا به سخنرانی استاد گوش کند. ما بعد از کلاس فهمیدیم که او مهندس ارشد و به مدت 4 سال دچار فلج شده بود. مردم زیادی شاهد این معجزه بودند و از قدرت اعجاب‌انگیز دافا شگفت‌زده شدند.

من فکر می‌کردم این شخص کیفیت روشن‌بینی بسیار خوبی داشت، چون به حرف استاد عمل کرد و نتیجه‌اش رخ دادن معجزه‌ای در همان لحظه بود.

کمک در کلاس‌ها

من در بخش تدارکات سخنرانی‌ها کمک می‌کردم که همیشه حاوی آزمون‌های شین‌شینگ بود. در طول دورۀ هفتم سخنرانی‌ها افراد بسیار زیادی از سایر شهرها آمده بودند. کلاس‌ها در دو نوبت صبح و بعد‌ازظهر تشکیل می‌شد. با وجود اینکه همه بلیط‌ها به‌فروش رفته بود اما مردم می‌آمدند و بلیط می‌خواستند.

من و سایر کارکنان وقتی دیدیم مردم نگران هستند که نتوانند در سخنرانی شرکت کنند، بلیط‌هایمان را به آنها دادیم و خودمان از پشت پرده گوش می‌کردیم و مراقب بودیم چیزی با استاد مداخله نکند.

در آن زمان مرکز دستیاری کتاب‌های زیادی برای فروش فرستاده بود و پس از پایان سخنرانی چند عدد باقی ماند. وقتی تعداد فروخته شده را با فهرست موجود مقایسه کردیم، متوجه شدیم که چند کتاب کم است. خودمان هزینه آنها را پرداختیم. در کمال تعجب روز بعد کتاب‌های گم شده، بازگردانده شد.

تجربیاتی نیز بود که باعث اضطرابم شد. باید یک سخنرانی در اوایل اوت 1994 در شهر هاربین برگزار می‌شد. سخنرانی در یک سالن هاکی برگزار شد که در دست تعمیر بود.

ما در طول آن کلاس با مداخلات زیادی مواجه شدیم. چشمان استاد و دستیارانشان از چانگ‌چون سرخ و متورم شده بودند. استاد مدام سرفه می‌کردند و گلوی ما نیز می‌سوخت. استاد گفتند که چیزهای بدی را که در بُعدهای دیگر از بین برده بودند، همگی وارد گلویشان شده بود.

آن کلاس در طول تعطیلات تابستانی دانش‌آموزان تشکیل شد. انجمن محلی چی‌گونگ به‌منظور کاهش هزینه‌ها برای تمرین‌کنندگانی که از سایر شهرها آمده بودند ترتیبی دادند تا در خوابگاه دانش‌آموران بمانند. استاد نیز در خوابگاه بودند. در طول اقامت‌مان آب و برق قطع شد که مدرسه گفت قبلاً هرگز چنین اتفاقی رخ نداده است. این باعث مزاحمت‌های زیادی در هوای گرم شد.

غیر از این، اتوبوسی که ما را از خوابگاه به استادیوم هاکی می‌برد، میان جاده خراب شد و دستیاران مجبور شدند آن را تا استادیوم هل دهند.

روز هشتم کلاس 4 مرد یک شخص شدیداً بیمار را روی برانکارد آوردند و می‌خواستند به زور وارد سالن سخنرانی شوند. ما مانع آنها شدیم چرا که استاد گفته بودند از آن جا که فالون دافا تمرینی برای تزکیه است نه درمانگری، اشخاصی با بیماری‌های وخیم را در کلاس نمی‌پذیرند. آن مردها از اینکه نتوانستند وارد شوند عصبانی شدند.

من بعد از کلاس این موضوع را به استاد گفتم و ایشان گفتند که بیمار پیش از آن مرده و روح اصلی‌اش بدنش را ترک کرده بود.

روز بعد که آخرین روز سخنرانی بود، آن افراد درست بعد از پایان سخنرانی استاد بازگشتند. وقتی آنها از تریبون بالا آمدند، همگی ما همراه استاد از پشت خارج شدیم. آنها در استادیوم بلوا به پا کردند که افراد زیادی شاهد آن بودند.

من شنیدم که آن بیمار از جینژوئو در استان لیائونینگ آمده بود. تمرین‌کننده‌ای از چانگ‌چون از آنها خواست وارد کلاس شوند و از استاد درخواست کرد بیمار را درمان کنند. این تمرین‌کننده از استاد خواست آن شخص را مداوا کنند اما استاد نپذیرفتند. آن تمرین‌کننده نشان فالونی که روی لباسش بود را پاره کرد و آن را روی زمین انداخت و استاد را تهدید کرد: «من دیگر تمرین نمی‌کنم!» استاد با جدیت گفتند: «ارزشش را نداری!» این شخص خیلی عصبانی شد. او کسی بود که بیمار مرده را آورده بود تا روز آخردردسر ایجاد کند.

استاد بیان کردند:

«در جریان آموزش فا، چیزهایی نیز وجود داشته‌اند که به‌آرامی پیش نرفته‌اند و مداخله‌های مختلفی از تمام جهات برای ما آمده‌اند.» (جوآن فالون)
«حرکت کشتی فا، قبل از آمدن خطر و فاجعه،
میلیون‌ها‌میلیون سختی و مخاطره، موجی بعد از موج دیگر، مسیرم را سد می‌کنند،» («نجات دادن به سختی»، هنگ‌یین)
«فای راستین گسترش می‌یابد،
سختی‌ها روی سختی‌ها انباشته می‌شوند.i
هزاران اهریمن مانع می‌شوند،
مخاطرات در میان مخاطرات وجود دارند.» («در میان رنج آشفته نشده»هنگ‌یین)

با اینکه استاد خیلی روی این موضوع حساس بودند، اما فقط ایشان می‌دانستند که در جریان آموزش فا با چه سختی‌ها و مبارزاتی با شیطان در سطح بشری و در سایر بُعدها باید مواجه می‌شدند.

فضای تزکیه در چانگ‌چون

من در طول دو سال تزکیه درک عمیق‌تری از فا کسب کردم. تمرین‌کنندگان بسیاری اطراف من شروع به از بر کردن فا کردند که تجربیاتمان را درباره آن به اشتراک گذاشتیم.

استاد پس از آموزش ارائه سخنرانی در شهرهای دیگر، در 18 سپتامبر 1994 به چانگ‌چون بازگشتند و در کلاسی در دانشگاه جیلین فا را برای دستیاران در چانگ‌چون شرح دادند. مسئول دستیاری‌ مکان تمرینمان به استاد گفت که ما در حال از بر کردن فا بودیم.

استاد بیان کردند:

«آیا می‌توانیم در زادگاهم در سازماندهی مطالعه گروهی فا در زمان‌ها مقرر نقش اول را برگزینیم؟ نمی‌توانیم فقط تمرین گروهی انجام دهیم. باید فصل به فصل، قسمت به قسمت، با همدیگر بخوانید و بحث و گفتگو کنید. همانند تمرین گروهی، زمان مطالعه را مشخص و معین کنید. فکر می‌کنم این سودمند‌تر خواهد بود. می‌تواند موضوعات خاصی را مورد ملاحظه قرار دهد و به ما اجازه خواهد داد وقتی پس از این با مشکلات واقعی مواجه شدیم از فا پیروی کنیم. می‌توانیم آن را شروع کنیم و آن، راه را برای مراکز دستیاری سراسر کشور مشخص می‌کند.» («تشریح فا برای برای دستیاران فالون دافا در چانگ‌چون» تشریح محتوای فالون دافا)

از آن به بعد مطالعه روزانه فا را در پارک پس از انجام تمرینات شروع کردیم. ما در آن زمان عمدتاً کتاب فالون گونگ را می‌خواندیم. درکمان از فا به طور چشمگیری بهبود یافت و همچنین اهمیت تزکیه شین‌شینگمان را درک کردیم.

دو ماه بعد در 20 نوامبر 1994 ما تمرین‌کنندگان فالون دافا در چانگ‌چون اولین کنفرانس تبادل تجربه‌مان را در تالار مینگ‌فنگ‌گونگ در دانشگاه جیلین برگزار کردیم.

کنفرانسی باشکوه و مقدس بود. با اینکه اواخر ماه نوامبر و زمستان شروع شده بود، آن روز هوا گرم بود و بیرون از تالار روشن بود. تمرین‌کنندگانی که چشم سومشان باز بود دیدند که موجودات الهی بسیاری به کنفرانس آمدند. برخی از تمرین‌کنندگان نیز از صحنه‌ای که خوشه‌های نور یک به یک بالای سر تمرین‌کنندگان حاضر در تالار بود، فیلمبرداری کردند. تمرین‌کنندگان بسیاری آن فیلم را دیدند.

استاد درباره آن در «صحبت در گوانگجو با برخی از مسئولین مراکز دستیاری سراسر کشور» تشریح محتوای فالون دافا بیان کردند:

«چانگ‌چون یک نوار ویدیویی ضبط کرده که در آن، شاگردان سخنان تأثیرگذاری داشتند و شاگردانی که در جمع حضار بودند نیز هیجان‌زده شده بودند-برخی حتی اشک می‌ریختند. آنها خیلی خوشحال بودند زیرا آن جلسه خیلی با نشاط بود و جو آن خیلی خوب بود. دقیقاً مانند چیزی بود که یکی از شما الان گفت- در آن میدان، هیچ چیزی کم نبود جز اینکه من آنجا نبودم. دقیقاً مانند وقتی است که سمینار برگزار می‌کنم، میدان خیلی قوی است. می‌توانید بگویید که این یک تجمع فالون گونگ است و شبیه یک کنفرانس فا است، از اینرو تأثیر عالی است. وقتی در آینده شاگردان بسیاری داشته باشیم، شاگردان می‌توانند به این شیوه انجام دهند و درباره تجربیات و درک‌ها خود صحبت کنند. مطالعه فا به این شکل خیلی آموزنده است. شاگردان درباره آنچه بعد از یاد گرفتن این تمرین کسب کردند، صحبت می‌کنند. به شکلی این حتی زنده‌تر از سخنان ما است.»

حدوداً 12 تمرین‌کننده تجربیاتشان را خواندند و کنفرانس به‌مدت 5 ساعت طول کشید. خیلی هیجان‌زده بودم و دائم اشک می‌ریختم. فقط 2 سال و نیم از زمانی که استاد فا را آشکار کرده بودند گذشته بود که در طی این مدت تزکیه‌کنندگان به‌طور غیر قابل باوری به سرعت رشد و ارتقاء یافته بودند.

کتاب جوآن فالون در اوایل سال 1995 منتشر شد. تمرین‌کنندگان کتاب‌ها را از پکن فرستادند و ما به ایستگاه قطار رفتیم تا آنها را تحویل بگیریم. گاهی اوقات با وانت به شهرهای اطراف می‌رفتیم تا کتاب‌ها را تحویل بگیریم. مسئولیت ما این بود که کمک کنیم هر تمرین‌کننده یک نسخه از کتاب را داشته باشد تا بتواند فا را مطالعه کند. گاهی اوقات وقتی کتاب‌ها را می‌گرفتیم باران می‌بارید و گاهی هم با مشکلات دیگری مواجه می‌شدیم اما استاد همیشه از ما و کتاب‌ها محافظت می‌کردند. پس از چاپ جوآن فالون، استاد برای آموزش فا به خارج از کشور سفر کردند. مرکز دستیاری ترتیبی داد تا تمرین‌کنندگان با هم فا را مطالعه کنند و تمرینات را انجام دهند. به‌خاطر وابستگی‌های قوی بشری، دچار مجادلات زیادی شدیم. در تابستان 1997 مجادلات میان دستیاران به اوج خود رسید. ما منتظر بودیم تا استاد بازگردند و مشکلات ما را حل کنند.

وقتی استاد بازگشتند، با برخی از تمرین‌کنندگان ملاقات کردند. آسمان ابری بود و کمی باران می‌بارید اما به محض ورود استاد باران متوقف شد. همگی با استاد دست دادیم. دستانشان بسیار گرم و لطیف بود. انرژی ساطع شده از ایشان مانند یک جریان الکتریکی در بدنم پیچید. در آن لحظه تمام گله و شکایات و ابهاماتم از بین رفت و تمام سؤالاتی که می‌خواستم بپرسم را فراموش کردم. شاید همه چنین چیزی را تجربه کردند زیرا هیچ کس به مجادلاتی که داشتیم اشاره‌ای نکرد. ما دور استاد جمع شدیم و به آموزه‌‌های فا گوش کردیم. همچنین یک عکس گروهی گرفتیم. همه نیک‌خواهی عظیمشان را احساس می‌کردیم.

در آن مدت استاد مقالات زیادی منتشر کردند که بعداً نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر را در بر گرفت. اینها ضربات سنگینی برای ما بودند تا مشکلات متداولی که بیشتر تمرین‌کنندگان در تزکیه‌شان داشتند را اصلاح کنیم.

در مه 1997 تمرین‌کنندگان چانگ‌چون در استادیوم ورزشی نانلینگ نمایشگاه نقاشی به مناسبت بزرگداشت پنجمین سالگرد معرفی دافا به عموم توسط استاد را برگزار کردند. مردم از سراسر کشور برای دیدن آن آمدند و نمایش بسیار خوبی برای معرفی دافا به عموم بود. افراد بسیاری پس از دیدار از نمایشگاه تمرین را شروع کردند.

زمانی که همگی قلبمان را برای آماده کردن نمایشگاه گذاشتیم، مجادلات میانمان حل شد و به این درک رسیدیم که این فرصتی از جانب استاد بود تا به‌عنوان یک بدن واحد ارتقاء یابیم. وقتی استاد بار دیگر به چانگ‌چوان بازگشتند، نمایشگاه را تحسین کردند و دو بار گفتند: «خوبی و فضیلت این بیکران است!»

آخرین سخنرانی استاد در چین پیش از شروع آزار و شکنجه

حدود یک سال بعد در 26 ژوئیه 1998 درباره برگزاری یک جلسه با دستیاران اطلاع داده شد. یکی از هماهنگ‌کنندگان از من خواست تا گلی را که سفارش داده بودند تحویل بگیرم. بیش از 10 سبد گل در بزرگترین اندازه بود. با اینکه مراسم عروسی پسر آن هماهنگ‌کننده حدود ظهر همان روز بود اما من فوراً متوجه شدم که گل‌ها برای مراسم نیست، بلکه استاد بازگشته بودند.

من گل‌ها را گرفتم و به عروسی رفتم. در بعدازظهر به هتلی رفتم که جلسه برگزار می‌شد. بیش از 700 دستیار از چانگ‌چون برای آن جلسه آمده بودند و همه در سکوت به انتظار استاد نشسته بودیم.

اوایل آن ماه یک شبکه تلویزیونی در پکن برنامه‌ای بر ضد فالون دافا و باهدف آسیب رساندن به محبوبیت آن در جامعه، پخش کرده بود. همه ما تحت فشار آن محیط بودیم. استاد در آن جلسه ۵ ساعت صحبت کردند. ما را راهنمایی کردند تا نگاه مثبتی به مسایل داشته باشیم و به برخی از کاستی‌هایمان در تزکیه اشاره کردند. همچنین از ما خواستند تا به طور مرتب جوآن فالون را بخوانیم.

این آخرین باری بود که پیش از شروع آزار و شکنجه استاد فا را در چین آموزش دادند. من در آن زمان آموزه‌های ایشان را به‌طور کامل متوجه نشدم. وقتی ناگهان آزار و شکنجه شروع شد، فهمیدم که چرا استاد تا این حد به مطالعه فا تأکید کردند چرا که فقط با مطالعه خوب فا می‌توانستیم آزار و شکنجه وحشیانه را تحمل کنیم. استاد همه چیز را به ما گفته بودند.

حفاظت استاد

وقتی آزار و شکنجه در ژوئیه 1999 شروع شد، هر تمرین‌کننده‌ای مورد آزمون جدی قرار گرفت.

7 مأمور پلیس به خانه‌ام آمدند. آنها جلوی در ایستادند و جرأت نکردند وارد شوند. یک از آنها به من گفت: «ما می‌دانیم تو هنرهای رزمی را تمرین می‌کنی. از آن بر علیه ما استفاده نکن. بیا برویم در اداره پلیس صحبت کنیم.»

معلوم شد که گزارش مرا به‌دلیل توزیع مطالب دافا به پلیس داده بودند. من مطالب اطلاع‌رسانی زیادی در خانه داشتم. به پلیس گفتم به این شرط می‌آیم که چیزی از خانه‌ام برندارند. آنها موافقت کردند و من فریب خوردم. در حالی که من در اداره پلیس بودم، گروه دیگری از مأموران به خانه‌ام رفتند و تمام مطالب مربوط به دافا را توقیف کردند.

چند سال بعد دوباره دستگیر شدم. پلیس باز هم مطالب موجود در خانه‌ام را توقیف کرد و می‌خواست مرا محکوم کند که با محافظت استاد، خیلی زود به خانه بازگشتم.

با یک خودرو تصادف کردم و بازویم در رفت. راننده می‌خواست مرا به بیمارستان ببرد که من گفتم خوبم چرا که دافا را تمرین می‌کنم و اجازه دادم برود. او خیلی سپاسگزار بود. با اینکه بازویم چنان دردی داشت که شب نمی‌توانستم بخوابم، به انجام تمرینات ادامه دادم و پس از یک ماه بهبود یافت.

در طول آزار و شکنجه شیطان از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا مرا آزار دهد. نمی‌دانم بدون حفاظت استاد چه اتفاقی برایم می‌افتاد.

من به استاد گوش می‌کردم و در مطالعه فا و انجام تمریناتم کوشا بودم. یک مرکز تهیه مطالب اطلاع‌رسانی را اداره و آنها را برای هم‌تمرین‌کنندگان تهیه می‌کردم. موجودات ذی‌شعور منتظر نجات هستند! می‌دانم هر چیزی که داریم توسط استاد به ما داده شده است و باید از آن برای اعتبار بخشی به فا استفاده کنیم.

ما به سنت خود ادامه دادیم و هر سال 13 مه را جشن می‌گرفتیم و قدردانی‌مان را نسبت به استاد ابراز می‌کردیم. چون نمی‌توانستیم راهپیمایی یا تجمع برگزار کنیم، با خرید کیک و میوه در خانه جشن می‌گرفتیم. تجربیات تزکیه‌مان را به اشتراک می‌گذاشتیم و برخی از تمرین‌کنندگان قدیمی خاطرات روزهای ارزشمند با استاد را بیان می‌کنند. افکار درستمان در طول این رویداد قوی‌تر می‌شد.

سخن پایانی

زمان به سرعت می‌گذرد. اکنون 25 سال از زمانی که استاد فالون دافا را به دنیا معرفی کردند می‌‌‌گذرد. افتخار می‌کنم که من نیز 25 سال در دافا تزکیه کرده‌ام.

20 سال از آخرین باری که سخنرانی استاد را شنیدم می‌گذرد. نزدیک به 80 سال دارم و بسیار دلتنگ استاد هستم! منتظر روزی هستم که استاد به چانگ‌چون بازگردند.

سپاسگزارم استاد! سپاسگزارم هم‌تمرین‌کنندگان!

i